💐 کشکول (99/48):👇
😈سنگ دل ترین همدستان صدام(1)
👽سرهنگ عبدالرشيد عبدالباطن: در بهار سال 1975 میلادی (اوایل دهه 50 شمسی) در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شده است و با شروع جنگ و تجاوز بعثیهابه ایران ماموریت مییابد اسرای ایرانی خط مقدم جبههها را بازجویی و از آنان کسب اطلاعات کند...😰
💢این جنایتکار جنگی که در پروندهاش کشتار و اعدامهای فجیح شیعیان و اکراد عراقی نیز دیده میشود در 22 سپتامبر 1985 و در سال پنجم جنگ نیز در یک قتل عام اسرای ایرانی 22 رزمنده جمهوری اسلامی ایران را که همگی زیر 20 سال سن داشتند باشلیک تیر خلاص برسرشان به شهادت میرساند.این اسیران همگی دستهایشان بسته بود و قربانی وحشی گیری این جنایتکار جنگی شدهاند.
💢 او میگوید: بر روی برخی از اسرای تیرباران شده آهک یا مواد شیمیایی یا اسید میپاشیدم تا اثری از آنها باقی نماند. این بعثی جنایتکار تصریح میکند که تا آنجا که در جریان بوده است ماشین جنگی جنایات صدام معدوم شش هزار اسیر ایرانی را بهشکل فجیعی به شهادت رسانده است...😈
💢 وی از قول این جنایتکار بعثی میگوید: سرهنگ عبدالرشید تایید میکند که صدام در اعدام بیش از 450 اسیر ایرانی مستقیما و به اتفاق گروهی از همراهان همیشگی خود در تیم حفاظتش دست داشته است...😍
💢در گزارش مربوط به عمليات بدر آمده است: 👈 30 نفر از اسراي رسته پياده يكي از يگان هاي بسيج عمل كننده در اين عمليات كه هيچ كدام رتبه فرماندهي نداشتند پس از انتقال به بصره در سالني به خط شده و بازجو بلافاصله پس از ورود به سالن با كلت كمري خود، يكي از اسرا را بدون سوال و جواب به شهادت مي رساند...😭
💢 او میگوید: 👈 بر روی برخی از اسرای تیرباران شده آهک یا مواد شیمیایی یا اسید میپاشیدم تا اثری از آنها باقی نماند. این بعثی جنایتکار تصریح میکند که تا آنجا که در جریان بوده است ماشین جنگی جنایات صدام معدوم شش هزار اسیر ایرانی را بهشکل فجیعی به شهادت رسانده است...😈
💢 گزارش ديگري به پيوست اين گزارش و مربوط به عمليات هاي خيبر و درگيري هاي شرق بصره، حكايت از جنايات جنون آميز ديگري ازصداميان است و آن مربوط به كشتار اسراي زخمي عمليات هاي سال 63 و 65 رزمندگان اسلام در محورهاي جنوبي جنگ بوده است...در اين گزارش آمده است👇
💢 تيرهاي خلاص به اسراي مجروح ايراني توسط يگان هاي رزمي عراق شليك مي شده و اندك مجروحين منتقل شده به بصره در شرايطي كه احتياج به مراقبت هاي ويژه پزشكي داشته اند به حال خود رها شده و سپس در قسمت بار كاميون هاي نظامي جان داده اند... اين گزارش آنگاه دردناك تر مي شود كه در حين انتقال اسراي مجروح ايراني به داخل خاك عراق و از بصره به بغداد، پيكرهاي پاك اسيران شهيدي كه در حال خون ريزي ناشي از مجروحيت بودند در بيابان هاي حد فاصل بصره – بغداد حتي بدون خاكسپاري رها شده اند...😰
💢 در پايان اين گزارش قسمت سوم جنايات عليه اسراي ايراني ابعاد وحشيانه تر پيدا مي كند.دشمن بعثي در ادامه شكنجه اسراي ايراني در اردوگاه هاي شمال عراق و پس از اعدام، آنان را با لباس هاي اكراد عراق😇 پوشانده و در گورهاي دسته جمعي به همراه پيشمرگان كرد عراق و با هويت كردي دفن كرده اند.
