روزى شیخ جعفر کاشف الغطاء مبلغى پول بین فقراى اصفهان تقسیم کرد
و پس از اتمام پول به نماز جماعت ایستاد، بین دو نماز که مردم مشغول تعقیب نماز بودند
سید فقیر بى ادبى وارد شد و آمد تا مقابل امام جماعت رسیده گفت:
اى شیخ، مال جدّم (یعنى خمس) را به من بده! شیخ فرمود:
قدرى دیر آمدى، متأسفانه چیزى باقى نمانده است، سید بى ادب، با کمال جسارت آب دهان خود را
به ریش شیخ انداخت، آن حلیم عالم نه تنها هیچ گونه عکس العمل خشونت آمیز
از خود نشان نداد، بلکه برخاسته و در حالى که گوشه عبا خود را گرفته بود
در میان صفوف نمازگزاران گردش کرد و گفت هر کس ریش شیخ را دوست دارد، به سید کمک کند.
مردم که ناظر این صحنه بودند، اطاعت نموده عبای شیخ را پر از پول کردند
سپس همه پولها را آورده و به آن سید تقدیم کرد و سپس به نماز عصر ایستاد.
سیماى فرزانگان، جلد 3، صفحه 338 به نقل از «فوائد الرضویة»، صفحه 74
#مرکز_احیاء_میراث_شیعه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج