eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
8.7هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد ... 🕊 ۱۳ بهمن سالروز شهادت 🕊شهید مدافع حرم احمد مجدی 🕊شهید مدافع حرم حجت باقری 🕊شهید مدافع حرم اصغر پاشاپور 🕊شهید مدافع حرم علی اکبر عربی 🕊شهید مدافع حرم اسماعیل شجاعی 🕊شهید مدافع حرم جواد سنجه ونلی 🕊شهید مدافع حرم مصطفی قاسم پور 🕊شهید مدافع حرم مرتضی ترابی کمال 🕊شهید مدافع حرم سید سجاد روشنایی 🕊شهید مدافع حرم محمد علی قلی زاده 🕊شهید مدافع حرم محمد حسین سراجی 🕊شهید مدافع حرم علیرضا حاجیوند قیاسی 🕊شهید مدافع حرم سیداحسان حاجی حتم‌لو شادی ارواح طیبه شهدا صلوات کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
⚖در روز قیامت از دوزخیان سوال میشود: چه چیز شما را روانه کرد؟ میگویند: ما از نمازگزاران نبودیم ... کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹در محضر شهیدان: 🔹سلام بر روح خدا نجات دهنده ما از منجلاب عصر حاضر. عصر ظلم و ستم عصر كفر و الحاد، عصر مظلوميت اسلام و پيروان واقعي‌اش. عزيزانم اگر شبانه روز شكرگزار خدا باشيم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنايت فرموده باز كم است. آگاه باشيم كه سرباز راستين و صادق اين نعمت شويم. خطر وسوسه‌هاي دروني و دنيا فريبي را شناخته و برحذر باشيم كه صدق نيت و خلوص در عمل تنها چاره‌ساز ماست. اي عاشقان ابا عبدالله، بايستي شهادت را در آغوش گرفت، گونه‌ها بايستي از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بايستي محتواي فرامين امام را درك و عمل نمائيم تا بلكه قدري از تكليف خود را در شكرگزاري بجا آورده باشيم. 🌷فرازی از وصیتنامه سردار سپاه اسلام شهید مهدی باکری 🌷برای شادی روحش صلوات... کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
آقای‌ من، صاحب‌ من؛ تو را به جان‌ِ جان‌فداهای‌ مسیرت‌ بیا... 〖 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِـوَلیِّکَ الفَــرَج 〗 " باسپاهی ازشهیدان خواهدآمد " کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🍂تک‌تک شمارم لحظه‌ها،تک‌تک سپارم جمعه‌ها چون میرسندم یک به یک در انتظارم جمعه‌ها 🍂طاقت ندارم بیش از‌‌این کی میرسد آن نازنین تا کی رسد آن دلنشین، من بیقرارم جمعه‌ها 🍂از دوری آن دلستان رفت از بَرَم تاب و توان از صبر و از آرام جان من بر کنارم جمعه‌ها 🍂هر دم نشینم کنج در، شاید رسد یار از سفر شاید بیاید در نظر در رهگذارم جمعه‌ها کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
شھیدشدی‌که‌رفیـقم‌باشی! میدانـ‌م‌این‌اتفــاقی‌نیسـ‌ت(؛💔 أللّٰھمَّ‌‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌‌الفَرَجۡ🤲🏻 کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
! هروقت‌میخوآستۍ‌گنـٰاـہ‌ڪنۍ بہ‌این‌فڪر‌ڪن‌ڪہ‌شبـٰا؎قـَدر‌چقدر‌گریہ‌ڪرد؎ وبہ‌خدآالتمـٰاس‌ڪرد؎ڪہ‌ببخشتت! ببین‌لذت‌گنـٰاـہ‌بہ‌شڪستـَن‌قول‌وقرارات‌بـٰاخد‌آمۍ‌‌ارزـہ؟ چطورروت‌میشہ‌؟چہ‌بھونہ‌اے‌دآرے؟💔 🕊📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با حُبِ ع‍َلی فَقطْ ایمان مِی‌خُوره مَحک من والا علی نَجاتْ مَن عادا‌ع‍َلی‌هَلک... 😍❤️ 🌷ایام میلاد امام علی (ع) کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
در این سـکــوت و افق هاے مہ آلود ، نورے بفرست تا روشن شود راهم تا گام هایم محڪم تر شود حرف‌ها مرا مــایــوس نسازد . . ! کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
