-چه میبینی چمران؟!
+جبههی طوفان علیه عقاید..
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
❤️قصّه دلبری ❤️۲۲
هیئت که میرفتیم ،اگر پذیرایی یا نذری میدادند،به عنوان تبرک برایم میآورد. خودم قسمت خانم ها میگرفتم،ولی باز دوست داشت برایم بگیرد.بعد از هیئت رایه(رعیت)العباس با لیوان چای،روی سکوی وسط خیابان منتظرم می ایستاد.وقتی چای و قند را به من تعارف میکرد،حتی بچه مذهبی ها هم نگاه میکردند. چند دفعه دیدم خانم های مسن تر تشویقش میکردند و بعضی هایشان به شوهرشان میگفتند:(حاج آقا یاد بگیر،از تو کوچک تره).
خیلی بدش میآمد از زن ها و مردهای جوانی که در خیابان دست در دست هم راه میروند. میگفت:(مگه اینا خونه و زندگی ندارن؟)ولی ابراز محبت های این چنینی میکرد و نظر بقیه هم برایش مهم نبود.حتی میگفت:دیگران این کار رو یاد بگیرن.اعتقادش این بود که با خط کش اسلام کار کن.پدرم میگفت؛این دختر قبل از ازدواج خیلی چموش بود،ما میگفتیم شوهرش ادبش میکنه،ولی شما که بدتر اون رو لوس کردی!
بدشانسی آورده بود.با همه بخوری اش،گیر زنی افتاده بود که اصلا آشپزی بلد نبود.خودش ماهر بود.کمی از خودش یاد گرفتم کمی هم از مادرم.آبگوشت،مرغ و ماکارانی اش حرف نداشت،اما عدسی را از بس زمان دانشجویی برای هیئت پخته بود ،از خانم ها هم خوشمزه تر میپخت. املتش که شبیه املت نبود.نمیدانم چطور همه موادش را این طور میکس میکرد، همه چیز داخلش پیدا میشد.
یادم نمیرود اولین باری که عدس پلو پختم،نمیدانستم آب عدس را دیگر نباید بریزم داخل برنج.برنج آب داشت ،آب عدس هم اضافه کردم،شفته پلو شد.وقتی گذاشتم سر سفره خندید،گفت:فقط شمع کم داره که به چ کیک تولد بخوریم.اصلا قاشق فرو نمیرفت داخلش.آن را برد ریخت روی یک زمین که پرنده ها بخورند و رفت پیتزا خرید.دست به سوزنش هم خوب بود.اگر پارچه ای پاره میشد،دکمه ای کنده میشد یا نیازی به دوخت و دوز بود،سریع سوزن را نخ میکرد. میگفت:کوچیک که بودم،مادرم معلم بود و میرفت مدرسه،من بیشتر پیش مادربزرگم بودم.خیاطی را از آن دوران به یادگار داشت. یکی از تفریحات ثابتمان پیاده روی بود.در طول راه تنقلات میخوردیم.بهشت زهرا رفتنمان هم به نوعی پیاده روی محسوب میشد. پنجشنبه ها یا صبح جمعه غذایی آماده برمیداشتیم و میرفتیم بهشت زهرا تا بعدازظهر میچرخیدیم.یک جا بند نمیشد،از این شهید به آن شهید،از این قطعه به آن قطعه.
اولین بار که رفتیم قطعه شهدای گمنام، گفت:برای اینکه این وصلت سر بگیره،نذر کردم سنگ مزار شهدایی رو که سنگ قبرشون شکسته،با هزینه خودم تعویض کنم.یک روز هشت تا از سنگ ها را عوض کرده بود،یک روز هم پنج تا. گفتم:مگه از سنگ قبر،ثوابی به شهید میرسه؟گفت:اگه سنگ قبر عزیز خودت بود،باز همین رو میگفتی؟. به شهید چمران انس و علاقه خاصی داشت،به خصوص به مناجات هایش.شهید محمد عبدی را هم خیلی دوست داشت.اسم جهادی اش را گذاشته بود:(عمار عبدی).عمار را از کلید واژه(اَینَ عمارِ)حضرت آقا و عبدی را از شهید عبدی گرفته بود.بعضی ها میگفتند:(از نظر صورت،شبیه محمد عبدی و منتظر قائم هستی).ذوق میکرد تا این را میشنید.