💢این افسر بعثی عراقی که چند بار مستقیما به صدام معدوم گزارش داده است به خاطر جنایات جنگی بیشمار خود به دریافت مدال و نشان از سردار نگونبخت قادسیه نائل شده است. عبدالرشید میگوید: به دستور فرماندهان ارشد ارتش و به ویژه گارد ریاست جمهوری که از صدام دستور مستقیما داشتند بیش از هزار اسیر ایرانی را کشتهام.😇😎🎩
💢این جنایتکار جنگی در جریان بازجوییهای خود اعتراف میکند که اسرای ایرانی را قبل از شهادت شکنجههای شدید میداده است به طور مثال وی در خصوص یک اسیر ایرانی که براثر اصابت مین، پایش را از دست داده بود، میگوید:👈 زمانی که این اسیر را بازجویی میکردم به علت مقاومتش شروع به قطع انگشتان دستانش کردم پس از قطع هر انگشت و به فاصله هر دو دقیقه پس از قطع، محل قطعشده را با فندک میسوزاندم تا اینکه تمام انگشتانش را بریدم اما مقاومت حیرتآور او که بسیار جوان هم بود مرا خشمگین ساخت و با اره پای او را نیز قطع کردم اما این اسیر ایرانی هیچ اطلاعاتی نداد.
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصر_کاوه
منبع: کتاب👈"عبور از تونل وحشت"
🌷سرانجام مادر دق کرد:👇
💥در گردان مان يک پيرمرد ترک زبان داشتيم، کمتر از احوالات خودش حرف ميزد؛ هرگاه از او سؤالي ميپرسيديم، يک کلام ميگفت من یک بسيجي هستم. گردان به مرخصي رفت؛ به همراه يکي از بچهها او را تعقيب کرديم؛ او داخل يکي از خانههاي محقر در حاشيه شهر قم رفت؛ جلو رفتيم و در زديم، وقتي ما را ديد، خيلي ناراحت شد و گفت چرا مرا تعقيب کرديد؟😨
💥 گفتيم مااز لشکر عليبن ابيطالب(ع) هستيم، آقا گفته از احوالات زيردستهاي خودتان باخبر باشيد. وارد منزل شديم، زيرزميني بسيار محقر با ديوارهاي گچ و خاک و پيرزني نابينا که در گوشهاي نشسته بود!😰 از پيرمرد در مورد زندگياش، بسيجي شدنش و همسر پيرش سؤال کرديم. پيرمرد گفت ما اهل شاهيندژ اطراف تبريز بوديم، در دنيا يک پسر داشتيم که فرستاديم قم طلبه و سرباز امام زمان (عج) شود. مدتي بعد، انقلاب پيروز شد؛ بعد هم در کردستان درگيري شروع شد. او آمد شهرستان، با ما خداحافظي کردو راهي کردستان شد؛ چند ماه از او خبر نداشتيم، به دنبالش رفتم بعد ازپيگيري گفتند پسرت شهيد شده، جنازهاش هم افتاده دست ضد انقلاب. بعداز مدتي خبر دادند پسرت را قطعه قطعه کردهاند و سوزاندهاند؛ هيچ اثري از پسرت نمانده. همسرم ازآن روز کارش شد فقط گريه کردن. آنقدر گريه کرد تا اينکه چشمانش نابينا شد!😰
⭐ از آن روز گفتم هر چيزي که اين پيرزن داغ ديده بخواهد برآورده ميکنم؛ يک روز گفت به ياد پسرم برويم قم ساکن شويم. ما هم اينجا آمديم؛ من هم دست فروشي ميکردم. يک روز گفت آقا، يک خواهشي دارم برو جبهه و نگذار اسلحه فرزندم روي زمين بماند. من هم آمدم از آن روز همسايهها از او مراقبت ميکند بعد از مدتي به منطقه برگشتيم؛ شب عمليات کربلاي پنج بود؛ هرچه آن پيرمرد اصرار کرد، نگذاشتم به عمليات بيايد گفتم چهره آن پيرزن معصوم در ذهنم هست، نميگذارم بيايي! گفت: 👈اشکالي ندارد، اما من ميدانم پسرم بيمعرفت نيست!
