چه نیک داورى است خداوند، و نیکو دادخواهى است پیامبر، و چه نیکو وعدهگاهى است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان می برند، و پشیمانى به شما سودى نمیرساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل میشود.
آن گاه جمعیت را مخاطب ساخت و فرمود:
«مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ...ایهاً بَنیقیلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغیثُونَ...»
اى مسلمانان! که براى شنیدن حرفهاى بیهوده شتابان بوده، و کردار زشت را نادیده میگیرید...اى پسران قیله *، آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى که مرا میبینید و سخن مرا می شنوید، و داراى انجمن و اجتماعید، صداى دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهى دارید، و داراى نفرات و ذخیره اید، و داراى ابزار و قوه اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما می رسد ولى جواب نمیدهید، و ناله فریاد خواهیم را شنیده ولى به فریادم نمی رسید...
⚫️مقدمه روضه
درکتاب نزهه الکلام به نقل از ابن عباس آمده است: روزی به خانه ابوبکر رفتم عمر بن خطاب و چند نفر دیگر آنجا بودند. ناگاه پیرمردی وارد شد و سلام کرد. جوابش دادیم. ابوبکر گفت: ای پیرمرد بنشین. پیرمرد تکیه بر عصا نمود و گفت: من قصد حج دارم و مرا همسایه ای است که به من گفت: تو به حج می روی پس پیغام مرا به خلیفه رسول خدا برسان. گفت: بگو من زنی ضعیفه ام و مرا پدری بود که یاری ام می داد. پس پدرم وفات یافت و مزرعه ای برای من گذاشت که وجه معاش من و فرزندانم از آن بود. امیر آن شهر مزرعه را از من گرفت و یکی از عمال خود را بر آن گماشت تا درآمد آن را بگیرد و به او برساند و از آن هیچ به من و فرزندانم نمی دهد.
ابوبکر گفت: کراهت باد آن غاصب فاجر را. عمر گفت: ای خلیفه رسول خدا! کسی را بفرست تا آن ظالم فاجر را به سزای خود برساند.
ابن عباس گوید: پس دیدم که پیرمرد بازگشت و گفت:نعوذبالله من حقد الله فمن اظلم ممن یظلم بنت رسول الله (ص).
"پناه می برم به خدا از دشمنی و عداوت خدا.چه کسی از ظلم کننده بر دختر رسول خدا ظالم تر و فاجر تر است؟" و از آن خانه بیرون رفت
ابوبکر گفت: او را برگردانید و کسی را دنبال او فرستاد. اما پیرمرد را ندیدند.
ابن عباس گفت: خدمت امیر المومنین علیه السلام رسیدم. حضرت از این داستان پرسید و سپس فرمود: او خضر پیامبر بود.
➖بزرگ ترین هتک ها نسبت به این وجود مقدس شد. او محور کائنات است. ناموس خداست. در قیامت که جای هیچ تخلفی نیست، وقتی حضرت وارد می شود، ندای «غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ»به گوش می رسد. حتی انبیا باید سر را به زیر بیندازند. مگر بی حساب و کتاب است؟ چه اشکال دارد سرشان بالا باشد؟ غیرت حق اجازه نمی دهد. وقتی به محشر می آید، در محاصره ملائکه است. پوشش کامل دارد و ندا می رسد سرها را به زیر بیندازید. فدک چنین بانویی را غصب کردند. اما ظلم آنها به غصب فدک منتهی نشد بلکه در جهت استحکام حکومت غصبی شان به خانه فاطمه زهرا حمله کردند .
☑️روضه
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُالشَّهِیدَةُ، الْمَغْصُوبَةِ حَقُّهَا، الْمَمْنُوعَةِ اِرْثُهَا، الْمَکسُورَةِ ضِلْعُهَا، الْمَظْلُومِ بَعْلُهَا، الْمَقْتُولِ وَلَدُها.
رنگ پاییز، به دیوار بهاری افتاد
بر در خانۀ خورشید شراری افتاد
فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت
وقت افتادن او، ایل و تباری افتاد
تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا
او کنار در و در نیز کناری افتاد
فضَرَبَ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَکَسَرَهُ؛
آنقدرضربۀ پاخورد به در تا که شکست
شماها کنایه فهمید، ببینم از این مصرع چی می فهمید؟
آنقدر ضربۀ پا خورد به در تا که شکست
آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد.
