💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_چهارم
#فصل_دوم🌻
بعد از چند ساعت رانندگی به شمال رسیدم .
حسابی خسته شده بودم و از طرفی با دیدن وضعیت خونه کلافه و بی حوصله تر شدم .
مواد خوراکی رو اپن گذاشتم و وسایل شوینده رو وسط هال قرار دادم .
محافظ یخچال رو توی برق زدم و با برداشتن پارچه متقال و شیشه پاک کن به جون وسایل خونه افتادم.
بعد از نیم ساعت گردگیری خودم رو ، روی مبل پرت کردم و همین که خواستم کمی استراحت کنم صدای زنگ موبایلم بلند شد .
موبایل رو برداشتم و تماس رو وصل کردم .
- جانم .
+ سلام خوبی ؟
رسیدی ؟
- سلام ممنون آره .
+ میگم مروا فایل های صوتی که داشتی رو میتونی برام بفرستی ؟!
خمیازه ای کشیدم .
- آنالی به مولا خیلی خستم ، بزار تا فردا میفرستم برات .
تو چی کار کردی رفتی خونه ؟!
+ باشه .
آره رفتم ، مامان خونه نیست ، همین زنه که خدمتکارمونه در رو برام باز کرد .
تا آخر شب سر و کله مامان پیدا میشه .
- هرچی شد بهم اطلاع بده .
+ باشه .
من برم فعلا .
- مراقب خودت باش ، یاعلی .
تماس رو قطع کردم و ساعت رو برای سه ساعت دیگه کوک کردم.
توی زمینی که سراسر خاک بود قدم برداشتم و به سمتش رفتم .
- سلام ، با من کاری داشتید که صدام زدید ؟!
با مهربونی گفت :
+ سلام ، چه عجب شما یادی از ما کردید ؟!
باید صداتون بزنیم که بیاید ؟!
رسم رفاقت این نیست که رفیق نیمه راه بشید ها !
چرا رفتید ، اون شب اصلا نمونید ؟!
گنگ نگاهش کردم.
- متوجه نمیشم !
+ چقدر زود فراموش کردید .
رسالت شما تازه شروع شده .
یادگار بی بی که روی سرتون نیست !
مگه به من قول نداده بودید ؟!
با برخورد چیزی به صورتم وحشت زده از خواب بیدار شدم .
دستی به صورتم زدم و از شدت درد آخ بلندی گفتم .
از روی مبل افتاده بودم و صورتم به میز خورده بود .
با یادآوری خوابم همه چیز برام روشن شد ، همون شهید قبلی بود که بعد از تفحص پیکر هاشون پیدا شد .
سر درد شدیدی داشتم و هنوزم شکه بودم ، علت اینکه اومده بود توی خوابم رو نمی دونستم .
&ادامـــه دارد ......
~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚
💚🍃💚🍃
🍃💚
«♡بـسـم رب العشق ♡»
📗رمــان #فالی_در_آغوش_فرشته
🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد
🔗 #قسمت_صد_و_هفتاد_و_پنجم
#فصل_دوم🌻
مانتوم رو پوشیدم و دستی به روسریم کشیدم .
با برداشتن سوئیچ ماشین و کیفم از خونه خارج و به سمت بیمارستان راه افتادم .
قرار بود مدتی توی یکی از بیمارستان های شمال مشغول کار بشم تا ببینم بعدش قراره چه اتفاقی برام بی افته .
به بیمارستان که رسیدم ماشین رو توی پارکینگ پارک کردم و با برداشتن کیفم به سمت سالن راه افتادم .
★★★★
بیسکویت رو توی بشقاب گذاشتم و استکان چاییم رو برداشتم ، چند قلپ ازش خوردم و به کتاب توی دستم نگاهی انداختم .
یکی از همون هدایایی بود که سمیه بهم داد بود کنجکاوانه کتاب رو باز کردم و با دیدن صفحه اول به متنی که نوشته بود خیره شدم .
سمیه با دست خطی خرچنگ قورباغه ای برام جمله ای نوشته بود و شمارش رو پایین درج کرده بود .
لبخندی زدم و شروع کردم به خوندن .
به ساعت نگاهی کردم حدودا یک ساعتی میشد که در حال کتاب خوندن بودم ، با دستم اشک هام رو پس زدم و بلند شدم و به سمت موبایلم رفتم .
یه مداحی دانلود کردم و با صدای بلندی پلی کردم .
لیلای منی ، مجنون توام .
لیلای منی ، مجنون توام .
هرشب تو حرم ، مهمون توام .
من با تو باشم ، آروم میگیرم .
با یادآوری اینکه اولین بار این مداحی رو توی ماشین آراد شنیده بودم هق هقم بلند شد .
با صدای بلندی اسمش رو فریاد زدم .
آراد لعنتی ، باهام چی کار کردی ؟!
چرا اینجوری نابودم کردی !
این رسم عاشقیه ، نامرد !