🌷آن پيرمرد بسيجي از پيش ما به گرداني ديگر رفت؛ در حين عمليات ياد او افتادم وگفتم تماس بگیرم و به مسئولين آن گردان سفارش کنم نگذارند پيرمرد جلو بيايد. تماس گرفتم با فرمانده گردان صحبت کردم، سراغ پيرمرد را گرفتم؛ فرمانده گردان بيمقدمه گفت ديشب زديم به خط دشمن، و همان پيرمرد بسيجي به شهادت رسيده که پيکرش نیز همان جا مانده است. بدنم سرد شد با تعجب به حرفهاي او گوش ميکردم؛ خيلي حال و روزم به هم ريخته بود؛ بعد از عمليات يکسره به سراغ خانه آنها رفتم. 🚩جلوي خانه شلوغ بود؛ همسايهها آمدند و سؤال کردند شما چه نسبتي با اهل اين خانه داريد!؟ خودم را معرفي کردم؛ بعد آنها گفتند: چهار روز پيش وقتي رفتيم به او سر بزنيم، ديديم همان طور که روي سجاده مشغول عبادت بوده، به رحمت خدا رفته و دق کرده است....
#کتاب_مرواریدهای_بی_نشان
#ناصر_کاوه 👈 راوی حسين کاجي برگرفته از نشريه يالثارات الحسين(ع)
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
💢امیر حسین لشکری متولد 1331 در یکی از شهرهای استان قزوین به دنیا آمد و در تیر ماه 1356 با درجه ستوان دومی خلبانی فارغ التحصیل شد و در یگانهای نیروی هوایی دزفول، مشهد و تبریز دوره شکاری را تکمیل کرد، با آغاز جنگ تحمیلی به خیل مدافعان کشور پیوست و پس از انجام 12 ماموریت، هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و در خاک دشمن به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمد. در سه ماهه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت 8 سال در کنار 60 نفر از دیگر همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری میشد اما پس از پذیرش قطعنامه وی را از سایر دوستان جدا کردند که دوران اسارت انفرادی وی 10 سال طول کشید، امیر لشکری سرانجام پس از 16 سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال پس در 17 فروردین 1377 به خاک مقدس وطن بازگشت، و در بدو ورود به وطن لقب "سيد الاسراي ايران" را از مقام معظم رهبري دريافت كرد، وي پس از سالها تحمل رنج و آلام ايام اسارت بامداد روز دوشنبه نوزدهم مرداد 88 در بيمارستان لاله تهران به درجه رفيع شهادت نائل آمد...
💢 آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!... همسر شهید لشگری می گفت خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بودکه رفت و آخرین نفری بود که برگشت.... 😰 اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود...😇وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی و او می گفت: 👈برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم✌سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود...
💥آخرین نگاه:👇
💢19 مرداد ماه 1388 نماز که خواندند، دیدم دست شان را سه بار بلند کردند و برای تعجیل در فرج امام زمان (عج) دعا کردند. چهار ساعت بعد هم در خانه در اثر ایست قلبی، تمام کردند. ساعت دو نیمه شب بود که ایشان از پشت به زمین افتاده و حالت خفگی به ایشان دست داده بود به طوری که صورت شان کبود شده بود و اصلاً نمیتوانستند صحبت کنند ولی به من نگاههای عمیقی میکردند. با گریه و دستپاچگی گفتم، حسین جان چه شد، چه کار کنم خدا و...😰 میدیدم هر لحظه که این نفس تنگتر میشود، نگاهش بیشتر به من دوخته میشود. من میگفتم چه کار کنم و او فقط نگاه میکرد. آن قدر نگاه شان قشنگ و زیبابود که محال است تا پایان عمرم فراموش کنم. آخرین مکالمه ما نگاهی بود که میدید من گریه میکنم و او میگفت: نگران نباش...نگران نباش...
💢رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم تجلیل از امیر آزاده سرلشکر "حسین لشگری" فرمودند: " لحظه به لحظه رنجها و صبرهای شما پیش خدای متعال ثبت و محفوظ است و پروردگار مهربان این اعمال و حسنات را در روز قیامت که انسان از همیشه نیازمندتر است به شما بازخواهد گردانید...
