هدایت شده از منسوجات یزد
#حوله پانچو
مناسب استخر، منزل، مسافرت
💯درصد نخ🧶
آبگیری بالا💦
کلاه و جیب هم دارن
شیک و کاربردی👌
هدایت شده از منسوجات یزد
زن مبدأ همه خیرات است. شما دیدید، ما دیدیم، که زن در این نهضت چه کرد... ما نهضت خودمان را مرهون زنها میدانیم. مردها به تَبَع زنها در خیابانها میریختند. تشویق میکردند زنها مردان را. خودشان در صفهای جلو بودند. زن یک همچو موجودی است که میتواند یک قدرت شیطانی را بشکند... (صحیفه امام، ج7، ص: 338، 26 اردیبهشت 1358 ، پیام رادیو تلویزیونی به ملت ایران دربارۀ مقام و منزلت حقیقی زن)
🇮🇷
✅ زنان شجاع سرزمینم،قلب خانه شما هستید...
خانه را حفظ کنید، چای را دم کنید، لباسها را بشویید و زندگی را ادامه دهید. نگذراید حال خانه به هم بریزد.
اخبار را خود پیگیری کنید و از انتقال حس آشوب به اعضای خانواده خودداری کنید.... خشمتان را کنترل کنید و از شنیدن صداهای مختلف در محیط اطراف خانه واکنشهای شدید ترس نشان ندهید.
مادر بمانید، زن بمانید و خانه را و خانواده را در آغوش بگیرید... نگذارید تکهپاره های تیر و پهپادها آرامش خانهیتان را بهم بریزد. این سوسکهای اسراییلی نباید به محیط تمیز روان خانواده و اعضای خانواده شما نفوذ کنند.
اگر میترسید در پیشگاه الهی بترسید و اگر نگرانی هست به مناجات با خدا پناه ببرید ولی برای خانواده لبخند بزنید و آرامش را هدیه دهید. سجادهای پهن کنید و عطر گلهای بهاری را در خانه پخش نمایید.
موسیقی حماسی بشنوید و از پایداری، مقاومت و جهاد حرف بزنید. از خاطرات جنگ بگویید که چگونه نسل قبل کشور را در بحبوحههای سخت نجات داده و به دست ما سپردهاند. از مسئولیتی بگویید که بر دوش ماست. از عشق عاشورایی و ظهوری سبز بگویید که در سینه ما است. از وطن از ایران و از امنیتی بگویید که ثمره خون شهیدان است... !
زن قلب خانه است. اگر آرام باشد تمام خانه آرام خواهد بود. مرد خانه هرچه قدر هم محکم، نگاهش به شما است. شما نترسید او شجاعتر خواهد شد. روحیه مردتان را حفظ کنید. جبهه خانه را حفظ کنید.
┈┈•°.✤🍃🌼🍃✤.°•┈┈
هدایت شده از گالری صدف
زن و «زندگیِ جنگ»
درآمدی بر روایت امر زنانه زیر سایۀ موشک و پدافند
بخش اول: روزمرگی، زندگی و جنگ
رویههای سیاستزدایانۀ پس از دفاع مقدس برای ما دوگانهای از زندگی و جنگ ساختند و برای اینکه به زعم خودشان جانب زندگی و رفاه بگیرند سالها دشمن و دشمنی او را انکار کردند. گفتمان زندگی از ابتدا با انکار جنگ جان گرفت. گمان میکردیم هر اندازه از شبح جنگ فاصله بگیریم، بیشتر میتوانیم به ریسمان زندگی چنگ بزنیم و به هر میزان حوالی جنگ بگردیم امکانهای زندگی را از کف میدهیم. واقعیت اما این است که هر اندازه جنگ و جنگافروزی بهمثابه یک خُلق استیلایی و استکباری میتواند سکولار و در نتیجه مخرب باشد، زندگی در فرار از نزاعهای واقعی و اصیل انسانی هم فروکاهی به حیوانیت است.
