eitaa logo
داستان راستان(داستان های کوتاه مذهبی)
3هزار دنبال‌کننده
43 عکس
9 ویدیو
0 فایل
مجموعه ای از روایت و حدیث و داستان های کوتاه آموزنده آشنایی با اداب و روش زندگی ائمه اطهار،علما،شهدا و ....
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
حافظان بیت المال بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم حاج حسین مجروح شیمیایی بود کمیسیون پزشکی تصویب کرد که برای درمان بره خارج از کشور حاجی مخفیانه با پزشک معالج خودش تماس گرفت ازش خواست صادقانه با او در موردی بیماری اش صحبت کنه دکتر گفت: هیچ درمانی برا بیماریش وجود نداره و اعزامش بی فایده است حاج حسین هم بلافاصله با مسئولین مربوطه تماس گرفت و گفت: حاضر نیستم بیت المال رو صرف کاری کنین که نتیجه نداره... خاطره ای از زندگی شهید حاج حسین محمدیانی راوی : عموی شهید منبع: کتاب حافظان بیت المال ، صفحه 145
✍ شهیدی که حضرت زهرا (س) به عروسی اش آمد بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ آقا مصطفی وقتی می خواست برا عروسی اش کارتِ دعوت بنویسه، برا اهل بیت (ع) هم کارت فرستاد. یه کارتِ دعوت نوشت برا امام رضا(ع) ، مشهد. یه کارت برای امام زمان(ع)، مسجد جمکران. یه کارت هم به نیتِ دعوت کردنِ حضرت زهرا(س) نوشت و انداخت توی ضریحِ حضرت معصومه... قبل از عروسی حضرت زهرا(س) اومدند به خواب مصطفی و بهش فرمودند: « چرا دعوت شما را رد کنیم؟ چرا به عروسی شما نیاییم؟ کی بهتر از شما؟ ببین همه آمدیم. شما عزیز ما هستی. » 📌خاطره ای از زندگی روحانی شهید مصطفی ردانی پور 📚منبع: یادگاران ۸ (کتاب شهید ردانی پور) ، صفحه ۸۴
مسئولین محترم! شهدا اینگونه بودند بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ با آقا مهدی باکری سوار بر ماشین داشتیم می رفتیم جایی هوا به شدت گرم بود ، اما جرأت نمی کردم کولر روشن کنم بالاخره طاقت گرما رو نیاوردم و کولر ماشین رو روشن کردم یهو آقا مهدی نگام کرد و گفت: الله بنده سی " بنده ی خدا " می دونی کولر رو که روشن می کنی ، مصرف بنزین بیت المال بالا میره؟ خاموش کن! قیامت چه جوابی داریم به شهدا بدیم؟ مگه بچه ها توی سنگر زیر کولر نشستند که تو کولر روشن می کنی؟!!! خاطره ای از زندگی سردار شهید مهدی باکری منبع: کتاب لاله های بی نشان
به رنگ فاطمه سلام الله علیها... بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم محمد رضا هم مداح بود و هم فرمانده سفارش کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند : یا زهرا سلام الله علیها اونقدر رابطه اش با حضرت زهرا علیها سلام قوی بود که مثل مادر سادات شهید شد خمپاره خورد به سنگرش و بچه ها رفتند بالای سرش دیدند ترکش خورده به پهلوی چپ و بازوی راستش ... خاطره ای از زندگی مداح شهید محمد رضا تورجی زاده منبع: خط عاشقی 2، صفحه 36
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدانن زنده اند داستان کارنامه بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ دختر شهید حجت الاسلام سید مجتبی صالحی خوانساری می گوید: «یک هفته از شهادت پدرم گذشته بود. در زادگاه پدرم، شهر خوانسار، برای او مراسم ختم گرفته بودند. بنابراین مادر و برادرم هم در خانه نبودند و من باید به مدرسه می رفتم، وقتی وارد مدرسه شدم، خانم ناظم از راه رسید و کارنامه امتحانی ثلث دوم را به من داد، در غیاب من همه بچه ها کارنامه امتحانی شان را گرفته بودند و فقط من مانده بودم. ناظم از من خواست که حتما اولیائم آن را امضا کنند و فردا ببرم. به فکر فرورفتم چه کسی آن را برایم امضا کند، نسبت به درس و مدسه ام بسیار حساس بودم و رفتن پدر و نبود مادر در خانه مرا حساس تر کرده بود. وقتی به خانه رسیدم چیزی خوردم و خوابم برد، در خواب پدر را دیدم که از بیرون آمده و مثل همیشه با ما بازی می کرد و ما هم از سر و کولش بالا می رفتیم. پدر گفت: زهرا کارنامه ات را بیاور امضا کنم. گفتم آقاجون کدام کارنامه؟ گفت: همان کارنامه ای که امروز در مدرسه دادند. رفتم و کارنامه امتحانی ام را آوردم اما هرچه دنبال خودکار آبی گشتم پیدا نشد. می دانستم که پدر هیچگاه با خودکار قرمز امضا نمی کند، بالاخره خودکار آبی ام را پیدا کردم. اما وقتی برگشتم پدرم را ندیدم. صبح شد، موقع رفتن به مدرسه با عجله وسایلم را آماده می کردم، ناگهان چشمم به کارنامه امتحانی ام افتاد که با خودکار قرمز امضا شده بود. این کارنامه به رؤیت حضرت امام (ره) نیز می رسد. امام از آنها می خواهد که کارشناسی کنند ببینند این امضا، واقعا امضای شهید است؟ اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به خود شهید «مجتبی صالحی» است اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد. الآن امضای این شهید موجود است. کسانی که جایگاه شهدا را قبول ندارند ببینند. ↙منبع: تلخیص از کتاب «شهیدان زنده اند» کتاب «شهیدان زنده‌اند» چاپ موسسه شهید ابراهیم هادی را حتما تهیه کنید. خاطره 40 شهیدی که بعد از شهادت برگشتند و حماسه ای خلق کردند، در آن کتاب نوشته شده است. خداوند در قرآن می فرماید: 🔸«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون‏» 🔹هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. (سوره آل عمران، آیه 169) 🔶 ما که به این آیه قرآن ایمان داریم، آیا تا حالا شهیدی را درک کرده ایم؟ اگر شهدا زنده اند پس ما باید در زندگیمان آنها را درک کرده باشیم، اگر درک نکردیم شاید ایراد کار در این است که مقام شهدا را درک نکرده ایم. نخواسته ایم که شهدا خود را به ما نشان دهند. در گرفتاری ها با یک شهید قرار بگذارید آن موقع ببینید مشکلتان چطور حل می شود؟
🌸آوای خوشی از آسمان می آید 🌸مهمانی یارِ مهربان می آید 🌸برخیز که با نسیم جان افزایی 🌸بوی خوش ماه رمضان می آید... 🌙حلول ماه مبارک رمضان، بهار قرآن، ماه عبادت‌های عاشقانه، نیایش‌های عارفانه و بندگی خالصانه بر مؤمنین و عاشقان مبارک... ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
در مقابلِ عظمتِ این شهید چه بابد بگوییم؟!!! بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ با اینکه بچۀ قم بود و منزلشون با یگان حفاظتِ سپاه فاصله‌ای نداشت ،کمتر به منزل می‌رفت. حتی ندیدم از مرخصی‌های ‌کوتاه مدت استفاده کنه. یه روز اومد پیشم وگفت: کاری دارم ، میرم منزل و یک ساعته بر می‌گردم.من که با تصمیمِ غیر منتظره‌اش روبرو شده بودم، با ناباوری ‌گفتم: چه عجب! شما و منزل؟ گفت: یه‌کارضروریه، چاره‌ای ندارم... رفت و درست یه ساعت بعد برگشت. هرکاری‌کردم نگفت چیکار داشته. اما بعداً فهمیدم رفته بود تا در مراسم عقدِ خودش شرکت کنه... 📌خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد بنیادی 📚منبع: کتاب شهیدستان
✔️✔️ روزى یك اعرابى نزد آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله من پرداخت دیه اى كامل را ضمانت كرده ام امّا از اداى آن ناتوانم. با خود گفتم كه از بزرگوارترین مردم، آن را تقاضا میكنم و از خاندان رسول اللَّه كسى را بزرگوارتر و بخشنده تر نیافتم. پس امام حسین به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مىكنم اگر یكى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن دیه را به تو میدهم و اگر دو پرسش را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مىپردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ گفتى تمام مالى را كه مىخواهى به تو مىدهم". اعرابى عرض كرد: آیا كسى مانند تو كه اهل علم و شرف است از چون منى مىخواهد بپرسد؟ حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله شنیدم كه مىفرمود.معروف به اندازه معرفت است". اعرابى عرض كرد: آنچه مىخواهى بپرس اگر پاسخ دادم (كه هیچ) و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه. امام علیه السلام پرسید: "برترین اعمال چیست؟" اعرابى گفت: ایمان به خدا. آنحضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار را میخواند: - چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنكه از بین برود، بر مردم ببخش حضرت سؤال كرد: "راه رهایى از نیستى و نابودى چیست؟" اعراى گفت: اعتماد به خداوند. امام حسین پرسید: "زینت دهنده انسان چیست؟" اعرابى گفت: علم همراه با حلم. امام پرسید: "اگر این نشد؟" اعرابى گفت: مال همراه با مروّت. حضرت پرسید: "اگر این نشد؟" اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر". حضرت پرسید: "اگر این نشد؟" اعرابى گفت: در این صورت صاعقه‌‍‌‌‌اى از آسمان بر او فرود آید و بسوزاندش كه او سزاوار آن است. آن حضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار را میخواند: - چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنكه از بین برود، بر مردم ببخش. آنگاه امام حسین علیه السلام خندید و كیسه‌اى كه در آن هزار دینار بود، به او داد و انگشترى خود را كه نگین آن به دویست درهم مىارزید، بدو بخشید و فرمود: "اى اعرابى این طلا را به طلبكارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان." اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است كه رسالتش را در كجا نهد."1 1 - اعیان الشیعه - سیّد محسن امین، ص40 - 29.