#روز_نامه
🔰 سهشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱
🔷انعکاس سخنان دیروز
رهبر معظم انقلاب
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
⤵️🌿
سلام و عرض ادب خدمت همراهان همیشگی مجموعه فرهنگی مجازی شهید ابراهیم هادی 🌷🖐
دوستان یه خبر خوب براتون داریم 💫
قرار داخل کانالها مون هرشب یه ویس از مادران غيور و عزیز شهدا داشته باشیم و از علاقه و خصوصا ت شهید عزیزشون برامون بگن 🖐
واز همین جاه سلام میدهیم به صبر و شکیبایی این مادران عزیز 🌹
و شرمنده ز روی شهـــداییم همه
از فیض و کرامـات جـداییم همه
گر ناله مادر شهیدی بـرخواست
اندر صف ظــلم ، مبتـداییم همه
دوستان بنر را نشر دهید و به دوستانتون معرفی کنید
التماس دعااا شهادت🤲🕊
⤵️⤵️⤵️
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
نشر حداکثری ⤴️⤴️
🌹به روی سنگ قبرم اسمم را ننویسید!
میخواهم همچون ده ها شهید دیگر
گمنام باقی بمانم...
اگر خواستید فقط این جمله را بنویسید:
✧✫مـــشــتـــی خـاک بـــه پـــیـشـــگـاه خــداونـــد✫✧
#شهید_علی_قاریان_پور_
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
📷ساعتی قبل/حضور رهبرانقلاب در حرم مطهر امام خمینی و گلزار شهدای بهشت زهرا
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | صبح امروز؛ لحظاتی از حضور رهبر انقلاب بر مزار شهید مدافع
امنیت آرمان علیوردی۱ ۱۴۰۱/۱۱/۱
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
حضور رهبر انقلاب در کنار مزار ۲ شهید سانحه هواپیمای اوکراینی
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰روز سه شنبه روز زیارتی
🌸امام زین العابدین علیه السلام
🌸امام محمدباقر علیه السلام
🌸امام جعفرصادق علیه السلام
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🎞჻ᭂ࿐✰
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر شهیدان گمنام
گمنام در میان خاکیان و معروف در عرصه افلاکیان
#تماشاکنید
🔻زیارت رهبر معظم انقلاب از شهدای گمنام قطعه چهل بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
#دلتنگی_شهدایی 🌸🌿
نیست «گوش اهل عالم»، محرم اسرار عشق
زین سبب با خویشتن دیوانه میگوید سخن
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فدای یه کاشی حرم بیبی💔:)!
#شهیدصدرزاده
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🌷کلام شهدا🌷
وقتی ڪارفرهنگے راشروع میکنیم بااولین چیزے ڪہ بایدبجنگیم خودمان هستیم.
وقتے ڪہ ڪارتان میگیردودورتان شلوغ میشودتازه اول مبارزه است،زیراشیطان بہ سراغتان مےآید.
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
آرمـــــان، هــــــــــــــادے، حســــــین؛
شهید محمد هادی امینی پایین پای حاج حسین معز غلامی، شهید آرمان علی وردی پایین پای شهید محمد هادی امینی →♡
چه قشنگ🥲💔
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توکل به خدا در سختی ها
توکل در سختی ها
#شهید_صدرزاده
#ماه_رجب
#لبیک_یا_خامنه_ای
شهدا رو یاد کنیم با ذکر صلوات⚘🌱
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادش بخیر آبان 1392
اون روز که جدا شدیم ابوحامد و فاتح و غلامرضا و... در حیات دنیایی ما بودند و امروز در عندربهم یرزقون
اخرین روز از اولین دیدار ما با دلاوران فاطمیون در زمین تمرین تیراندازی بود. رسم بچه ها به تاسی از بچه های جنگ ،جشن پتو برای کسانی بود که می خواستند به مرخصی بروند حالا تصور کنید که بدن پیزوری ما کجا و ضربات مشت و ... بچه ها کجا!
با درایت شهید مصطفی صدرزاده آن جشن پتو تبدیل به انداختن بچه ها با پتو به سوی بالا شد وانقدر این کار جذاب بود که همه بچه ها نوبتی برای این جشن جدید نامزد شدند
و اینطور بود که از بعد از سالم ماندن در منطقه جنگی از کوفتگی قطعی نجات یافتیم
پ.ن عصر همان روز در حمله دشمن تکفیری پنج تن از همین بچه ها برای دفاع به منطقه اعزام می شوند که به فیض شهادت نایل می آیند و تا امروز پیکرهای مطهرشان مفقود مانده است.
.
خاطره ای بود از یکی از همرزمان شهید مصطفی صدر زاده
#خاطرات
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهید_صدرزاده
شهدا رو یاد کنیم با ذکر صلوات⚘🌱
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🔹دعای هر روز ماه رجب..