یه وقت دیدن صدا زد: آه یا فضّة! إلیک فخذینی فقد و اللَّه قُتِل ما فی أحشائی من حمل؛
وقت افتادنش رو زمین، تا فاصله به هوش آمدنش، نمی دونم چقدر طول کشید؟! اما به محض اینکه به هوش اومد پرسید علی رو کجا بردن؟
بعدِ احمد حق تو انکار شد یا فاطمه
غربت و غم بر سرت آوار شد یا فاطمه
میخ در هم مایه ی آزار شد یا فاطمه
"هرچه شد بین در و دیوار شد" یا فاطمه
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
* قیله ؛ زنی که قبیله اوس و خزرج از نسل آن زن می باشند.
** حدیقه الشیعه ج۱ص۳۲۶به نقل از نزهه الکرام ج۱ص۲۳۲
🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
🚩🇮🇷🇵🇸
╭─═ঊঈ🕊❤🕊ঊঈ═─╮
https://eitaa.com/joinchat/3920691917C9a79f3a574
╰─═ঊঈ🕊❤🕊ঊঈ═─╯
#مصائب_بعد_از_شهادت
🩸اگر آنقدر برای از دستدادنِ زهرا «سلاماللهعلیها» خون گریه کنم تا نابینا بشوم، بازهم کم است...
در دیوان اشعار منسوب به امیرالمومنین علیهالسلام، از قول آن حضرت اینگونه نقل شده است که فرمودند:
📋 شَيْئَانِ لَوْ بَكَتِ الدِّمَاءُ عَلَيْهِمَا
عَيْنَايَ حَتَّى تُؤْذِنَا بِذَهَابٍ
لَمْ يَبْلُغَا الْمِعْشَارَ مِنْ حَقَّيْهِمَا
فَقْدُ الشَّبَابِ وَ فُرْقَةُ الْأَحْبَابِ
▪️دو مصیبت است که اگر چشمانم آنقدر خون گریه کند تا نابینا بشوم، یکدهم حق آن دو ادا نمیشود؛ یکی از دست رفتن جوانی و دیگری از دستدادن محبوب؛ (که من، محبوبم را در سنّ جوانی از دست دادم)
📚انوار العقول من اشعار وصی الرسول صلیاللهعلیهوآله،کیدری(قرن۶) ص۱۲۵
✍ خزان رسید و به گلزار من شرار انداخت
رسید هیزم و آتش به شاخسار انداخت
دری که ساختم آخر به من خیانت کرد
گرفت آتش و خود را به روی یار انداخت
خودم ز سینه او میخ را در آوردم
ببین مرا به چه کاری که روزگار انداخت
زن جوان مرا میزدند نامردان
مدینه فاطمهام را در احتضار انداخت
و یک قلاف که دست چهل نفر چرخید
و دست فاطمه را عاقبت ز کار انداخت
مغیره هم که کم آورد و پشت پا میزد
زن مرا وسط کوچه چند بار انداخت
نفس نفس زدنش هم پر از جلالت بود
سقیفه را نفس او از اعتبار انداخت...
#وصایا_و_لحظات_احتضار
🩸صدیقه کبری سلاماللّهعلیها در وقت شهادت، اول برای مظلومیت امیرالمؤمنین علیهالسلام گریه میکند...
در روایتی امام جعفر صادق علیهالسّلام فرمودند:
وقتی که شهادت حضرت زهرای مرضیه سلاماللهعلیها نزدیک شد،مادر ما به گریه افتاد. حضرت امیرالمومنین علیهالسلام به وی فرمود:
📋 یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ
▪️ای سیّده من! چرا گریه میکنید؟
🥀 زهرای مرضیه سلاماللهعلیها فرمود:
📋 أَبْکِی لِمَا تَلْقَی بَعْدِی
▪️برای آن مصیبتها و مظلومیتهایی که تو بعد از من خواهی دید، گریه میکنم.
📋 فَقَالَ لَهَا لَا تَبْکِی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّه
▪️امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: گریه نکن! به خدا قسم در راه رضای خدا آن مصائب نزد من کوچک و ناچیزند.