شهادت یک بسیجی بر اثر یخ‌زدگی 🔹داوود جاودانیان از گردان امام حسین (ع) تیپ ۴۸ فتح استان کهگیلویه و بویراحمد صبح امروز در حین انجام وظیفه بر اثر برودت هوا و سرمای شدید دچار یخ زدگی شد و به شهادت رسید. کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ زیبای «ساعت دلتنگی» 🎙 کربلایی محسن عراقی ✨اگه دلتون لرزید همین الان برای فرج مولامون دعا کنید... 💌 بفرستید برای اونایی که چشم به راه مهدی فاطمه هستند... ♨️پیشنهاد دانلود کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بر شوره زار قلب‌ها باران می‌آید 🌸بر درد‌های بی دوا درمان می‌آید... 🌸دستانِ پشت پرده‌ی خلق است حیدر 🌸روزی رسان عالَم امکان می‌آید... 🌱یا علی، ای ترنم طرب‌انگیز مناجات عارفان،ای در چشم یتیمان همه شوق،ای در سفره فقیران همه نان،و بر لبان اندوهناک بی‌کسان همه لبخند؛میلاد تو لحظه رویش گُل و نور عشق است... 🎉ولادت باسعادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و روز پدر را به محضر مولایمان عجل الله و منتظرانشان تبریک میگوئیم.🎉 کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ویژه ؛ ❤️ ای شاه نجف می‌خواهم مهمان تو باشم. 🌺 ویژه ولادت کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎊🎉 🎊🎉 🔮🔮 از همان موقع فهمیدم که زینب هم مثل خودم اهل دل است. خواب دید که همه ستاره ها در آسمان به یک ستاره تعظیم می کنند وقتی از خواب بیدار شد، به من گفت: مامان من فهمیدم اون ستاره پرنور که همه به اون تعظیم می کردند کی بود. با تعجب پرسیدم: کی بود؟ گفت :حضرت زهرا بود. هنوز هم پس از سال ها وقتی به یاد آن خواب می‌افتم بدنم می لرزد. زینب از بچگی راحت حرف‌هایش را می‌زد و ارتباط محبت آمیزی با افراد خانه داشت با مهرداد خیلی جور بود برادرش اهل تئاتر و فوتبال بود و در شهر گروه نمایش داشت. زینب از کلاس سوم دبستان در خانه با او تمرین می‌کرد. مهرداد نقش مقابل خودش را به زینب می داد. او بیشتر بیرون از خانه بود، ولی مهران اهل مطالعه و اکثراً در خانه مشغول خواندن کتاب بود. مهران با پیک های کیهان بچه ها و کتابهایی که جمع کرد یک کتابخانه راه انداخت و چهار خواهرش را عضو کتابخانه کرد. ۲ ریال حق عضویت هم از آنها گرفت دخترها در کتابخانه مهران می‌نشستند و در سکوت و آرامش کتاب می‌خواندند بزرگتر که شدند مهران دخترها را نوبتی به سینما می‌برد. علاقه زینب به تئاتر و اجرای نمایش در مدرسه از همان بچگی که با مهرداد تمرین میکرد شکل گرفت بیشترین تفریح بچه ها رفتن به خانه مادرم بود و با هم بودنشان بچه ها مسافرت را خیلی دوست داشتند ولی وضعیت ما طوری نبود که سفر برویم. اول تابستان که می‌شد دوره می‌نشستند هر کدام نقشه رفتن به شهری را می‌کشیدند. از آن شهر حرف می‌زدند هر تابستان فقط حرف سفر بود و فکرش. تعداد مان زیاد بود و ماشین هم که نداشتیم برای همین حرف مسافرت به اندازه سفر رفتن برای بچه ها شیرین بود. بعد از ظهر های طولانی تابستان که هوا گرم بود و کسی نمی‌توانست از خانه بیرون برود دوره می‌نشستند از شهرهای شیراز و اصفهان و همدان حرف می‌زدند از باغ ارم شیراز و سی و سه پل اصفهان. هرکدام از بچه ها چیزهایی را که درباره آن شهر خوانده بود برای بقیه تعریف می‌کرد یا از روی همان مجله می خواند و عکس هایش را به بقیه نشان می‌داد. آنقدر از حرف زدن درباره آن شهر لذت می بردند که انگار به همان شهر سفر کردند. در باغ پشت خانه ایستگاه شش، یک درخت کُنار داشتیم که هر سال میوه می داد. بعد از ظهر های فصل بهار و تابستان دختر ها زیر درخت جمع می شدند. مهران و مهرداد روی پشت بام می رفتند و شاخه های بلند درخت را که تا آنجا کشیده بود تکان می‌دادند. کنارها که روی زمین می ریخت دختر ها جمع می کردند بعضی وقتا اندازه یک گونی کنار پر می‌شد من گونی پر از کنار را به بازار ایستگاه هفت می‌بردم و به زنهای فروشنده عرب می‌دادم و به جای آن میوه های دیگر می گرفتم. پسر های کوچک همسایه یواشکی روی پشت بام ما می آمدند تا کنار بچینند مهران و مهرداد دنبالشان می کردند و آنها را دور می کردند. مینا و مهری مدتی پول‌هایشان را جمع کردند و یک دوربین عکاسی خریدند. اولین بار دختر ها زیر درخت کنار عکس یادگاری گرفتند. چهارتایی با هم پول جمع کردند و برای من یک دست پارچ و لیوان سفالی خریدند زندگی ما کم و زیاد داشت اما با هم خوشبخت بودیم... ادامه دارد... 😍 •┈┈••✾•🌿💕🌿•✾••┈┈•
🔮💎 💎🔮 💌💌 بچه هایم همه سر به راه و درس خوان بودند اما زینب علاوه بر درس خواندن مومن هم بود همیشه دنبال کسانی بود که بتوانند در این راه کمکش کنند. در همسایگی ما در آبادان خانواده کریمی زندگی می کردند آنها متدین بودند. تنها خانه محله بود که پشت در پرده بزرگی داشت تا وقتی درِ خانه باز می شود داخل خانه پیدا نشود. زهرا خانم دختر بزرگ خانواده کریمی، برای دخترهای محل کلاس قرآن و احکام می گذاشت. مینا مهری و زینب به این کلاس‌ها می‌رفتند. مینا و مهری با اقدس کریمی همکلاس بودند و زینب با نرگس دوست بود. زهرا خانم سر کلاس به بچه ها می گفت: تو مسائل دینی باید از یه مجتهد تقلید کنید وگرنه اعمالتون مثل وضو و غسل قبول نیست. زهرا خانم از بین رساله ها رساله امام خمینی را به دختر ها معرفی کرد. ما تا آن زمان از این حرف ها سر در نمی آوردیم امام را هم نمیشناختیم. مینا و مهری به کتاب فروشی آقای جوکار در بازارچه ایستگاه شش رفتند تا رساله بخرند اما آقای جوکار به آنها گفت: رساله امام خمینی خطرناکه دنبالش نگردید وگرنه شما را می‌گیرند آقای جوکار رساله آقای خویی را به بچه‌ها داد. بعد از خرید رساله دخترها مقلد آقای خویی شدند زهرا خانم گفت: هیچ اشکالی نداره مهم اینه که شما احکام تون رو طبق تقلید از مجتهد انجام بدید. زینب به کلاس‌های قرآن خانه کریمی می‌رفت. کلاس چهارم دبستان بود صبح مدرسه می‌رفت و بعد از ظهرکلاس. یک روز ناراحت به خانه آمد و گفت: مامان من سر کلاس خوب قران‌خوندم به نرگس جایزه دادند اما به من جایزه ندادن. گفتم جایزه ای که دادن چی بود؟ جواب داد :یه بسته مداد رنگی. گفتم خودم برات هدیه میخرم من جایزه ات رو میدم روز بعد جایزه را خریدم و به زینب دادم و خیلی تشویقش کردم. وقتی زینب می‌نشست و قرآن می‌خواند یاد دوران بچگی خودم و رفتن به مکتب خانه می افتادم که به جایی نرسید زینب بعد از شرکت در کلاس‌های قرآن و ارتباط با دخترهای خانواده کریمی به حجاب علاقه‌مند شد. من و مادرم حجاب داشتیم ولی دخترها نه. البته خیلی ساده بودن و لباسهای پوشیده تنشان می کردند. زینب که کوچکترین دختر من بود و در همه کارها پیش قدم می‌شد اگر فکر می‌کرد کاری درست است انجامش می‌داد و کاری به اطرافیانش نداشت. یک روز کنارم نشست و گفت: مامان دلم میخواد با حجاب شم. از شنیدن این حرف خیلی خوشحال شدم غیر از این هم انتظار نداشتم. زینب نیمه دیگر من بود پس حتما در دلش به حجاب علاقه داشت مادرم هم که شنید خوشحال شد. •┈┈••✾•🌿💕🌿•✾••┈┈•
❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 💐💚 @sadrzadeh1