eitaa logo
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
4.3هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
9.6هزار ویدیو
93 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 میخواستم توی ماشین بشینم اما با دیدن سر و وضعم خشکم زد ... به طرف مژده برگشتم _مژده من اینجوری تا شلمچه برم ؟ ! آستین این لباس هم که خونیه ... چی کار کنم ؟ +ای وای... فراموش کردم بهت بگم ... موقعی که آوردیمت بیمارستان همه ی لباس های خودت خونی شده بودن و قابل استفاده نبودن بخاطر همین به آقا آراد گفتم برات لباس بخره ... کلا فراموش کردم بهت بدم بیا اول بریم لباس هاتو عوض کن ... _آراد کیه ؟! +ای وای ... چیزه ... یعنی ...همون آقای حجتی ... _آها... دوباره وارد بیمارستان شدیم و با راهنمایی یکی از پرستارا اتاقی رو پیدا کردیم تا لباسمو عوض کنم ... + مروا جانم این ها شاید یکم گشاد باشن این اقای حجتی هم که سایزتو نمیدونسته یه چیزی برداشته آورده ... حالا وسایل های خودت توی اتوبوس هست رسیدیم شلمچه لباس هاتو عوض میکنی _فدات بشم مژی جونم، خیلی گلی بعد هم بوسی روی گونش کاشتم و به طرف اتاق رفتم لباس ها رو از توی پلاستیک بیرون آوردم . یه شلوار پارچه ای مشکی بود با همون دستی که سالم بود شلوار رو پوشیدم ... مانتومم خیلی ساده بود و باز هم مشکی ... مانتو رو با هزار زحمت پوشیدم بلندی مانتو تا زیر زانوم بود ... این چه لباس هاییه دیگه ؟ اینم شد سلیقه ؟ چقدر اینا بد سلیقن ... رفتم سراغ شال اما به جای شال روسری خریده بود ... روسری قواره بلند و باز هم مشکی ... هوووف ... مروا مجبوری ... مجبور... بفهم... از اتاق که اومدم بیرون مژده از سر تا پامو رصد کرد. +وای دختر چقدر ایناها بهت میان خیلی خانوم شدی ، ما شاءالله فقط یکم مانتوت گشاده... _فدات بشم من مژی جونم اینجا لوازم آرایشی پیدا نمیشه ؟ +وا لوازم آرایشی از کجا بیارم برات دختر ؟ _پرستارا ندارن ؟ +مروا همینجوری خیلی خوشگل تری بیا بریم تا الانشم خیلی دیر کردیم . _اوکی ...یعنی ...چیز...اسمش ...چی بود ؟ آها همون باشه . و بعد هم لبخند دندون نمایی زدم. به سمت ماشین حرکت کردیم . سرم هنوز درد میکرد و به شدت گرسنم بود . ولی اصلا روم نمیشد بهشون بگم گرسنمه. وقتی به ماشین رسیدیم ، آقای حجتی توی ماشین نشسته بود . مژده در عقب رو باز کرد و سوار شد منم هم کنار مژده نشستم . آقای حجتی هم ماشین رو ، روشن کرد و حرکت کردیم داشتم با خودم فکر میکردم که بهش چی بگم ؟ چه جوری ازش معذرت خواهی کنم ؟ اول ازش بخاطر اون شب معذرت خواهی کنم یا بخاطر لباس ها تشکر کنم ؟ دلمو زدم به دریا و با لکنت گفتم _آقای ...حجتی ...من...من...یعنی...یه...عذرخواهی ...به...شما...بدهکارم...واقعا...از...اون...کارم...خیلی...پشیمونم...شر...شرمنده... +خواهش میکنم ، مشکلی نداره . بعد از چند ثانیه دوباره گفتم _و اینکه بابت هزینه های بیمارستان و لباس ها هم خیلی خیلی ممنونم ، فقط اینکه ما قراره بریم مراسم ختم که لباس سیاه خریدید؟ +خواهش میکنم و جواب جمله آخرمم نداد ... اَخ اَخ باز اینا کتابی حرف زدن ... با پرویی گفتم _پس قراره بریم مجلس ختم ... و مثل خودش گفتم ، خواهش میکنم... مژده بزور جلوی خندشو گرفته بود نیشگونی از بازوم گرفت و آروم جوری که آقای حجتی نشنوه گفت +مروا زشته تو رو خدا ... منم با خنده گفتم _خواهش میکنم اینبار مژده سرشو خم کرد و ریز ریز خندید &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 سکوت عجیبی توی ماشین حاکم بود ... تا حالا فرصتی برام پیش نیومده بود که به آقای حجتی نگاه کنم... یه پسر چهارشونه قد بلند بود... ریش های مشکی داشت و انگار اتو کشیده بودش از بس صاف بود ... موهاشم صاف و لخت بود... روی صورتش نمی تونستم دقیق بشم چون داشت رانندگی میکرد . اما از توی آینه روی چشم هاش دقیق شدم . ابرو های پرپشت مشکی و همینطور چشم های کشیده ی مشکی داشت... کلا نظرم راجب چشم عسلی ها تغییر کرد بعد از اون بحثی که با آقا مرتضی و راحیل کردم ... نگاهم رو به طرف مژده تغییر دادم ... سرش توی موبایلش بود و داشت یه جملات عربی رو میخوند... _مژده +جان _موبایل من کجاست؟ +بهار و راحیل همه وسایل هات رو با خودشون بردن توی اون لحظه هم فقط تلفنت همراهت بود که اونم دادم بهار با بقیه وسایل هات برد ... _آها دوباره به سمت آقای حجتی برگشتم _میشه ضبط ماشین رو ، روشن کنید. ×بله . بعد از روشن کردن ضبط ، تمام حواسم به سمت اون آهنگ رفت ... لیلای منی... مجنون توام... هرشب تو حرم ، مهمون توام... من با تو باشم ، آروم میگیرم ... آرامشمو ، مدیون تو ام ... سینه نزنم ، دیوونه میشم... سوز عجیبی توی آهنگش بود ، برای چند دقیقه تحت تاثیرش قرار گرفتم ... _آقای حجتی میشه آهنگ رو عوض کنید؟ ×آهنگ ؟ منظورتون مداحی هست دیگه؟ _ب ... بله از خجالت سرخ شدم ... یعنی خاک تو سرت مروا که فرق آهنگ و مداحی رو هم متوجه نشدی دوباره یه مداحی دیگه گزاشت ... ای وای... _ببخشید ، شما آهنگ شاد ندارید ؟ ×خیر _پس لطفا ضبط رو خاموش کنید ایناهایی که میزارید همشون دارن گریه میکنن... مژده نیمچه لبخندی زد و دوباره مشغول خوندن اون جملات عربی شد ... _مژی داری چی میخونی ؟ +زیارت عاشورا عزیزم. _زیارت عاشورا ؟ الان که ماه محرم نیست ؟ +ببین عزیزم ‌، خوندن زیارت عاشورا یه چیز مستحبه ، تو هر شرایطی بخونیش خیلی پر فضیلت هست. و حتی میشه بارها توی روز خوندش ، خلاصه بخوام بگم برای خوندش زمان خاصی نداره ... _آها ، ممنون با خودم گفتم من چه چیز هایی رو نمیدونستم . چقدر اطلاعاتم در مورد این جور چیزا پایینه . حتی فرق بین مداحی و آهنگ هم نمیدونستم هوووف ، چه سوتی هایی که جلوی برادر مژده ندادم . اِ اِ اِ حلقه رو توی دستش دیدما بعد بهش گفتم یه همسر خوب گیرتون بیاد... آخه من چقدر خنگم ... صدای زیبای شکمم هر لحظه بیشتر می شد ... سعی کردم بخوابم تا کمتر به گرسنگیم فکر کنم ... سرم رو به شیشه تکیه دادم و کم کم چشمام گرم شد ... &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
اینم ۷پارت از رمان تقدیم نگاه مهربونتون🌱😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ دلتنگ آمدنت هستم کاش آنگونه باشم که تو می خواهی امامم مرا از نفس رهایم ده جز تو که طبیب قلب من باشد کسی را زین میان نمی بینم ✨صبحت بخیر همه دارو ندارم 😍❤️😊💚
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 هرروز یک صفحه صفحه35 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 هرروز یک صفحه صفحه36 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
