eitaa logo
داستان راستان(داستان های کوتاه مذهبی)
2.6هزار دنبال‌کننده
86 عکس
11 ویدیو
0 فایل
مجموعه ای از روایت و حدیث و داستان های کوتاه آموزنده آشنایی با اداب و روش زندگی ائمه اطهار،علما،شهدا و .... ارتباط با ادمین: @Sadeghaghaei
مشاهده در ایتا
دانلود
توصیف امام جواد در زبان مبارک امام رضا سلام الله علیهما بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم قد ولد لي شبيه موسى بن عمران،فالق البحار،وشبيه عيسى بن مريم قدست أم ولدته قد خلقت طاهرةمطهرة ... وكان طول ليلته يناغيه في مهده 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 خداوند مولودی نصیب من ساخته است که همانند موسی بن عمران، شکافنده دریاهاست و همانند عیسی بن مریم است که مادرش مقدس است و پاک و مطهر آفریده شده است ... و حضرت رضا سلام الله علیه تمام شب را با طفل در گهواره صحبت می کرد. بحارالانوار، ج۵۰، ص ۱۵ https://eitaa.com/sadeghaghaei64
لقمان حکیم و میوه تلخ بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم لقمان حکیم خواجه اى داشت نیکبخت و نجیب، و لقمان در هر صبح و شام و حضر و سفر در خدمت او بود. روزى با خواجه خود نشسته بود که باغبان ظرفى پر از میوه بر سر سفره خواجه مهربان چند عدد میوه به لقمان تعارف کرد و لقمان با منت و نشاط آنها را گرفت و مشغول خوردن شد. هر یک را که میل مى کرد آثار خشنودى و نشاط بیشترى در چهره خود نشان مى داد به حدى که خواجه را به هوس انداخت تا چند عدد از آن میوه تناول کند. پس دست برد و یکى را برداشت، ولى به محض اینکه در دهان گذاشت از تلخى آن چهره وى درهم شد. آن را گذاشت و یکى دیگر برداشت، اما این هم تلخ تر از اولى بود. چند تا از آنها را به همین گونه امتحان کرد، یکى را از دیگرى تلخ تر دید! در شگفت آمد و گفت: لقمان ! تو چگونه این میوه ها را مانند قند و عسل خوردى و خم به ابرو نیاوردى ! لقمان گفت: من سالهاست که از میوه هاي شیرین باغ می خورم با یک بار میوه تلخ خوردن روى درهم کشم و خاطر شما را بیازارم. گفت لقمان: سالهاى بس دراز من شکرها خوردم از دستت به ناز گر یکى تلخى از آن دستان چشم کى روا باشد که رو درهم کشم کام من شیرین از آن کف سالهاست لحظه اى هم تلخ اگر باشد رواست برگرفته از کتاب قصه های طاقدیس / ملا احمد نراقی https://eitaa.com/sadeghaghaei64
احترام به سال خورده بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم روزی آیة الله مدرّس از کوچه ای عبور می کرد، ناگهان پیرمرد با وقار و محترمی را دید که از آن طرف کوچه می آید. همین که او را دید، کنار دیوار نشست. وقتی پیرمرد از مقابلش عبور می کرد، مدرّس از جای خود برخاست و دو دست را بر سینه گذاشت و با نهایت تواضع و فروتنی، به آن پیرمرد محترم سلام کرد و ایستاد تا از مقابلش گذشت و دور شد؛ آن گاه به راه خود ادامه داد. یکی از افرادی که ناظر این ماجرا بود، خود را به مدرّس رسانید و ضمن احوال پرسی، علت آن رفتار را از او جویا شد. مدرّس با حالتی عاطفی گفت: این مرد، اهل علم و تقواست، خواستم برای رسیدن به ثواب، او را احترام کرده باشم. به نقل از: غلامرضا گلی زواره، داستان های مدرس، ص 77 رسول خدا صلي الله عليه و آله - فرمود: نگريستن به چهره عالم، عبادت است «من لا يحضرالفقيه، ج 2، ص 205، ح 2144 https://eitaa.com/sadeghaghaei64
