#سیرهشهدا🍃
نیـم ســاعــت قبــل از اذان کارهای خـودش را با اذان همـاهنـگ میکرد که مبـادا از خـوانـدن #نمــاز_اول_وقـت جـا بمـانـد..🌱
#شهیدمدافعحرم_سجادطاهرنیا❤️
🌷 یادش با ذکر #صلوات
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
Amirhossein Sajedi-Daram Az Dast Miram[320] (1)_5825557214953212728.mp3
9.63M
آقاجوننگامبکنحالو روزم خوبنیست💔
یهدعا برامبکن حالو روزم خوبنیست..😔
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹چرا ترس از مرگ؟!
🔸استاد مسعود #عالی
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
🍃🌸سرهنگ محمدی:
ماه رمضان بود و ما در سوریه بودیم که یکی از افسرهای ارشد سوری ما را به ضیافت افطار دعوت کرد؛
با تعدادی از دوستان از جمله شهید بیضائی به میهمانی رفتیم و خیلی هم تشنه بودیم؛ دو سه دقیقه بیشتر تا افطار نمانده بود و میخواستیم وارد سالن غذاخوری شویم اما محمودرضا منصرف شد و گفت: «من برمیگردم»
رزمندگان لبنانی اصرار داشتند که با آنها به افطاری برود و من نیز مصر بودم که دلیل برگشتنش را بدانم
شهید بیضائی به من گفت:
«شما ماشین را به من بده که برگردم و شما بروید و افطارتان را بخورید، من هم بعد از افطار که برگشتید دلیلش را برایتان میگویم»
بعد از افطار علت انصرافش از میهمانی را پرسیدم و او در جوابم گفت:
«اگر خاطرت باشد؛ این افسر قبلا نیز یکبار ما را به میهمانی ناهار دعوت کرده بود؛
آن روز بعد از ناهار دیدم که ته مانده غذای ما را به سربازانشان دادهاند و آنها نیز از فرط گرسنگی با ولع غذای ته مانده را میخورند!
امروز که داشتم وارد سالن میشدم
فکر کردم اگر قرار است ته مانده غذای افطاری مرا به این سربازها بدهند،
من آن افطار را نمیخورم»
🍃🌸شهید محمودرضا بیضایی
🆔 @sadrzadeh1
#یا_حسن_غریب_مادر
من که از داغ حسين غرق ملال و مَحَنَم
من مسلمان شده ی دست امام حسنم
من گدای کرم گُل پسر ِ فاطمه ام
حسنی ام، بنویسید به روی کفنم
#دوشنبه_های_امام_حسنی💚
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
🔴 فرار شاه ۴۴ ساله شد
🔹صبح روز ٢٦ دی سال ٥٧ بود که محمدرضا پهلوی در فرودگاه مهرآباد، به اطرافیان خود گفت «مدتی است احساس خستگی میکنم» و هنوز ظهر نشده بود که مردم در خیابانها جشن گرفتند و در تهران زیر تابلو خیابان پهلوی نوشتند: «سرنگون شد».
🔹این دومین فرار شاه از کشور بود که دیگر بازگشتی نداشت.
🔹پارسونز این روز را چنین توصیف میکند: «مردمی که در خیابانها حرکت میکردند همه در شور و هیجان بودند و هنگام عبور از برابر ما دست تکان میدادند و بعضیها روزنامههایی را که عنوان درشت «شاه رفت» بر روی آن نقش بسته بود به ما میدادند. ... لولههای تفنگ سربازان با شاخههای گل مسدود شده بود. من چنین صحنهای را هرگز به چشم خود ندیده بودم.
@sadrzadeh1
🌷🌷🇮🇷🇮🇷