#کتاب_مرواریدهای_بی_نشان. #ناصر_کاوه
به_استقبال_اربعین 👈(۴):👇
🔸بازکردن باب #مناجات با امام حسین (ع) که رهبر انقلاب فرمودند👈 این مناجاتها را در فضای مجازی علنی کنیم و برایش آثار هنری بسازیم👈 وظیفه خودمان بدانیم که در فضای اینترنت، اربعین را رونق بدهیم.
🔻 در این شرایطی که ما نمیتوانیم اربعین را پرشور برگزار کنیم، نباید تمام اقداماتمان را به کمکرسانیها و فعالیتهای نوعدوستانه محدود کنیم؛ حفظ شعائر هم باید یادمان نرود.
🔻 پیشنهاد اول بنده برای اربعین امسال(در کنار کمکهای مؤمنانه) باز کردن باب مناجات است؛ همان باب مناجاتی که رهبر انقلاب گشودند و اخیراً فرمودند: 👈 امسال اربعین که نمیتوانید به کربلا بروید، خودتان از راه دور، با امامحسین(ع) مناجات کنید.
🔻 ما هم امسال مانند ایشان با امام حسین(ع) مناجات خواهیم کرد. این مناجاتها هم مناجات با خدا نیست که مخفیانه باشد، مناجات با حسین(ع) باید علنی باشد؛ مثل زیارتنامه، مثل روضه.
🔻 از روی الگوی دعای کمیل، ابوحمزۀ ثمالی و... میتوانید مضامین بسیار زیبایی برای این مناجاتها پیدا کنید.
🔻 انشاءالله آثار زیبای ادبی هنری فراوانی در این سلسله مناجاتها بهدست خواهد آمد....
🔻 فضای اینترنت را از این مناجاتها و این مضامین زیبا پُر کنیم. وظیفه خودمان بدانیم که در فضای اینترنت اربعین را رونق بدهیم. در فضای مجازی حضور پیدا کنید و مطالب خوب اربعینی را لایک کنید و از دوستان خود بخواهید که این صفحات را دنبال کنند.
🔻 امسال میتوانیم میلیونها خاطره برای اربعین جمع کنیم. میلیونها کلیپ میتواند برای اربعین ساخته بشود.
👤علیرضا پناهیان
🔴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 👋
💥 مرحوم شیخ جعفر شوشتری می گوید: در روز عاشورا، چهار عضو بدن ابی عبدالله به خاطر بی آبی از کار افتاده بود، که حتی شاید اگر آب هم می دادند، کار از کار گذشته بود و فایده نداشت.👇
💥اولین جایی که از عطش از کار افتاد چشمان امام حسین (ع) بود،😭
امام صادق (ع) می فرماید: جدّ ما در روز عاشورا، از شدت عطش چشمانش آسمان را دود می دید.
💥 دومین عضو، لبهای آقا بود😭، می دونی چرا؟ حمیدبن مسلم می گه دیدم لب های حسین (ع) مانند دو چوپ خشک شده به هم می خورد، دیدم از لبهای حسین داره خون می آید.😭
💥 سومین عضو زبان حضرت بود، همان زمان که علی اکبر را بغل گرفت، زبان در دهان علی گذاشت، علی اکبر دید بابا از خودِ او تشنه تر است.😭
💥چهارمین عضو جگر حسین بوده، هلال بن نافع می گوید، آمدم نزدیک گودال، جنگ تمام
شده، از بالای گودال نگاه کردم، دیدم لبهای حسین تکان می خورد، نزدیک تر رفتم، گفتم شاید حسین نفرین می کنه، دیدم می گوید: «لشگر جگرم از تشنگی می سوزد»😭 از گودال آمدم بیرون، سریع رفتم آب آوردم، دیدم شمر داره بیرون می آید، گفت کجا می روی، گفتم می روم پسر فاطمه را سیراب کنم، گفت زحمت نکش،❣ من سیرابش کردم
#اهمیت_اشک_برای_امام_حسین(ع)
🌷اینجانب غلامعلی جندقی وصیت میکنم که👈 بهترین هدیه برای من اشک چشم, برای حسین(ع) است، اگر گاهی در هیأت ها یک قطره از اشک برای ارباب را به من هدیه کنید از همه چیز برایم بالاتر است، آنقدر که این یک قطره را به تمام بهشت نمیفروشم... اگر اجازه رجوع به دنیا به من داده شود؛ دوست دارم فقط در روضهها شرکت کنم
#شهید_غلامعلی_جندقی 👈 (رجبی)
💥روزنامه ای مصری نوشت:
آیا می دانيد؟
👿سعودی: اگر بیش از 2 میلیون حاجی وارد خاکش شود اعلام نارضایتی میکند؟
💕عراق: اگر کمتر از 20 ملیون زائر داشته باشد ناراحت است!
👿سعودی: برای اداره 2 میلیون حاجی وزارت تشکیل داده است!
💗عراق: کوچکترین موکب چای (چای ابوعلی یا همان چای امام حسین) امور 8 میلیون زائر رو میچرخونه!
👿سعودی: در مقابل خدماتی که ارائه میده دلار میگيره!
💞عراق: تمام خدماتش کاملا رایگان است!
👿سعودی: حج برایش موسم بهره وری اقتصادی است!
💓عراق: زیارت را موسم بخشش و عطا میدونه!
👿سعودی: دو ميليون حاجی باعث ترافیك و مسدود شدن راهها ميشه!
💕عراق: 2 ملیون رقمی طبیعی در کوچکترین خیابان کربلاست!
👿سعودی: افزون بر هزینه هنگفتی که میگيرد، بر سر حجاج منت هم میگذارد!
💗عراق: از زائران بابت هر گونه کوتاهی عذرخواهی میکند!
👿سعودی: ورود ده هزار حاجی به یک خیابان باعث خفگی و مرگ مردم شد!
💞عراق: اگر 3 ملیون زائر در خیابان باشه مسؤول موکب يه نگاه ميندازه به خیابان و میگه: خيابون خلوته پس کو زوار؟!
👿سعودی: شاهزاده ها با تشریفات طواف میکنند!
💓عراق: شاه و گدا پابرهنه به سوی معشوق روان اند!
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند!
#کتاب_جاده_ای_تا_ظهور #ناصر_کاوه
💥هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش در نخست وزیری را نپذیرفت گفت:من چگونه نخست وزیری باشم که روی موکت باکفش راه بروم اماباشند مردمی محروم که چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند.
💥دوری از تشریفات: هر کس رجائی را دوست دارد، برود. همه از این حرف تعجب کرده اند.
گفت: من مهمان دانشگاهم کار خوبی نکردید. که برای استقبال به فرودگاه آمدید الان کار مردم زمین مانده و ناراحت می شوند اگر بشنوند به خاطر من اینجا آمده اید؛ آن وقت فحشش می ماند برای من و شما.
💥 ضعف مرا به حساب انقلاب و مکتب من نگذارید...اين جمله با همه اعتقادش می زد...نصب كرده بود پشت ميزش... خيلي مواظب بود خلاف زير دستانش را كسي به نام انقلاب نگذارد.از انقلاب براي خودش مايه نمي گذاشت. "هيچ وقت"
💥 آقای رجایی شما حزب اللهی هستید؟
خبرنگار این را پرسید: زيركي كرده بود, مي خواست جواب نخست وزیر را بسنجد. گفت: اگر حزب اللهی باشم از نوع لاجوردیهاست...
💥 شهید_رجایی: مردم ما از کمبودها و کسریها گله ندارند، آنچه مردم را می آزارد و صدای را در می آورد وجود تبعیضات ناروا و سوء استفاده از بیت المال است و بس.😇
🌷ما همسایه شهید رجائی بودیم و ایشان تازه نخست وزیر شده بود. اتفاقاً همان روزها ما کمی کار تعمیرات ساختمانی داشتیم. صبح روزی که مواد زائد بنایی را با شوهرم به کوچه می بردیم او از نانوایی محل نان خریده بود و به منزل می رفت. ما را دید و طبق معمول سلام کرد و گفت: کمک نمی خواهید؟... شوهرم تشکر کرد و اظهار داشت: کار مهمی نیست. اما او خیلی سریع نان را به منزل رساند و پیش ما برگشت و جدی آستین را بالا زد و با خلوص خاصش به کمک ما شتافت. هر چه اصرار کردیم و خواستیم او را از این کار پر زحمت باز داریم نپذیرفت و به کمکش ادامه داد و در همان حال تلاش گفت: همسایه بودن یعنی همین. او با این بزرگواری ما را در نهایت بهت و حیرت شرمنده ساخت...
🌷یک شب بعد از فراغ از کار روزانه، زودتر از حد معمول به منزل می رفت. در میدان سر چشمه به راننده اش گفت در کناری بایست، همین جا کار دارم. این توقف ناگهانی آن هم در آن وقت شب در جایی که خبری از مسائل مهم مملکتی یا کار اداری نبود همراهان را غافل گیر و بهت زده کرد. پرسیدم چه کاری دارید که بعدأ انجام دهیم. گفت می خواهم کمی پرتغال بخرم . گفتم اجازه بدهید یکی از محافظان بخرد. گفت: خودم باید بخرم تا بی واسطه در جریان تلاش مردم، وضع خرید و فروش، قیمت جنس، نگاه و احساسات فروشنده نسبت به کارکرد و سود و زیانش باشم. ضمناً می خواهم با انجام این نوع کار های شخصی، وظیفه ام از یادم نرود...
💥 حاج احمد آقا داشت حڪم ریاست جمهوریاش را در محضر امام میخواند📜 اون لحظه چهره شهید رجایی خیلی برام قابل توجه بود ، چهرهای گرفته😞و متفڪر ... شب ازش پرسیدم : وقتی داشتن حڪم ریاست جمهوریت را میخوندند ، خیلی توی خودت بودی ، جریان چی بود⁉️
💢بهم گفت : خوب فهمیدی . اون موقع داشتم به خودم میگفتم فڪر نڪنی حالا ڪسی شدی ،تو همان رجایی سابقی☝️ . از خدا خواستم ڪمڪم ڪنه تا خودم رو گم نڪنم ... ازش خواستم قدرتی بهم بده تا بتونم به این مردم خدمت ڪنم .🌹
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصر_کاوه
برشی از زندگی رئیس جمهور شهید, محمد علی رجایی
🌷... ایشان انسانی فروتن و متواضع بودند. اما در عین حال، به هنگام کار بسیار قاطع بود. ظاهری بسیار نرم و ملایم داشت، اما باطنش بسیار پر صلابت بود... حالت تواضع و فروتنی ایشان از دین باوری سرچشمه میگرفت. وقتی با استدلال و تحلیل به حقیقتی میرسید، نمیشد به راحتی نظرش را عوض کرد. مگر آن که کسی با استدلال و تحلیل بر نظرات وی خدشه وارد می ساخت، در آن صورت سخن حق را با فروتنی می پذیرفت.
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصر_کاوه
برشی از زندگی نخست وزیر شهید, محمد جواد باهنر
🌷چند واحد👈 #خمینی_شناسی (۵)
💢به هیچ کس امید نبندید الّا خدا
امام خمینی (ره): به شما میگویم که از هیچکس نترسید الّا خدا و به هیچ کس امید نبندید الّا خدای تبارک و تعالی و اگر امید خودتان را به خدای تبارک و تعالی تمام کنید، به این معنا که تام بشود این امید شما، اطمینان برای شما بیاورد این امید شما، من به شما اطمینان میدهم که آسیبی این مملکت نبیند... صحیفه امام؛ ج۱۳؛ ص۱۴۹
🌷راس امور، تهذیب نفس است👇
تا اصلاح نکنید نفوس خودتان را، از خودتان شروع نکنید و خودتان را تهذیب نکنید، شما نمی توانید دیگران را تهذيب کنید. آدمی که خودش آدم صحیحی نیست نمی تواند دیگران را تصحیح کند، هرچه هم بگوید فایده ندارد...
🌷تهذیب بر تعلیم مقدم است.
تزکیه قبل از تعلیم و تعلم است؛ یزکیهم. پیغمبر آمده است اینها را تزکیه بکند. پرورش بدهد. نفوس را مهیا کند و بعد يعلمهم الكتاب والحكمة. بعد تعلیم کتاب و حکمت بکند، که اگر کتاب و حکمت با پرورش توأم نباشد و با ترکیه توأم نباشد، موجودی که از او بیرون می آید همین موجوداتی می شود که در مجلس سنا و در مجلس شورای قبل از انقلاب بود...
🌷گرایش به دنیا دون شان روحانیت است.