انصاف درگرفتن اجرت بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ شیخ در گرفتن اجرت براي کار خیاطی، بسیار با انصاف بود. به اندازه اي که سوزن می زد و به اندازه کاري که می کرد مزد می گرفت. به هیچ وجه حاضر نبود بیش از کار خود از مشتري چیزي دریافت کند. یکی از روحانیون نقل می کند که : عبا و قبا و لباده اي را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟ گفت : دو روز کار می برد ،چهل تومان. روزي که رفتم لباسها را بگیرم گفت: اجرتش بیست تومان می شود. گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟ گفت فکر کردم دو روز کار می برد ولی یک روز کار برد . در حدیث است که امام علی (ع) فرمود : الانصاف افضل الفضائل: انصاف برترین فضیلتها است کتاب کیمیای سعادت / شیخ رجبعلی نکوگویان (خیاط https://eitaa.com/sadeghaghaei64
مردی که بر قبر شیخ می گریست بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم یکی از فرزندان مرحوم ( شیخ مرتضی انصاری ) به واسطه نقل می کند که : مردی روی قبر شیخ افتاده بود وبا شدت گریه می کرد . وقتی علت گریه اش را پرسیدند ، گفت جماعتی مرا وادار کردند به اینکه شیخ را به قتل برسانم من شمشیرم را برداشته نیمه شب به منزل شیخ رفتم . وقتی وارد اتاق شیخ شدم دیدم روی سجاده در حال نماز است ، چون نشست من دستم را با شمشیر بلند کردم که بزنم در همان حال دستم بی حرکت ماند وخودم هم قادر به حرکت نبودم به همان حال ماندم تا او از نماز فارغ شد بدون آنکه بطرف من برگردد گفت : خداوند چه کرده ام که فلان کس را فرستاده اند که مرا بکشد ( اسم مرا برد ) . خدایا من آنها را بخشیدم تو هم آنها را ببخش . آن وقت من التماس کردم ، عرض کردم : آقا مرا ببخشید ، فرمود : آهسته حرف بزن کسی نفهمد برو خانه ات صبح نزد من بیا . من رفتم تا صبح شد همه اش در فکر بودم که بروم یا نروم واگر نروم چه خواهد شد بالاخره بخودم جراءت داده رفتم . دیدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند ، رفتم جلو وسلام کردم ، مخفیانه کیسه پولی به من داد و فرمود : برو با این پول کاسبی کن . من آن پول را آورده سرمایه خود قرار دادم وکاسبی کردم که از برکت آن پول امروز یکی از تجار بازار شدم وهر چه دارم از برکت صاحب این قبر دارم منبع:زندگانی شیخ مرتضی انصاری امام جواد عليه السلام فرمودند: العلماء غرباء لکثرة الجهال؛ عالمان، به سبب زيادي جاهلان، غريب‏ اند. مسند الامام الجواد، ص ۲۴۷ https://eitaa.com/sadeghaghaei64
حرکت درخت خرما( حق مؤمن بر خداوند چیست؟) بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم عبادبن‌کثیر می‌گوید: روزی به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: حق مؤمن بر خداوند چیست؟ (یعنی خداوند برای مومن چه حقوقی قائل می‌شود؟) امام سکوت کرد. برای بار دوم و سوم این سؤال را تکرار کردم. امام فرمود: یکی از حقوق مؤمن بر خداوند این است که اگر مومن به این درخت بگوید جلو بیا خداوند به درخت این اجازه را بدهد که جلو بیاید. در ادامه عباد می‌گوید: به خدا قسم دیدم آن درخت از جای خود حرکت کرد و به طرف امام به راه افتاد، اما امام اشاره‌ای به درخت کرد و فرمود: در جای خود باش! منظورم تو نبودی. پس آن درخت به جای خود برگشت و به حال اول قرار گرفت منبع علامه مجلسی بحار الانوار ج ۴۶ ص ۲۴۵ حدیث ۳۹ https://eitaa.com/sadeghaghaei64