خب تو غلط کردی وقتی دوسم نداشتی توی چشمام زل زدی و لبخند زدی .
تحمل ندارم روزی رو ببینم که دست دختر دیگه ای توی دستته !
با گریه فریاد زدم .
برو آراد ، برو که خیلی دوست دارم ، برو که بدون تو نمی تونم نفس بکشم ، خداحافظ آراد .
نمی تونم تحمل کنم که کس دیگه ای کنارت باشه ، دوست دارم من و تو با هم بشیم " ما " ولی وقتی که اینقدر نامردی برو با یه من دیگه " ما " شو ...
هق هقم به شدت اوج گرفت و با دستام به گلوم چنگ میزدم .
خدایا خسته شدم ، خدایا خسته شدم به ولای علی خسته شدم .
مقصر خودم بودم ، خودم !
وقتی می دونستم نمیشه چرا بهش دل بستم !
با دستم به قفسه سینم کوبیدم .
د آخه لامصب این همه سال عاشق نشدی نتونستی دو هفته دندون رو جگر بزاری ؟!
موبایل رو گوشه ای پرتاب کردم و با صدایی بلند اسم آراد رو فریاد زدم .
دوست دارم نامرد ، دوست دارم .
&ادامـــه دارد ......
~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~
#رفیقشهیدمابراهیمهادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
#صفحه_321ازقرآن🌸
#جز16🌸
#سوره_طه🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهیدامنیت_مرتضی_ابراهیمی
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#──
4_297669198144867044.MP3
990.6K
#طه_321
╔━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ🖤ღ๑━━━━╝
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#──
زیارت نامهٔ شهدا 📖
🖇 دل کـہ هوایـے شود، پرواز است کـہ آسمانیت مےکند و اگر بال خونین داشتہ باشے دیگر آسمان، طعم ڪربلا مےگیرد؛ دلـها را راهے کربلاے جبـهہها مےکنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــهـــداء" مےنشینیم...♥️
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌱
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَاللہ وَاَحِبّائَہُ، اَلسَّلامُ عَلَیـڪُم یَـا اَصـفِـیَـآءَ اللہ و َاَوِدّآئَـہُ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصَـارَ دینِ اللہِ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ، اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُـحَـمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـےّ الـوَلِـےّ النّـاصِحِ، اَلسَّـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبـدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّـے طِبتُم وَ طابَـتِ الاَرضُ الَّتی فیهـا دُفِنتُم، وَ فُـزتُم فَـوزًا عَظیـمًا فَیـا لَیتَنـے کُنـتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✨
#شادے_روح_شـهدا_صلوات
#سلامبهرفقایشهیدم
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
10.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 انتخاب سربازان آقاامام زمان (عج)توسط خود حضرت...
▫️ تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
▪️دردماجزبه ظهور تو مداوا نشود
#امام_زمان‹ ♥️🌿 ›
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
•°🌱
سلام آقا جانم❤️✋
هر روز را با سلام بر تو آغاز میکنیم!
سلام بر تو... که صاحباختیار مایی!
برگرد ای آرزوی هفت آسمان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
السَّلامُعَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِالْمُهْتَدُونَ
وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ.
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
هرروز یک صفحه
صفحه56
به نیت فرج صاحب الزمان
#قران
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#ترجمه_صفحه56
46 - و در گهواره [به اعجاز] و در میانسالی [به وحی] با مردم سخن میگوید و از صالحان است
47 - مریم گفت: پروردگارا! چگونه مرا فرزندی باشد حال آن که دست بشری به من نرسیده است! فرمود: این چنین [است که] خدا آنچه بخواهد میآفریند، و چون کاری را اراده کند، فقط به آن میگوید: باش، پس موجود میشود
48 - و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل میآموزد
49 - و او را به عنوان پیامبری به سوی بنی اسرائیل میفرستد که [میگوید:] با معجزه از پروردگارتان سوی شما آمدهام من از گل برای شما چیزی به شکل پرنده میسازم و در آن میدمم و آن به اذن خدا پرندهای میشود، و به اذن خداوند کور مادرزاد و پیس را شفا میدهم و مردگان را زنده میکنم، و شما را از آنچه میخورید و آنچه در خانههایتان ذخیره میکنید خبر میدهم اگر اهل ایمان باشید، مسلما در این امر برایتان نشانهای [از حقیقت] است
50 - و تورات را که پیش از من نازل شده تصدیق میکنم و [آمدهام] تا برخی چیزها را که بر شما حرام شده برایتان حلال کنم، و از سوی پروردگارتان برای شما معجزهای آوردهام، پس از خدا بترسید و از من فرمان برید
51 - به راستی خدای یکتا پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید که راه درست همین است
52 - پس وقتی عیسی به کفر آنها پی برد، گفت: یاوران من در راه خدا چه کسانند! حواریّون گفتند: ما یاوران خداییم، به خداوند ایمان آوردهایم و گواه باش که ما فرمانبرداریم
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092