✍ *خیرالله محمّدیان* ✅ *۴ آبان روز ملی بهبهان* ✳✳ *براي شهداي حمله موشکی مدرسه راهنمايي شهید حمدالله پيروز بهبهان ۴ آبان ۱۳۶۲ و شهادت مظلومانه ۶۹ دانش آموز نوجوان و ۴ معلّم و یک خدمتگزار* ✳ *صفحه تقويم بي نام شما خوش رنگ نيست* ✳✳✳✳ ✔ *قصّه تكراري است، امّا مي نويسم باز هم/تا بخواني شرح مظلوميّت لوح و قلم* ✔ *مي نويسم تا كه شايد درد دل دارو شود/ تا ز عطر آن شهيدان خاطرم خوشبو شود* ✔ *اي دل شيدايي من! دستم و دامان تو/اي قلم! شرمنده ام از چشم خون افشان تو* ✔ *ياد كن از لاله هاي پرپر معصوم، باز/ناله سر كن، بزم غم را با دلي محزون بساز* ✔ *بوي مظلوميّت آمد، كربلا را ياد كن/ داغ روييده است، روح لاله ها را شاد كن* ✔ *چار آبان بود و مغرب نم نم از ره مي رسيد/رنگ از رخسار روز چارشنبه مي پريد* ✔ *در غروبي غم نشان و تلخ، همرنگ خزان/ گرد غم مي ريخت از دامان سرخ آسمان* ✔ *لكّه ي ننگي دگر تا رو شود از روي كين/دست شيطان داشت مي آمد برون از آستين* ✔ *شيرمردان غيور بهبهان در جبهه ها/تنگ مي كردند بر روباه بعثي عرصه را* ✔ *دشمن مستأصل از ميدان و افتاده به دام/ در پي آن بود تا گيرد ز ملّت انتقام* ✔ *موشكي ناخوانده بر يك سقف مهمان شد، نشست/ پيش چشمم ناگهان مدرسه ويران شد، شكست* ✔ *سقف پايين آمد امّا ناله هاي مادران/رفت بالا... تا به اوج آسمان بيكران* ✔ *دود و خاكستر فضاي شهر را تسخيركرد/انفجاري هولناك آمد، زبر را زير كرد* ✔ *كربلا اين بار در «به از بهان» تكرار شد/گلشن « پيروز» قربانگاه و لاله زار شد* ✔ *بال خونين كبوترها جدا افتاده بود/سر ز تن، پيكر ز دست و پا جدا افتاده بود* ✔ *غنچه هاي نوشكفته بر درخت انقلاب/ با دلي سرشار ايمان، سينه اي چون آفتاب* ✔ *پاك مثل قدسيان بارگاه كبريا/صافتر از چشمه هاي جاري صدق و صفا* ✔ *لاله ها در بوستان مدرسه پرپر شدند/جان نثار انقلاب و امّت و رهبر شدند* ✔ *پيكر آلاله ها افتاده زير خاك ها/باغبانان، اشكريزان و گريبان چاك ها* ✔ *شيوني كز باغ گل در باغ گل ها پاگرفت/آه جانسوزش پرِ دامان دنيا را گرفت* ✔ *شور پرواز پرستوها ز قلب بهبهان/شورشي انداخت بين ساكنان آسمان* ✔ *آن شب از چشم افق در كهكشان خون مي چكيد/چشم نرگس در كنار ارغوان خون مي چكيد* ✔ *آن شب جانسوز رهبر بر شهيدان گريه كرد/آسمان با چشم خيس ابر و باران گريه كرد* ✔ *اين جنايت را كدام انسان باوجدان ستود؟/راستي جرم شهيدان به خون غلطان چه بود؟* ✔ *اين جنايت عمق كينه توزي صدّام را/كرد ثابت بر امام و امّت مظلوم ما* ✔ *اين جنايت مايه ي رسوايي صدّام شد/روز استكبار هم تاريك مثل شام شد* ✔ *اين جنايت ملّت ما را مصمّم تر نمود/عزم ما را ز آهن و پولاد محكمتر نمود* ✔ *اي كه قاب عكستان تصوير مظلوميّت است/نامتان عين شرف، عين شكوه و عزّت است* ✔ *لحظه اي كه جسمتان در خاك پنهان مانده بود/چشم هاي بهبهان در زير باران مانده بود* ✔ *وقتي از شرم زمين در خاك و خون پنهان شديد/سبز شد تقديرتان، پيش خدا مهمان شديد* ✔ *گرچه تنها يادي از آن روز بر جا مانده است/نقشتان بر قاب دل ها خوب زيبا مانده است* ✔ *شمع خاموشيد، امّا شعله ور در يادها/نامتان را كوچه كوچه مي زند فريادها* ✔ *چار آبان گرچه دل ها بي سبب دلتنگ نيست/صفحه ي تقويم بي نام شما خوش رنگ نيست* ✔ *تا ابد سجّاده ي دل غرق نجواي شماست/يادتان پيوسته در محراب دل اوراد ماست* ✔ *حرمت خون شما را پاس مي داريم ما/تا بمانيد و بماند نامتان در هر كجا* ✳✳✳ *خیرالله محمدیان* *آبان ماه ۱۳۷۴* *نثار ارواح طیبه شهدای مدرسه راهنمایی شهید پیروز بهبهان صلوات* ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ *پیج اینستاگرام شهیدرحمان مدادیان* ⤵️❤️⤵️❤️⤵️ https://instagram.com/shahid_rahman_medadian?utm_medium=copy_link
  🌺﷽🌺  *سلام علیکم*       *مدرسه راهنمایی شهیدپیروزبهبهان* ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ در روز چهارشنبه، چهارم  آبان ماه سال  *۱۳۶۲* در ساعت *۱۷:۱۰* دقیقه عصر، مدرسه ی راهنمایی «شهید حمدالله پیروز»، واقع در شهرستان بهبهان مورد اصابت یک فروند موشک شلیک شده از سوی ارتش بعث عراق قرار گرفت؛ و به خاک و خون کشیده شد. در این جنایت تاریخی، از جمع ۳۲۵ دانش آموز و ۱۵ معلم، مدیر، معاون و خدمتگزار؛ ۶۹ دانش آموز، ۴ معلم و ۱ خدمتگزار ( جمعاً ۷۴ نفر ) به شهادت رسیده و بیش از ۱۳۰ دانش آموز و ۱۱ معلم مجروح شدند. در سی و هشتمین سالگرد  این فاجعه، یاد و خاطره شهدای آن را گرامی می داریم .  ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ اسامی شهدای  مدرسه پیروز بهبهان عبارت است از: شهدای معلم: محمدطاهر خلفیان منصور آموزش نجفعلی ویسیان عبدالرسول صمدی خدمتگزار عبدالرسول نژاد صادقی شهدای كلاس اولي: محمدرضا بهادري سعيد پسنديده كورش پورشريف احمد حاجوي عليرضا دانايي مهدي رنگين كمان فرج الله رويين تن ابراهيم رئيس پور بهروز صفايي اصل محسن مراحل شهدای كلاس دومي: حسين آغاجري لطف الله اسماعيلي نسب خسرو اقسام كرم الله اكبرنژاد وحيد الهي نادر اميني اردلان بهرام فر فضل الله پناهيان حسين پيلم سيد جواد جليل زاده يونس جوزاك عابدين حاجي زاده عبدالله خدري يدالله دالمن مهدي دعاوي فرخ دولتخواه سيد عليشاه دونده باروني رازقي لطف الله رحماني تنگ برد سفيد فضل الله روانشادي قربان زارعي بابك زارعي قنواتي عليمراد شاكري طلاگه اردشير شباني ابولي محمدحسين شجاع الديني بهروز شجاعي قدرت الله شجاعي يدالله شيرعلي عيسي طيبي اسماعيل عبادار سيد حسين عبايي باقري مسعود علويان نورالله عوض نژاد سيف الله فرازمند محسن قديمي تورج قناطير خسرو قنواتي محمدرضا قنواتي بهروز قيصر زاده غلامرضا كرم پور نعمت الله گچ كوبان فرخ لايق پرويز ماهي زاده عبدالرحيم مسكنتي عبدالرحيم مشيدي شهراد معمار محمدرضا مكاري مقدم شاهپور مكرميان اقبال مودت سيد جمشيد موسوي اصل رحمان مؤيدي محمدرضا نصرالله زاده اسدالله هنديجان زاده حسن يونسي شهدای كلاس سومي: هوشنگ ابولي اصغر درداب حشمت الله علمخاني سيد سعيد علويان احمد نيك نژاد. 🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘🌿⚘ *روحشان شاد ویادشان گرامی بادبه برکت صلوات*🌷🕊️ ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ *پیج اینستاگرام شهید رحمان مدادیان*🌷 ⤵️❤️⤵️❤️⤵️ https://instagram.com/shahid_rahman_medadian?utm_medium=copy_link