ترمز برای وقتی‌یه که پشتم خالی باشه؛ وقتی تویی که پشتمی، هیچ راهی سخت نیست... #عکسام #دلنوشت 𝑺𝒂𝒅𝒓𝒂_𝑮𝒓𝒂𝒑𝒉𝒚

خسته‌ام... نه از راه، که از بودن! در دلِ این جاده‌های بی‌پایان؛ نه مقصدی هست، نه امیدی! فقط منم و پیچ در پیچِ ناامیدی... #من #اسکیتام #دلنوشت 𝑺𝒂𝒅𝒓𝒂_𝑮𝒓𝒂𝒑𝒉𝒚

قدم در خاک؛ دل در افلاک! پا بهانه است؛ دل راهی است! #عکسام #دلنوشت 𝑺𝒂𝒅𝒓𝒂_𝑮𝒓𝒂𝒑𝒉𝒚

زیر این آسمان غریب، با پرچم عاشقی در دست، رهسپار نوری‌ام که تنها دل می‌شناسدش... #عکسام #دلنوشت 𝑺𝒂𝒅𝒓𝒂_𝑮𝒓𝒂𝒑𝒉𝒚

من و یک فنجان سکوت؛ در ازدحام اشکال و افکار... #من #دلنوشت 𝑺𝒂𝒅𝒓𝒂_𝑮𝒓𝒂𝒑𝒉𝒚

ز کودکی بر تن ما رخت ماتم است... #دلنوشت #عکسام 𝑺𝒂𝒅𝒓𝒂_𝑮𝒓𝒂𝒑𝒉𝒚

آغاز یک پایان جدید در راه است... #من #دلنوشت 𝑺𝒂𝒅𝒓𝒂_𝑮𝒓𝒂𝒑𝒉𝒚

هی پسر با توام تویی که شب و روز جان می‌کنی و تلاش میکنی... تویی که می‌جنگی، برای اهدافت، برای آرزوهایت... برای خواسته‌هایت، برای زندگی بهتر... هیچکس یک جنگجو را دوست ندارد؛ مگر زمانی ک دشمن پشت دروازه های شهر باشد! تا آن موقع، دلقک محبوب ترین آدم شهر است... #دلنوشت #اسکیتام #عکسام 𝑺𝒂𝒅𝒓𝒂_𝑮𝒓𝒂𝒑𝒉𝒚

در میان هیاهوی باد و آفتاب، در دل ابرهای ریز و درشت، دنبال خودم می‌گردم... گویی میان لحظه‌ها، اندک اندک، ریز ریز، خودم را گم کرده‌ام... نه کنار سایه‌ام، نه در بازتاب پنجره، نه در برابر آینه... انگار تکه‌تکه، بر موج موج باد می‌چرخم... #دلنوشت #اسکیتام 𝑺𝒂𝒅𝒓𝒂_𝑮𝒓𝒂𝒑𝒉𝒚

آدمی گاهی فقط آغوش می‌خواهد. نه برای عشق، نه برای حرف، که برای زنده ماندن؛ جایی فارغ از هیاهو، به دور از ترس... دلم برای تک‌تک شادی‌های ریز ریزم تنگ شده... برای روز هایی که نیازی به لبخند دروغ، برای فرار از فاجعه زندگانی نبود... #دلنوشت 𝑺𝒂𝒅𝒓𝒂_𝑮𝒓𝒂𝒑𝒉𝒚

من اگه بیل‌زن بودم، تو باغچه قبر خودمو می‌کندم... #عکسام #دلنوشت 𝑺𝒂𝒅𝒓𝒂_𝑮𝒓𝒂𝒑𝒉𝒚

خرابه‌ای بی صدا شده‌ام، بی‌آنکه بخواهم. نه اشکی، نه خشمی، و نه حتی امیدی... درد دارم؛ نه جسمی، که روحی.... دردهایی که نه جسم را، که روحم را فرسوده است... بی‌فریاد، بی‌پناه، بی‌نفس... #سفر #دلنوشت #من #عکسام 𝑺𝒂𝒅𝒓𝒂_𝑮𝒓𝒂𝒑𝒉𝒚