الگویش در ریش گذاشتن،شهید محسن دین شعاری بود.زمانی که جهاد مغنیه شهید شد،واقعا به هم ریخت.داشتیم اسباب اثاثیه خانه مان را مرتب میکردیم. میخواستم چینش دکور را تغییر بدهم،کارمان تعطیل شد.از طرفی هم خیلی خوشحال شد و میگفت آقا زاده ای که روی همه را کم کرد.تا چند وقت عکس رسول خلیلی را روی ماشین و داخل اتاق داشت.همه شهدا را زنده فرض میکرد که (حیات دارن ولی ما نمیبینیم ).تمام سنگ قبرهای شهدا را دست میکشید و میبوسید.بعضی وقت ها در اصفهان و یزد اگر کسی نبود پا برهنه،میشد،ولی در بهشت زهرا هیچ وقت ندیدم کفشش را دربیاورد.
تاریخ تولد و شهادت شهدا را که میخواند،میزد توی سرش :ببین اینا چه زندگی پر ثمری داشتن ولی من با این سن،هیچ خاصیتی ندارم.😔😔
❤️قصّه دلبری ❤️۲۳
تازه وارد سپاه شده بودم،نه ماه بعد از عروسی.برای دوره آموزشی پاسداری رفت اصفهان.پنجشنبه جمعه ها میآمد یزد.ماه رمضان که شد پانزده روز من را هم با خودش برد.از طرف سپاه بهش سوئیت داده بودند،صبح ها ساعت هشت میرفت تا دوی بعدازظهر. میخوابیدم تا نزدیک ظهر،بعد هم تا ختم قرآن روزانه ام را میخواندم می رسید،استراحتی میکرد و میزدیم بیرون و افطاری را بیرون میخوردیم.خیلی وقت ها پیاده میرفتیم تا تخته فولاد و گلستان شهدا،به مکان های تاریخی اصفهان هم سر زدیم:سی و سه پل خواجو.همان جا هم تکه کلامی افتاد سر زبانش:امام و شهدا.هروقت میخواست بپیچاند میگفت:(امام و شهدا).
_کجا میری؟ _پیش امام و شهدا؟
_با کی میری؟ _با امام و شهدا !
کم کم روحیاتش دستم آمده بود.زیاد کتاب میخواند،رمان های انقلاب ،کتاب خاطرات عزت شاهی و زندگی نامه شهدا.کتاب های شهدا به روایت همسرشان را خیلی دوست داشت:شهید چمران،همت و مدق.همیشه میگفت :(دوست دارم اگر شهید شدم،کتاب زندگی ام رو روایت فتح چاپ کنه).حتی اسم برد که در قالب کتاب های نیمه پنهان ماه باشد.میگفت: در خاطراتت چه چیزهایی را بگو،چه چیزهایی را نگو،شعرهایش را تایپ و در فایل جدایی در کامپیوترش ذخیره کرد و گفت؛(اینا رو هم ته کتاب اضافه کن).عادت نداشتیم هرکسی تنهایی بنشیند برای خودش کتاب بخواند.به قول خودش،يا باید آن یکی را بازی میداد یا خودش هم بازی نمیکرد،بلند میخواند که بشنوم.در آشپزی،خودش را بازی میداد اما زیاد راهش نمیدادم که بخواهد تنهایی پخت و پز کند،چون ریخت و پاش میکرد و کارم دو برابر میشد بهش میگفتم :(شما کمک نکنی بهتره).آدم منظمی نبود ،راستش اصلا این چیزها برایش مهم نبود.در قوطی زردچوبه و نمک را جا به جا میگذاشت،ظرف و ظروف را طوری میچید لبه اُپن که شتر با بارش آنجا گم میشد.
روزه هم اگر میگرفتیم ،باید باهم نیت میکردیم.عادت داشت مناسبت ها روزه بگیرد،مثل عرفه،رجب،شعبان.گاهی سحری درست میکردم،گاهی دیر شام میخوردیم به جای سحری.اگر به هر دلیلی یکی از ما نمیتوانست روزه بگیرد ،قرار بر این بود آن یکی به روزه دار تعارف کند .جزو شرطمان بود که آن یکی باید روزه اش را افطار کند.این طوری ثوابش را میبرد. برای خواندن نماز شب کاری به کار من نداشت ،اصرار نمیکرد با هم بخوانیم،خیلی مقید نبود که بخواهم بگویم سرشب بلند میشد برای تهجد،نه،هروقت امکان و فضا مهیا بود،از دست نمیداد. گاهی فقط به همان شفع و وتر اکتفا میکرد،گاهی فقط یک سجده ،کم پیش میآمد مفصل و با اعمال بخواند.میگفت:آقای بهجت میفرمودند:(اگر بیدار شدی و دیدی هنوز اذان نگفتن و فقط یک سجده شکر به جا بیاری که سحر رو بیدار شدی،همونم خوبه.)
خیلی دوست داشتم پشت سرش نماز را به جماعت بخوانم.از دوران دانشجویی تجربه کرده بودم.همان دورانی که به خوابم هم نمیآمد روزی با او ازدواج کنم.در اردوها ،کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه، آقایان میایستادند ما هم پشت سرشان،صوت و لحن خوبی داشت.