🥀 آنگاه به مولا علی عليهالسلام وصیت نمود که به اولی و دومی اجازه تشییع جنازه و نماز ندهد. آن حضرت نیز به وصیت آن بانو عمل کرد.
📚روضة الواعظین ج١ ص١۵٠
📚بحارالانوار ج ۴۳ ص١٩١
✍ جگرم خون و دلم سر به گریبان علیست
صبح هم در نظرم شام غریبان علیست
گرچه با چاه کند دردِ دل خود ابراز
چاه هم بیخبر از غُصهی پنهان علیست
سند غربت مولاست رخ نیلیِ من
سند غربت من، سینهی سوزان علیست
بارها دشمن اگر آید و دستم شکند
دست بشکستهی من باز به دامان علیست
اهل یثرب! ز چه از گریهی من خسته شدید؟
دو سه روز دگری فاطمه مهمان علیست
درِ آتشزده و نالهی مظلومی من
سند مستند سوختنِ جان علیست
رفتم اما جگرم بهر علی میسوزد
به خدا خانهی بیفاطمه زندان علیست
دارم امید که در حشر پریشان نشود
حال آن سوختهجانی که پریشان علیست...
#وصایا_و_لحظات_احتضار
🩸هیچ «عزایی» حقِّ مصیبت زهرا سلاماللهعلیها را برای من أدا نمیکند...
در نقلها آمده است:
ساعات پایانی عمْر مبارک صدیقه کبری سلاماللّهعلیها بود که امیرالمؤمنین علیهالسلام بر بالین آن حضرت حاضر شدند و وقتی که متوجه شدند بانوی خانهاش دیگر از این جهان، رفتنی است، رو به آن حضرت نموده و فرمودند:
📋 قَدْ عَزَّ عَلَیَّ مُفَارَقَتُکِ وَ تَفَقُّدُکِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ
▪️حقا که جدایی و فقدان تو برای من بسیار سخت است، ولی چه باید کرد، چارهای نیست.
📋 وَ اللَّهِ جَدِّدْتِ عَلَیَّ مُصِیبَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُکِ وَ فَقْدُکِ
▪️به خدا قسم که تو مصیبت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله را برای من تجدید کردی! حقًا که مصیبت و فقدان تو برای من بسیار سنگین و بزرگ است.
📋 فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِیبَةٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا
▪️إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. به خدا قسم که این مصیبت، فجیعترین، دردناک ترین و غصهدارترین مصیبت هاست.
📋 هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِیبَةٌ لَا عَزَاءَ لَهَا وَ رَزِیَّةٌ لَا خَلَفَ لَهَا
▪️هیچ تسلیت و تعزیتی جبران این مصیبت را نمیکند و جانشین آن نخواهد شد.
📋 ثُمَّ بَکَیَا جَمِیعاً سَاعَةً وَ أَخَذَ عَلَی رَأْسِهَا وَ ضَمَّهَا إِلَی صَدْرِهِ
▪️سپس هر دو ساعتی گریستند و آنگاه حضرت امیر علیهالسلام سر مبارک فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را برداشت و به سینه خود گذاشت...
📚 بحارالانوار ج۴۳ ص۲۱۸
✍عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
اين درِ سوخته تا حشر، گواهِ من و توست
غربتم را همه ديدند و تماشا کردند
بیپناهی فقط انگار پناهِ من و توست
کوچه آنروز پر از ديدهی نامحرم بود
همهی روضه، نهان بين نگاهِ من و توست
صورت نیلی تو، از نفس انداخت مرا
گرچه زهرای من! اين اول راهِ من و توست
آه از اين شعله که خاموش نگردد ديگر
آه از آن روز که بر نی، سرِ ماهِ من و توست...
#وصایا_و_لحظات_احتضار
#مصیبت_وداع
🩸وقتیکه دیدی برادرت حسین علیهالسلام تنها شده، به نیابت از من زیر گلویش را ببوس...
در نقلی آمده است:
لحظات آخر عمر صدیقه کبری سلاماللّهعلیها بود که حضرت زینب سلاماللهعلیها را به خود فراخواند و وصایایی را به او نمود که در ضمن آن وصایا فرمود:
📋 لمَّا صارَ أخيكَ الحُسين عليه السّلام في كربلاء وحيداً فريداً،قَبِّلِي حُلقُومَهُ نِيابةً عَنِّي.