#ماه_رجب
کانال شهید مصطفی صدرزاده 👇
@sadrzadeh1
🎊🎉#من_میترا_نیستم 🎊🎉
✈️فرزند ششم ✈️
#قسمت_پنجم
بعد از دو روز تحمل درد و ناراحتی، خانم مهری آمپولی به من زد و به خانه برگشتم و با همان حال مشغول کارهای خانه شدم
نزدیک اذانمغرب حالم به قدری بد شد که حتی نتوانستم خودم را به خانه مادرم برسانم. جعفر رفت و جیران را آورد.
در غروب یک شب گرم خرداد ماه، برای ششمین بار مادر شدم. که خدا یک دختر قشنگ قسمت و نصیبم کرد جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و به هر کدامشان یک شکلات داد.
پسر بزرگم مهران بیشتر از بقیه بچه ها ذوق خواهر کوچکش را داشت. هر کدام از بچه ها که به دنیا می آمدند، جعفر یا مادرم به نوبت برایشان اسم انتخاب می کردند.
من هم این وسط مثل یک آدم هیچ کاره سکوت می کردم. جعفر بابای بچه بود حق پدری داشت. از طرفی مادرم هم یک عمر آرزوی مادر شدن داشت و همه دلخوشی زندگیش من و بچه هایم بودیم
نمیتوانستم دل مادرم را بشکنم او که خواهر و برادری نداشت. من را زود شوهر داد تا بتواند به جای بچههای نداشته اش، نوه هایش را بغل کند.
جعفر هم به جز مادر و تنها خواهرش کسی را نداشت تقریباً هر دوی ما بی کس و کار بودیم و فامیل درست حسابی نداشتیم.
جعفر اسم پسر اولم را مهران گذاشت او به اسم های اصیل ایرانی علاقه داشت. مادرم که طبعش را میدانست اسم پسر دومم را مهرداد گذاشت تا دامادش هم از این انتخاب راضی باشد و شانس اسم گذاری بچه ها را از او نگیرد.
جعفر اسم دختر اول مرا مهری و مادرم اسم بعدی را مینا گذاشت. جعفر اسم
پنجمین فرزندمان را شهلا و مادرم هم آخرین دخترم را میترا گذاشت.
من نه خوب می گفتم و نه بد دخالتی نمی کردم. همیشه سعی می کردم کاری کنم که بین شوهرم و مادرم اختلاف و ناراحتی پیش نیاید. تنها راه برای سازش آنها گذشتن از حق خودم بود و بس. این روش همیشه ادامه داشت کم کم به نادیده گرفتن خودم در همه زندگی عادت کردم.
مادرم اسم میترا را برای دخترم انتخاب کرد اما بعدها که میترا بزرگ شد به اسمش اعتراض داشت بارها به مادرم می گفت :مادر بزرگ، اینم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگه تو اون دنیا از شما بپرسن چرا اسم من رو میترا گذاشتی چه جوابی میدی؟ من دوست دارم اسمم زینب باشه می خوام مثل حضرت زینب باشم.
زینب که به دنیا آمد سایه بابام هنوز روی سرم بود در همه سالهایی که در آبادان زندگی کردم او مثل پدر و حتی بهتر از پدر واقعی، به من و بچه هایم رسیدگی می کرد.
او مرد مهربان و خداترسی بود و از ته دل دوستش داشتم. بعد از ازدواجم هر وقت به خانه مادرم می رفتم بابام به مادرم میگفت: کبری تو خونه شوهرش مجبور هرچی هست بخوره اما اینجا که میاد تو براش کباب درست کن تا قوّت بگیره.
شاید کبری خجالت بکشه از شوهرش چیزی بخواد. اینجا که میاد هر چی خواست براش تهیه کن.
دور خانه های شرکتی شمشاد های سبز و بلندی بود. بابام هر وقت که به خانه ما می آمد در می زد و پشت شمشادها قایم میشد. در را که باز میکردیم میخندید و از پشت شمشاد ها خودش را نشان میداد
همیشه پول خُرد در جیب هایش داشت و به دخترها سکه میداد. بابام که امید زندگی و تکیه گاه من بود، یک سال بعد از تولد زینب از دنیا رفت.
مادرم به قولی که سالها قبل در نجف به بابام داده بود عمل کرد خانه اش را فروخت و با مقداری از پول فروش خانه جنازه بابای عزیزم را به نجف برد و در زمین وادی السلام دفن کرد.
در سال ۴۷ یک نفر که کارش بردن اموات به عراق و خاکسپاری آنها در آنجا بود سه هزار تومان برای این کار از مادرم گرفت در بین آبادانی ها خیلی از مردها وصیت میکردند که بعد از مرگ در قبرستان وادی السلام قم یا نجف دفن شوند
مادرم بعد از دفن بابام در نجف سه روز به نیابت از او به زیارت دوره ائمه رفت.
تحمل غم مرگ بابام برای من سنگین بود پیش دکتر رفتم. ناراحتی اعصاب گرفته بودم و به تشخیص دکتر شروع کردم به خوردن قرص اعصاب.
حال بدی داشتم. افسرده شده بودم. زینب یک ساله بود که یک روز سراغ قرص های من رفت و آن ها را خورد
ادامه دارد........
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