بعد از ازدواج فرقی نمیکرد خانه خودمان باشد یا خانه پدرمادرهایمان،گاهی آن ها هم میآمدند پشت سرش اقتدا میکردند،مواقعی که نمازش را زود شروع میکرد،بلند بلند میگفتم؛(والله ُ یُحِبُّ الصّابرین). مقید بود به نماز اول وقت.در مسافرت ها زمان حرکت را طوری تنظیم میکرد که وقت نماز بین راه نباشیم. زمان هایی که اختیار ماشین دست خودش نبود و با کسی همراه بودیم، اولین فرصت در نمازخانه های بین راهی یا پمپ بنزین میگفت:(نگه دارین).اغلب در قنوتش این آیه از قرآن را میخواند:(رَبَّنا هَب لَنا مِن اَزواجِنا وَ ذُرِّیّا تِنَا قُرَهَ اَعیُنِ وَاجعَلنَا لِلمُتَقینَ امَاماً).🙏
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن..
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
(یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)
شادی روح پاک شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
🌟😔فقط بدونیم کیا رفتن وجان دادن غریبانه تا با آرامش ما نفس بکشیم وامنیت داشته باشیم🌟😔
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
▪️السلام علیک یا ابا جعفر یا محمد بن علی ایها الباقر یابن رسول الله انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله▪️
🏴شهادت جانگداز بنیانگذار نهضت علمی علوی، شکافنده علوم الهی و معلم عطوفت، مهر، جهاد و شهادت، حضرت امام محمد باقر علیهالسلام تسلیت باد🥀
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🌹صلوات خاصه امام محمد باقر(ع)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بَاقِرِ الْعِلْمِ وَإِمَامِ الْهُدَى وَقَائِدِ أَهْلِ التَّقْوَى وَالْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبَادِکَ اللَّهُمَّ وَکَمَا جَعَلْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِکَ وَمَنَاراً لِبِلَادِکَ وَمُسْتَوْدَعاً لِحِکْمَتِکَ وَمُتَرْجِماً لِوَحْیِکَ وَأَمَرْتَ بِطَاعَتِهِ وَحَذَّرْتَ عَنْ مَعْصِیَتِهِ فَصَلِّ عَلَیْهِ یَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّهِ أَنْبِیَائِکَ وَأَصْفِیَائِکَ وَرُسُلِکَ وَأُمَنَائِکَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ.🕋
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
#قرارِعاشقۍ❤️
قࢪائت دعاے فرج ...
بهنیّٺ برادࢪشهیدمانمےخوانیم 🌱
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج 💐💚
@sadrzadeh1
4_6023591431052986758.mp3
9.18M
🔳 #شهادت_امام_محمد_باقر(ع)
🌴ز غربت تو مدینه غوغاست
🌴زائرت امشب حضرت زهراست
🎙 #میثم_مطیعی
⏯ #زمینه
👌بسیار دلنشین
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
اعمال قبل از خواب :)
شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃
.کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده
@sadrzadeh1
نماز_شب🌸
امام صادق علیه السلام : نماز شب ،چهره را زیبا و اخلاق را نیکو و بوی بدن را پاک و خوش و روزی را فراوان و بد هکاری را ،ادا و هم وغم را بر طرف می سازد و دیده را جلا می بخشد.