▪️وقتی که دیدی برادرت حسین علیهالسلام در کربلا تنها مانده و یار و یاوری ندارد؛ پس در آن موقع به نیابت از من زیر گلویش را ببوس...
🥀 ... روز عاشورا نیز به وقت وداع سیدالشهداء علیهالسلام، زینب کبری سلاماللّهعلیها پیش آمد و عرضه داشت:
ای برادر! به من اجازه بفرما سینه و زیر گلویت را ببوسم؛ آن حضرت سینه و زیر گلویش را نمایان کرد و زینب کبری سلاماللّهعلیها پیش آمد و آنجا را بوسید؛ سپس رو به سمت مدینه کرد و صدا زد:
📋 یا أُمّاه، هذه الأمانةُ قد أدَّیتُها!
▪️ای مادرجان! این امانت شما را من به جا آوردم.
🥀سیدالشهداء علیه السلام فرمود: آن أمانت چه بود؟ زینب کبری سلاماللّهعلیها عرضه داشت: ای برادرم! همانا وقتی که شهادت مادرمان فاطمه زهرا سلاماللهعلیها نزدیک شد به من فرمود: ای زینب! سینه و حفره گلویت را برایم نمایان کن.
پس من نمایان نمودم سینه و حفره گلویم را و مادرمان آنجا را بوسید. سپس به من فرمود:
📋 هذه وَدیعَةٌ منّي إلي أخیكِ الحسینِ یا زینبُ، إذ رأیتِ أخاكِ الحسینَ في کربلا وحیداً فریداً
▪️این (بوسه) امانتی است از سوی من به جانب برادرت حسین علیهالسلام؛ پس هنگامی که برادرت حسین را در کربلات تنها وبی کس دیدی؛
📋 یَستَغیثُ فلا یُغاثُ و یَستَجیرُ فلا یُجارُ علیه و یَطلُبُ الماءَ فلا یُسقیٰ منه فلیس له ناصرٌ ولا معینٌ ولا شفیقٌ حمیمٌ قَبِّلیه في صدرِه و شَمّیهِ في نَحرِهِ نیابةً عَنّي
▪️دیدی که طلب یاری میکند ولی کسی به او یاری نمیرساند؛ دیدی که پناه میخواهد ولی کسی به او پناه نمیدهد؛ دیدیکه آب طلب میکند ولی کسی به او آبی نمیرساند؛ دیدی که که هیچ یاور و رفیقِ دلرحمی ندارد، پس به نیابت از من سینه و زیر گلوی او را ببوی و سپس ببوس...
✍یکدم برو آهستهتر، جانا شتابان میروی
رو سوی قربانگه چرا؟ خود سهل و آسان میروی؟
ای خسرو خونین جگر، از ما زنانِ در بدر
کردی مگر صرفنظر، کاینسان خرامان میروی
ای یادگار رفتگان، ای رهبر دلخستگان
مهلًا دَمی آهسته ران، بیحد شتابان میروی
جانا چه سازد خواهرت، با این عیال مضطرت
جز اینکه از هجر و غمت، نالد که گریان میروی
کرده وصیت مادرت، بوسم گلو و حنجرت
ک انْدر وداع آخرت، آن دَم که میدان میروی...
📚بحرالمصائب ج۵ ص۷۴
📚موسوعة الکبری، ج۱۵ ص۱۰۹ به نقل از: لوامع الأنوار (مرندی) نسخه خطی، ص٩٩
#معارف_فاطمی
#امام_زمان_علیه_السلام
🩸امام زمان «ارواحنافداه» به هنگام ظهور، خونخواهان حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» را به دور خود فرا میخواند...
در نَقلی آمده است:
وقتی که حضرت حجة بن الحسن علیهماالسلام ظهور کند، ندا سر میدهد:
📋 یَا لَثَاراتَ جَدَّتِی فَاطِمَةَ! أَلَیسَ الصُبحُ بِقَریبٍ؟!
🔹 ای خون خواهان جدّه طاهره من، فاطمه زهرا "سلاماللهعلیها"... آیا صبح روز انتقام نزدیک نبود؟!
📚موسوعة الکبری، ج١۵ ص٢٨۴
📚قِدّیسة الإسلام،میلانی، ص٢٩١
#وصایا_و_لحظات_احتضار
🩸صدیقه کبری سلاماللّهعلیها در ساعات احتضار، با نگاه بر سیدالشهداء علیهالسلام، دائم از دل «آه» میکشید...
در نقلی آمده است:
در روزهای آخر عمر شریف صدیقه کبری "سلاماللهعلیها" بود، که اسماء میگوید:
فاطمه زهرا "سلام الله علیها" مرا طلبید و بعضی از وصایا را به من سفارش نمود. سپس رو به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام کرد و فرمود:
📋 يَا قُرَّتَا عَينِي! إنَّ أُمَّكُمَا مَريضَةٌ؛ اِذهَبا إلَى رَوضَةِ جَدِّكُما وَ اْدْعُوا لَها. و قَبَّلتْهُما وَ بَكَتْ
▪️ای دو نور دیدهام! مادرتان بیمار است؛ بر سر مزار جدّتان روید و برای او دعا کنید. سپس آن دو را بوسید و گریه کرد.
📋 فَنَظَرَتْ إلَى الحُسينِ عَليهِالسّلام نَظَرَ حَسْرَىٰ وَ تَأَوَّهَتْ
▪️و از روی حسرت نگاهی به امام حسین علیهالسلام میانداخت و «آه» میکشید...
📚 لوامع الأنوار،مرندی(خطی)؛ ص٩٩
✍ از بازی غریب فلک آه میکشید
از زخم های خورده نمک آه میکشید
آن چهرهای که تاب نسیم سحر نداشت
حتی ز باد بال ملک آه میکشید
حالا چه آمده به سرش که تمام شب
از جای زخم های فدک آه میکشید
او بار شیشه داشت که در کوچه خُرد شد
آئینه بود و غرق ترک آه میکشید
وقتی که میبُرید لباس حسین را
تنها خودش بدون کمک آه میکشید...
#وصایا_و_لحظات_احتضار
#مصیبت_وداع
🩸زینبم! وقتی که حسینم این پیراهن رو از تو خواست، بدان که دیگر آخرین دیدار تو با اوست...
در نقلها آمده است:
آخرین روزهای عمر شریف صدیقه کبری سلاماللّهعلیها بود که،
📋 أَعطَتِ الزَّهراء عَلَيهاالسّلام قَميصَ إبراهيمَ الخَليلِ لِزَينب علیهاالسلام
▪️زهرای مرضیه علیهاالسلام، پیراهن حضرت ابراهیم علیه السلام را (که از آباء و اجدادش به ارث رسیده بود) به زینب کبری علیهاالسلام داد.
🥀 سپس به دختر خود، فرمود:
📋 إذَا طَلبَه منكَ أخوكَ الحسينُ عليهالسّلام فَاعلِمي أنَّهُ ضَيفكَ ساعةً،ثمّ يُقتلَ بأشدّ الأحوالِ بِيَدِ أولادِ الزّنا
▪️وقتی که این پیراهن را برادرت حسین علیهالسلام از تو طلب کرد، بدان که دیگر لحظاتی بیشتر مهمان تو نیست و ساعتی دیگر به سختترین حالت به دست اولاد زنا به شهادت میرسد.
✍ هر چند کهنه، پیرهنی داشتی؛ چه شد؟
گر بود پیرهن، کفنی داشتی؛ چه شد؟
ای یوسف عزیز! چه کردند گرگها؟
آخر تو "کهنهپیرهنی" داشتی؛ چه شد؟
جسم تو ذرّه ذرّه در این دشت، پخش گشت
در زیر آفتاب، تنی داشتی؛ چه شد؟
ای دور از دیار که تا دِیْر میروی!
آواره تا به کی؟ وطنی داشتی؛ چه شد؟
خود را چه خوب خرج خدا کردی ای کریم!
سر داشتی؛ چه شد؟ بدنی داشتی؛ چه شد؟
📚عوالم العلوم،ج ١١ ص ٩٠٦
📚وقائع الشهور و الأيام،بيرجندی، در ذیل وقایع جمادی الاولی
📚مسند فاطمة عليهاالسّلام، تويسركاني، ص۳۲۴
#وصایا_و_لحظات_احتضار
🩸استخوانی شدهام که پوستی به آن چسبیده است ...