جنگی که میدانستیم بالاخره روزی در میگیرد آغاز شد. این جنگ چه همان جنگ نهایی معطوف به محو اسرائیل باشد و چه صرفاً مجازات و تنبیهی برای فلج کردن او، به هر حال از راه رسید و تا امروز یک هفته از آن سپری شده است. پس از شوک و شکست در شب نخست، به ضرب شست پدافند و موشک و تدبیر رهبری و دیگران روحیۀ ملت احیا شد. اما دشمن که فکر میکرد میتواند از داخل جامعه را ملتهب کند، پس از هدف گرفتن فرماندهان، بنا به هدف گرفتن زندگی و جامعه کرد.
ترور جامعه که یعنی ترور زندگی، نه فقط از طریق حمله به مناطق مسکونی بلکه در حقیقت با افکندن «ترس» آغاز شد. در نتیجۀ این ترس که باز در همان رویۀ فرار از جنگ به سودای زندگی بود، دولت در اقدامی نادرست، پیشدستانه به استقبال تعطیلی و تعلیق رفت، برخی از شهروندان شهرهای بزرگ مهاجرت کردند، صفهای بنزین شلوغ شد و کسبه نیز چراغ محلهها را خاموش کردند. معلوم است که جنگ بر روزمره و روندهای عادی خدشه وارد میکند اما این وضعیت نه تعطیلی امر روزمره بلکه در واقع سرآغاز «تعلیق زندگی کردن» است.
موضوع این نبود و نیست که ناعاقلانه مقابل موشکها و پهپادها سینه سپر کنیم و با «انکار جنگ» حرف از «ادامۀ روزمرگی» بزنیم؛ اما گریختن از جنگ به این معنا، نه تنها حریم زندگی را نجات نمیدهد بلکه بختک جنگافروزان خبیث را تا مرزهای ضیق بهجای مانده از زیستن میگستراند. ما نه جنگ را فی نفسه ستایش میکنیم و نه از آن به هر قیمتی میگریزیم. ما اکنون به تلفیقی از زندگی با جنگ احتیاج داریم و تلفیق زندگی با جنگ یعنی در شرایط جنگی و آنگونه که جنگ اقتضا میکند زندگی را بازساختن و معنا بخشیدن که این حتی با روزمرگی و زنده ماندن زیر سایۀ مرگ فرق دارد. ما در حقیقت به صورتبندی «زندگی جنگ» احتیاج داریم.
«زندگی جنگ» تنها راه پذیرش جنگ به شکلی انسانی است که در آن نه جنگ و نه زندگی تقلیل پیدا نکرده و به جای هم قرار نمیگیرند. و الا بیآن هم زندگی و هم جنگ هر کدام به نحوی به ورطۀ حیوانیت، شکمچرانی و توحش فرو خواهند غلتید. در زندگیِ جنگ تلاش نمیکنیم خود را با امور روزمره مشغول کنیم تا جنگ را تا زمانی که یقۀ ما را نگرفته انکار کنیم؛ بلکه ما لحظهای چشم از جنگ بر نمیداریم و دغدغهای جز جنگ نداریم اما میدانیم برای پیروزی در جنگ تنها نباید جنگید بلکه باید در اطراف آن زندگی متناسبش را ساخت. این کار نه از تعمیم روزمرگی به جنگ که فقط از رهگذر فرمی از زندگی حاصل میشود که سرریز آن در جنگ دیده شود. زندگیِ جنگ همان تکرار موزهوار و توهمی فرم زندگی قاعدونی و مصرفی در زیر سایه جنگ نیست؛ بلکه سطحی از زندگی است که به اتکای آن سامان جنگ تقویت شود. در زندگی جنگ، مردم حضور دارند و سرنوشت جنگ بهدست مردم رقم میخورد. اینگونه نیست که حاکمیت با نیروهای مسلحش موظف باشند آب از آبِ روزمرۀ غیرسیاسی مردم تکان نخورد و مبادا در روند آن خدشهای وارد نشود؛ نتیجۀ این رویکرد جز خالی و خاموش کردن شهر نیست. پرسش اصلی در زندگی این است که ما چگونه زندگی کنیم که پیروز جنگ باشیم. بنابراین اهالی زندگی جنگ، چارچوب زندگیشان را در صورت و محتوا وفق نیازها و اولویتهای جنگی تنظیم میکنند.