کلید بدبختى و شرارت ها بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم مرحوم کلینى و دیگر بزرگان آورده اند: روزى حضرت ابو جعفر، امام محمّد باقر علیه السلام جهت زیارت خانه خدا وارد مسجدالحرام گردید، در هنگام زیارت و طواف حرم الهى ، عدّه اى از قریش – که در گوشه اى نشسته بودند – چون نگاهشان به حضرت افتاد، به یکدیگر گفتند: این کیست که با این کیفیّت عبادت مى نماید؟ شخصى به آن ها گفت : او محمّد بن علىّ علیهماالسلام امام و پیشواى مردم عراق است . یکى از آنان گفت : یک نفر را به نزد او بفرستیم تا از او مسئله اى پرسش نماید. پس جوانى از آن میان داوطلب شد، و همین که نزد حضرت رسید، خطاب به ایشان گفت : بزرگ ترین گناه کدام است ؟ امام علیه السلام فرمود: نوشیدن شراب (خمر). جوان بازگشت ، و جواب حضرت را براى دوستان خود بیان کرد. دوستان به او گفتند: نزد او باز گَرد، و همین سؤ ال را دو مرتبه مطرح نما. بنابر این ، جوان به خدمت امام علیه السلام رسید، و همان سؤ ال را تکرار کرد، که بزرگ ترین گناه چیست ؟ حضرت فرمود: مگر نگفتم نوشیدن خمر و شراب بزرگ ترین گناه است ؛ و سپس افزود: شراب عقل اراده انسان را ضعیف و بلکه نابود مى کند؛ و پس از آن که عقل زایل گشت ، شخص مرتکب اعمالى چون زنا، دزدى ، آدم کشى ، شرک به خدا و … مى شود. و خلاصله آن که نوشیدن شراب ، کلید تمام بدبختى ها و شرارت ها است ؛ و مفاسد آن از هر گناهى بالاتر مى باشد، همانطور که درخت انگور سعى مى کند از هر درختى بلندتر باشد و بالاتر رود.(۱) [۱] ﻓﺮﻭﻉ ﮐﺎﻓﯽ: ﺝ 6، ﺹ 429، ﺡ 3، ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ: ﺝ 46، ﺹ 358، ﺡ 12، ﻭﺳﺎﺋﻞ ﺍﻟﺸﻴﻌﺔ: ﺝ 25، ﺹ 316، ﺡ 10 ﻗﺎﻝ امام محمّد باقر علیه السلام : ﻟﺎ ﺗﻨﺎﻝ ﻭﻟﺎﻳﺘﻨﺎ ﺇﻟﺎ ﺑﺎﻟﻌﻤﻞ ﻭ ﺍﻟﻮﺭﻉ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﻭ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﺎ ﺷﺎﻣﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﻣﮕﺮ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻋﻤﻞ - ﺻﺎﻟﺢ - ﻭ ﻧﻴﺰ ﭘﺮﻫﻴﺰ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﻭﺳﺎﺋﻞ ﺍﻟﺸﻴﻌﻪ: ﺝ 11، ﺹ 196 https://eitaa.com/sadeghaghaei64
شیخ محمد مومن(۲) بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ گل آل محمد مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی) عصر هر پنجشنبه زیارت گنبد سبز (واقع در مشهد الرضا) را ترک نمی کرد و می فرمود: در کتابی خطی که مولف آن سید بزرگواری از اهل قزوین و نواده دختری مرحوم شیخ بهاء الدین عاملی رحمه الله علیه بوده و در شرح حال جد خود نگاشته است خواندم که: چون جدم شیخ بهایی به مشهد مشرف می شود پس از سه شب پیامبر اکرم صل الله علیه و اله را در عالم رویا زیارت می کنند که با عتاب به وی می فرمایند: چرا تاکنون به دیدار گل ما شیخ مؤمن نرفته ای؟ بامداد همان شب شیخ بهایی برای زیارت شیخ مؤمن از خانه بیرون می رود و در راه دو تن از اهل علم را می بیند و خواب خود را برای ایشان نقل می کند آن دو نفر نیز به عزم زیارت شیخ مؤمن همراه می گردند و برای آزمایش عظمت شیخ هر یک نیتی می کنند یکی از آنان عمامه و دیگری انار و سومی شیر برنج را در خاطر می گذراند. چون به خدمت شیخ تشرف حال می کنند شیخ اظهار می دارد: تا پیامبر دستور نفرمود به دیدار من نیامدی؟ میخواهی بگویم که در رویا به تو چه فرموده اند؟ حال خود بگو . شیخ بهایی رویای خود را نقل می کند و شیخ مؤمن هم می گوید: معلوم می شود ما هنوز ثمره نشده ایم که پیامبر ما را گل تعبیر کرده است پس از آن ، شیخ مؤمن برخاسته و از گنجه خود عمامه و بشقابی انار و ظرفی شیربرنج به ترتیب پیش روی صاحبان نیت قرار می دهد. 🍁🍁🍁🍁🍁 مرقد مطهر آن بزرگوار هم اکنون در نزدیکی حرم مطهر امام الرئوف، در خیابان آخوند خراسانی قرار دارد و به نام میدان گنبد سبز مشهور است. منبع : مقاله تحقیقی نویسنده : جناب آقای مهدی شیخ مومنی نشان از بی نشانها نویسنده : علی مقدادی اصفهانی ناشر : انتشارات جمهوری ( اسدی ) / تلفن : ۳۳۱۱۶۰۳۳ چاپ چهارم / ۱۳۷۹ https://eitaa.com/sadeghaghaei64
شیخ محمد مومن(۳) بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم و نیز شیخ نخودکی روایت کردند که: وقتی حاکمی از اصفهان همراه سه تن از کارمندان خود مأمور شهر بلخ یا مرو می شود در نیشابور حاکم را حالت جذبه عارض می شود و سر به بیابان می گذارد و آن سه تن به جانب حوزه مأموریت خود روانه می شوند و ماجرا را به دربار اصفهان گزارش می دهند. باری حاکم مدت یکماه در کوههای اطراف نیشابور سر گردان میماند: تا آنکه شبی که صبح فردای آن به مشهد وارد می شود، در خواب می بیند فیلی قصد هلاک کردن او را دارد. در این هنگامه پیری فرا رسیده سیلی سختی بصورت پیل می نوازد. حیوان در اثر آن لطمه می افتد و هلاک می شود. بامداد همان شب حاکم مزبور وارد مشهد می شود و معبّری جستجو میکند. شیخ مؤمن را به وی معرفی میکنند، چون بصورت شیخ می نگرد در میابد که وی همان پیری است که دوش در رویا آفت پیل را از او دفع کرده است، آنگاه شیخ پیش از آنکه حاکم خواب خود را بیان کند این رباعی را می خواند: آنیم که پیل برنتابد لت ما / بر عرش برین زنند هر شب کت ما گر مورچه ای درآید اندر صف ما / آن مورچه شیر گردد از همت ما پس از آن شیخ رحمة الله حاکم را از آن حال خارج و با دستوری او را به سوی مأموریت خود روانه می فرماید. منبع : مقاله تحقیقی نویسنده : جناب آقای مهدی شیخ مومنی نشان از بی نشانها نویسنده : علی مقدادی اصفهانی ناشر : انتشارات جمهوری ( اسدی ) / تلفن : ۳۳۱۱۶۰۳۳ چاپ چهارم / ۱۳۷۹ https://eitaa.com/sadeghaghaei64
ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻰ ﺭﻫﺒﺮ ﺩﻧﻴﺎﻯ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺍﺳﺖ بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ ﺗﺮﻛﻴﻪ ﻛﺸﻮﺭﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺳﻴﺴﺘﻢ ﻟﺎﺋﻴﻚ (ﻣﻨﻬﺎﻯ ﻣﺬﻫﺐ) ﺍﺩﺍﺭﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻣﻈﺎﻫﺮ ﻣﺬﻫﺐ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻯ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﻳﺪ. ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺷﺠﺎﻉ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ (19 ﺳﺎﻟﻪ) ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻧﻮﺭ ﺟﺎﻥ ﻛﻮﺟﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺁﻧﻜﺎﺭﺍ، ﺑﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﻰ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺍﺯ ﺭﺋﻴﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﻭﻗﺖ ﺗﺮﻛﻴﻪ ﻛﻨﻬﺎﻥ ﺍﻭﮊﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻟﺎﻣﺬﻫﺒﻰ ﺍﺳﺖ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺤﻜﻮﻡ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ. ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﻓﺮﻣﺎﻳﺸﻰ ﺁﻧﻜﺎﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﻣﺤﻜﻮﻣﻴّﺘﺶ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﺯﻧﺪﺍﻥ، ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ: ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻰ ﺭﻫﺒﺮ ﺩﻧﻴﺎﻯ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻢ! ﺍﻳﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﻴﺮﺩﻝ، ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻛﺸﻮﺭ ﺿﺪّ ﺧﺪﺍ، ﭘﺎﻳﺒﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﺣﻜﺎﻡ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺑﻮﺩ، ﻛﻪ ﺣﺠﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻛﺎﻣﻠﺎً ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺄﻧﻮﺱ ﺑﻮﺩ ﻭﺩﺭ ﻫﺮ ﻓﺮﺻﺘﻰ ﺁﻳﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﻠﺎﻭﺕ ﻣﻰ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﻣﻰ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺭﻫﺒﺮ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﻣﻰ ﺷﻨﺎﺳﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ. (1) ﭘﻲ ﻧﻮﺷﺖ: 1- ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﺎﻟﺖ: 2/3/66 ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻣﻠﻴّﺖ ﭼﺎﭖ ﺁﻧﻜﺎﺭﺍ / ﺣﺠﺎﺏ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺯﻥ، ﺹ123 https://eitaa.com/sadeghaghaei64
حکایتی از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ یکی از شاگردان مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می گفت: بعداز فوت مرحوم شیخ،ایشان را در خواب دیدم، از او سوال کردم در چه حالی؟ گفت : فلانی من ضرر کردم !! گفتم شما ضرر کردی ؟! چرا ؟! فرمود: زیرا که خیلی از بلاها که بر من نازل می شد با توسل آنها را دفع می کردم، ایکاش حرفی نمی زدم چون الآن می بینم برای آنهایی که در دنیا بلاها را تحمل می کنند در اینجا چه پاداشی می دهند .. (برگرفته از کتاب کرامات معنوی:سیدعباس موسوی https://eitaa.com/sadeghaghaei64
عفو پسر از قاتل بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم چون خلافت به بني العباس رسيد ، بزرگان بني اميه فرار كردند و مخفي شدند . از جمله ابراهيم بن سليمان بن عبدالملك كه پيرمردي دانشمند و اديب بود . از اولين خليفه عباسي ، ابوالعباس سفاح براي او امان گرفتند . روزي سفاح به او گفت : مايلم آنچه در موقع مخفي شدنت اتفاق افتاد بگوئي . ابراهيم گفت : در (حيره ) در منزلي نزديك بيابان پنهان بودم روزي بالاي بام پرچمهاي سياهي از كوفه نمودار شد ، خيال كردم قصد گفتن مرا دارند و فرار كردم به كوفه آمدم و سرگردان در كوچه ها مي گشتم به درب خانه بزرگي رسيدم . ديدم سواري با چند نفر غلام وارد شدند و گفتند : چه مي خواهي ؟ گفتم : مردي هراسانم و پناه به شما آورده ام . مرا داخل يكي از اطاقها جاي داده و با بهترين وجه از من پذيرائي نمودند نه آنها از من چيزي پرسيدند و نه من از آنها درباره صاحب منزل سئوالي كردم . فقط مي ديدم هر روز آن سوار با چند غلام بيرون مي روند گردش مي كنند و برمي گردند . روزي پرسيدم : دنبال كسي مي گرديد كه هر روز جستجو مي كنيد ؟ گفت : بدنبال ابراهيم بن سليمان كه پدرم را كشته مي گرديم تا مخفي گاه او را پيدا كنيم و از او انتقام بكشيم . ديدم راست مي گويد پدر صاحب خانه را من كشتم . گفتم : من شما را به خاطر پذيرائي از من ، راهنمائي مي كنم به قاتل پدرت ، با بي صبري گفت : كجاست ؟ گفتم : من ابراهيم بن سليمان هستم ! گفت : دروغ مي گوئي ، گفتم ، نه بخدا قسم در فلان تاريخ و فلان روز پدرت را كشتم ! فهميد راست مي گويم ، رنگش تغيير كرد و چشمهايش سرخ شد ، سر را بزير انداخت و پس از گذشت زماني سر برداشت و گفت : اما در پيشگاه خداي عادل انتقام خون پدرم را از تو خواهند گرفت ، چون به تو پناه دادم تو را نخواهم كشت ، از اينجا خارج شو كه مي ترسم از طرف من به تو گزندي برسد . هزار دينار به من داد . از گرفتن خودداري كردم و از آنجا و از آنجا خارج شدم ، اينك با كمال صراحت مي گويم بعد از شما ، كسي را كريم تر از او نديدم (۱) . ۱)پند تاريخ 2/92 - ثمر الاوراق ابن حجه ۵۱۶ پيامبر صلي الله عليه و آله : العفو لا يزيد العبد لا عزا (۱) گذشت سبب عزت عبد مي شود . ۱- جامع السعادات 1/368 https://eitaa.com/sadeghaghaei64