من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانی خود می خواهم که در زمانی که خداوند بر علما و روحانیون منت نهاده است و اداره کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است، از زی روحانی خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران است، پرهیز کنند و برحذر باشند که هیچ آفت و خطری برای روحانیت و برای دنیا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نیست...
🌷عدم انطباق گفتار و انطباق گفتار
این طبقه ای که می خواهند مردم را ارشاد کنند، اینها باید اقوال شان با اعمال شان موافق باشد، یعنی شمایی که مردم را تحذیر از دنیا می کنید، اگر خدای نخواسته، خودتان توجه تان به دنیا باشد و حریص در دنیا، مردم دیگر از شما باور نمی کنند؛ بلکه انحرافات در آنها پیدا می شود.
#کتاب_چندواحد_خمینی_شناسی
#ناصرکاوه
💥هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش در نخست وزیری را نپذیرفت گفت:من چگونه نخست وزیری باشم که روی موکت باکفش راه بروم اماباشند مردمی محروم که چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند.
💥دوری از تشریفات: هر کس رجائی را دوست دارد، برود. همه از این حرف تعجب کرده اند.
گفت: من مهمان دانشگاهم کار خوبی نکردید. که برای استقبال به فرودگاه آمدید الان کار مردم زمین مانده و ناراحت می شوند اگر بشنوند به خاطر من اینجا آمده اید؛ آن وقت فحشش می ماند برای من و شما
💥 شهید_رجایی: مردم ما از کمبودها و کسریها گله ندارند، آنچه مردم را می آزارد و صدای را در می آورد وجود تبعیضات ناروا و سوء استفاده از بیت المال است و بس
💥 حاج احمد آقا داشت حڪم ریاست جمهوریاش را در محضر امام میخواند📜 اون لحظه چهره شهید رجایی خیلی برام قابل توجه بود ، چهرهای گرفتهو متفڪر. شب ازش پرسیدم :وقتی داشتن حڪم ریاست جمهوریت را میخوندند ، خیلی توی خودت بودی، جریان چی بود⁉️بهم گفت: خوب فهمیدی . اون موقع داشتم به خودم میگفتم فڪر نڪنی حالا ڪسی شدی ،تو همان رجایی سابقی .از خدا خواستم ڪمڪم ڪنه تا خودم رو گم نڪنم. ازش خواستم قدرتی بهم بده تا بتونم به این مردم خدمت ڪنم
🌷ما همسایه شهید رجائی بودیم و ایشان تازه نخست وزیر شده بود. اتفاقاً همان روزها ما کمی کار تعمیرات ساختمانی داشتیم. صبح روزی که مواد زائد بنایی را با شوهرم به کوچه می بردیم او از نانوایی محل نان خریده بود و به منزل می رفت. ما را دید و طبق معمول سلام کرد و گفت: کمک نمی خواهید؟... شوهرم تشکر کرد و اظهار داشت: کار مهمی نیست. اما او خیلی سریع نان را به منزل رساند و پیش ما برگشت و جدی آستین را بالا زد و با خلوص خاصش به کمک ما شتافت. هر چه اصرار کردیم و خواستیم او را از این کار پر زحمت باز داریم نپذیرفت و به کمکش ادامه داد و در همان حال تلاش گفت: همسایه بودن یعنی همین. او با این بزرگواری ما را در نهایت بهت و حیرت شرمنده ساخت...
🌷یک شب بعد از فراغ از کار روزانه، زودتر از حد معمول به منزل می رفت. در میدان سر چشمه به راننده اش گفت در کناری بایست، همین جا کار دارم. این توقف ناگهانی آن هم در آن وقت شب در جایی که خبری از مسائل مهم مملکتی یا کار اداری نبود همراهان را غافل گیر و بهت زده کرد. پرسیدم چه کاری دارید که بعدأ انجام دهیم. گفت می خواهم کمی پرتغال بخرم.گفتم اجازه بدهید یکی از محافظان بخرد. گفت: خودم باید بخرم تا بی واسطه در جریان تلاش مردم، وضع خرید و فروش، قیمت جنس، نگاه و احساسات فروشنده نسبت به کارکرد و سود و زیانش باشم
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصر_کاوه
برشی از زندگی رئیس جمهور شهید, محمد علی رجایی