در نقلی آمده است که امام صادق علیهالسلام فرمودند: روزهای آخر عمر مبارک صدیقه کبری سلاماللّهعلیها بود که روزی با أسماء چنین درد و دل نمود:
📋 كَيْفَ أَصْنَعُ وَ قَدْ صِرْتُ عَظْماً قَدْ يَبُسَ الْجِلْدُ عَلَى الْعَظْمِ
▪️من چه باید بکنم با این وضعی که دارم؟! استخوانی شدهام که پوستی به آن چسپیده است؟!
🥀 در این هنگام أسماء به آن حضرت فرمودند:
📋 فَدَيْتُكِ أَنَا أَصْنَعُ لَكِ شَيْئاً لَا يَرَى الرَّجُلُ شَيْئاً إِذَا حُمِلْتِ عَلَى نَعْشِكِ...
▪️جان من به فدایتان بشود! من برای شما یک تابوتی درست میکنم که مرد، چیزی از بدن زن را در آن تابوت نمیبیند؛ این تابوت را در سرزمین حبشه برای زنهایشان قرار میدهند.
🥀 صدیقه کبری سلاماللّهعلیها فرمودند:
📋 فَأُحِبُّ أَنْ تَجْعَلِينَ ذَلِكِ
▪️من دوست دارم که از همین تابوت برایم بسازی...
📚الجعفریات،ج۱ ص۲۰۵
📚دعائم الاسلام،ج۱ ص۲۳۲(با اندکی تفاوت)
✍بیتوته کرده درد به هر عضو جسم من
گشته است معدنی ز جراحات، این بدن
دیگر کسی به خانه من سر نمیزند
ای مرگ لا اقل تو به من یک سری بزن
از من نمانده است به جز استخوان و پوست
گم گشته است پیکر من بین پیرهن
تعظیم من به پیش علی شد همیشگی
دیگر مرا نیاز نباشد به خَم شدن
آتش به جان خسته و پر درد میزند
این گریه های مخفی و بی هقهق حسن
لرزه نشانده بر بدنم وقت احتضار
آیندهٔ پر از غم این طفل بی کفن...
#مصائب_بعد_از_شهادت
🔰 نه فقط خدیجهٔ غرّاء را...
نه فقط صدیقهٔ کبری را...
بلکه «تابوت» آن حضرت را هم از سر حسادت، مسخره میکرد...
به نقل منابع متعدد شیعه و سنی:
وقتی که حضرت زهرا سلاماللهعلیها به شهادت رسید، عایشه آمد تا بر بالای پیکر مطهر آن حضرت حاضر شود؛ أسماء به پیش آمد و گفت: مبادا داخل شوی! عايشه رفت و به أبوبكر شكايت کرد و گفت:
📋 إِنَّ هَذِهِ الْخَثْعَمِيَّةَ تَحُولُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ اِبْنَةِ رَسُولِ اللَّه وَ قَدْ جَعَلَتْ لَهَا مِثْلَ هَوْدَجِ الْعَرُوس.
▪️اين خَثعميّه (کسانی را که در دامنه کوه خثعم زندگی میکنند، "خثعمیّون" میگویند؛ عایشه با این لفظ میخواست أسماء را مسخره کرده و بگوید اینکه از پشت کوه آمده) ميان ما و دختر رسول خدا «صلیاللهعلیهوآله» مانع مىشود و برای جسد او، تخت عروس درست کرده است!
📚وفاء الوفا،ج۳ ص۹۰۴
📚السنن الكبرى،ج۴ ص۳۴
📚نهایة الارب،ج۱۹ ص۱۲۷
📚کشف الغمه، ج۱ ص۵۰۴
✍ سایهی سوختن خیمه به دیوار افتاد
گذر زینب از این کوچه به بازار افتاد
تا که با نعرهی یک سنگدل آیینه بریخت
شیشهای خرد شد و از سر دیوار افتاد
پای آتش به در خانهی گل ها وا شد
غنچهای سوخت، به پهلوی گلی خار افتاد
کینه و بغض و حسد دست که دادند به هم
دست مادر وسط معرکه از کار افتاد
شهر با نالهی "یا فضه خُذینی" فهمید
نفسِ شیر خدا از نفس انگار افتاد
عمْر گهواره به بوسیدن محسن نرسید
قرعهی چوب به تابوتِ تن یار افتاد...