رساله لقاء الله ص185
امام صادق ع فرمود: خانه هایی که در آنها نماز شب خوانده شود، بر اهل آسمان چنان می درخشد که ستارگان بر اهل زمین می درخشد
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
❌❌❌❌❌❌
کانال های مجموعه فرهنگی شهید ابراهیم هادی👇👇
با ما همراه باشید 🌹
⤵️⤵️⤵️⤵️
*عضو بشید و پخش کنید تو گروها و مخاطبینتون ممنونم تا شهدا مون رو نسل جوان امروزی بهتر بشناسانند و بدانند که چه استورهایی بودن 🌷🕊
⤵️⤵️⤵️⤵️
*کانال ایتا شهید ابراهیم هادی (رفیق شهیدم)
@rafiq_shahidam96
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
*کانال ایتا شهید مصطفی صدرزاده*
⤵️⤵️⤵️⤵️
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
*کانال ایتا شهید رحمان مدادیان*
⤵️⤵️⤵️⤵️
@shahidmedadian
https://eitaa.com/joinchat/1852440749Cc4937a5cdc
*کانال ایتا شهید ابراهیم هادی* *(پرستوےگمنام کمیل)*
⤵️⤵️⤵️⤵️
@rafiq_shahidam
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
کانال شهدای سرداران بی نشان بهبهان
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
کانال شهدایی شهیدان برادران زین الدین
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/319357276Ceb68ec28c2
*مجموعه فرهنگی شهید ابراهیم هادی*
*فرهنگی مجازی هادی دلها*
*انتقاد یا پیشنهادی باشه حتما بگید *
👇👇
@Zsh313
⤵️⤵️⤵️
*خادم شهید ابراهیم هادی*
*09335848771*
4_5791793128419625721.mp3
21.59M
.. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار
و هــر روز
❣ #دعای_عهد بخون... ❀❀❣
🎙با صدای آقای #بحرالعلومی
❣الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج❣
چقدر به شهدا علاقه دارید⁉️⁉️⁉️
این کانال دعوت نامه ای برای شماست
که بازندگی شهدایی بیشتر آشنا بشید🥺
اگر به شهدا ارادت داری 🥰😍
حب و مهر آنها دردلتون هست❤️💚
اینجا دلتون حال و هواش حسابی عوض میشه💔🥺
لطفا لینک زیرو لمس کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/3389194600Cf6b08c9d9f
#کپی ازبنر❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#امام_محمد_باقر
#شهادت_امام_محمد_باقر
شهادت امام محمدباقر علیه السلام تسلیت باد.🖤
_____________
تو باقر العوم هستی و
تموم عالم به فرمانت
به زیر دین شما شیعه
الهی جانم به قربانت
🌷بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌷
به نام خدای مصطفیــ... ❤🥀
{•.🌿}
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
روزت رو با سلام و توسل به شهیدان🌸 بیمه کن🌸
باور کن شهدا زنده ان و عجیب🌸 دستگیرن🌸
فقط کافیه بخوایی...🌸
هر صبح فاتحه ای بخون برای یه شهید،
تا فاتحه ی روزت با گناه خونده نشه
💚🌺🍃
🌺
❇️ سلام امام زمانم 🌤
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد...
ز چشم گرم تو خورشید،نور میگیرد
چو مِهرِ روی تو بر شام تار میریزد...
به زیر پای تو، ای یاس گلشن یاسین
نسیم عشق، گل انتظار میریزد...
اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
ستارہها،هـیچگاهازیادِآسمـاننمیروند؛
بگذاردلِمنآسمانباشدویادِتــوستاره...♥️
[#گردانسیدابراهیم|#دلتنگ_شهید]
#روزوعاقبتمونشهدایی
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
مصاحبه ی مادر بزرگوار شهیدان زین الدین مادرشهید دراین مصاحبه به جوانان و نوجوانان سفارش به نماز اول وقت و نماز جماعت میکنند . حتما مصاحبه ی مادر شهید را تا انتها بخوانیم .
در کانال برادران زینالدین سنجاق شده حتما استفاده کنید 🤲
👇👇با ما همراه باشید
https://eitaa.com/joinchat/319357276Ceb68ec28c2
┄┅┅❅❁❅┅┅┄
کانال رسمی سردار شهید مهدی زینالدین👆 👆
#فرمانده_قلب_ها 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت علی ابن ابی طالب در رفع حاجات شیعیان ناتوان است ‼️
حتماً ببینید 🥺👌
❤️ #مولا_امیرالمؤمنین_علی (ع)
💖 #عید_غدیر 💗 #غدیر
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🔺سردار گمنام و بیادعای سپاه اسلام حاج علی ییلاقی، در سال ۳۷ در شهرستان بهشهر به دنیا آمد و دوران رشد و بالندگی خود را در همین شهر سپری کرد.
🔻در ۱۳ فروردین سال ۶۵ ازدواج کرد. حاصل این ازدواج مبارک دو فرزند پسر شد.
دکتر محمدرضا ییلاقی متولد سال ۶۸ و مهندس محمد مهدی ییلاقی متولد سال ۷۵.
🔺در رشته معدن مشغول تحصیل بود که بخاطر دفاع از آرمان های اسلام و انقلاب درس را رها کرد و به میدانهای جنگ و دفاع مقدس رفت.
🔻آقای دواتگر از مجروحیت حاج علی می گوید :
درخاطرم هست که همزمان با مجروحیت وی ابتدا در لشکر شایع شده بود که وی شهید شده است اما بعدا مشخص شد که سردار ییلاقی از همان لحظه اول مجروحیت به کما رفته و به مدت دو سال در وضعیت بیهوشی و نیمه بیهوشی با تختهای بیمارستان دست و پنجه نرم میکرد.
مجروحیت وی آنقدر سخت و شدید بود که حتی پس از ترخیص از بیمارستان سالها قدرت تکلم خود را از دست داده بود تا آنکه در نهایت این سردار گمنام و بیادعای سپاه اسلام در تاریخ ۱۵ آذر ۹۶ به شهادت رسید.
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