🥀
هدایت شده از گالری صدف
زن و «زندگیِ جنگ»
درآمدی بر روایت امر زنانه زیر سایۀ موشک و پدافند
بخش دوم: نه به همنشینی زن و روزمرگی خیالبافانه
درست است که وقتی دشمن جنگافروز رویههای روزمرۀ زندگی را مختل میکند، تداوم روزمرگی خود نحوی از مبارزه است و درست است که وقتی دشمن با القای ترس شهر را به کام تعلیق میبرد، در خانه ماندن و نرفتن خود جنگیدن است؛ اما هم جنگ به کارهایی فراتر از این نیاز دارد و هم نمیتوان معنای اصیل زندگی را به امور روزمرۀ تقلیل داد. زندگی را نباید صلب و کلیشهای فهمید. انسان موجودی رونده و در حال حرکت است و صورت و معنای زندگی با او نیز تطور مییابد و رشد میکند. قرائتهایی فرمی و ظاهرنگر از زندگی مانع از رشد میشود. جنگ به سطح بالاتری از زندگی احتیاج دارد همانگونه که امر کلی جهاد نوعی زندگی غیرمعمولی را ترویج میکند. ما به شایستگی هر چه تمامتر نیاز داریم سنگرهای زندگی را بر سنگرهای جنگ منطبق کنیم و چه بسا آنقدر از نیروی زندگی مایه بگذاریم که جنگ را در زندگی استحاله کنیم. زندگی آنجاست که داستانی از انسان در کار باشد و جنگ داستان زندگی را نشانه میگیرد. حال اگر امر روزمره نتواند در جنگ و متناسب با آن داستان جدیدی وضع کند، خود در دام جنگ افتاده است.
پس از شوک اولیه پویش خوبی با مضمون «زندگی جریان دارد» شکل گرفت. در این پویش مردم با نشان دادن اینکه هنوز به روال عادی هر روزهیشان پایبند هستند به مصاف ترسافکنی دشمن رفتند. اما رفتهرفته جنگ به سطح بالاتری از زندگی چنگ کشید. دیگر تنها زنده بودن و خوشخیالانه صدای پدافند و انفجار را نادیدهگرفتن کافی نیست، باید معطوف به جنگ جهت زندگی جمعی را تغییر داد. اینکه هنوز هم به تولید لواشک خانگی و کنار هم قرمهسبزی خوردن تکیه کنیم و اشتراک رایگان فلانسایت را داشته باشیم و فیلم و مستند ببینیم دخلی به سرنوشت جنگ ندارد. در جنگ باید جبههها را دید، موقعیتهای نفوذ دشمن را نظاره کرد. در این جنگ باید سکوت را شکست، شبها را نورانی کرد، خیابانها را شلوغ کرد، داغدیدهها را تنها نگذاشت، خیابانها و معابر را شلوغ کرد، خرید و فروش را به جریان انداخت و ... من حتماً میان زنی که آرایش جنگی گرفته و شبانهروز برای بسیجیان گشتهای خیابانی لقمه درست میکند با خیلی از دیگرانی که هنوز در ژانر تمسخر جنگ تولید محتوا میکنند تفاوت میگذارم. تمسخر جنگ دفاع از زندگی نیست، برچیدن زندگی به نحوی خوشخیالانه است! آنهم وقتی شهر دارد تبدیل به شهر ارواح میشود.
اما خطر اصلی ماجرا تقلیل یافتن زن و امر زنانه به روزمرگی است. ما باید از روایتهای روز دوم و سوم عبور کنیم. حالا علاوهبر خانهها باید زندگی را در خیابانها دید. باید مغازهها و کاسبجماعت را برگرداند. باید ترس منفعلساز را از چهرۀ مردم زدود. من این مسئولیتها را زنانه میدانم اما اگر ظرافتهای بزرگ زنانه به امور خرد روزمره تقلیل یابند و نتوانیم کار خوبی را که شروع کردیم متناسب با اکنون جنگ امتداد بدهیم، در حق زنان اسراف کردیم؛ این چیزی است که باید جریان روایت زن جدی بگیرد.
🥀