eitaa logo
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
4.3هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
9.7هزار ویدیو
93 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 نیمه شب بود که سلمان از خواب بیدار شد؛ خیلی گریه می کرد. هر چه کردم نتوانستم آرامش کنم. حسین بلند شد رفت بیرون، بعد ده دقیقه برگشت. گفتم: «حسین آقـا! پس چـرا نمی رویم دکتـر؟» گفت: «ماشین نیست! ماشین خودم دست برادرمه؛ ماشین دیگری هم گیر نیاوردم.» گفتم: «با همین ماشین سپـاه که جلوی خانه پارک کردی برویم.» گفت: «نـــه!! من با بیـت المـال بچـه ام را دکتـر نمی بــرم.» گفتم: «خُب کـرایه اش را بگـو از حقـوق مان کم کنند.» 🔹 حسین زیر بار نرفت و دوباره رفت. مدتی در سوز و سرمای زمستان، کنار جـاده ایستاد تا بالاخره توانست یک ماشین گیـر بیاورد و بچـه را ببریم دکتـر. 🎙 راوی: زهـرا سحری؛ همسر شهید 📚 نیمه پنهـان مـاه (جلد ۳۲) به قلـم رقیه مهری/ نشـر روایت فتـح ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_917056964.mp3
1.39M
اذان شهید باکری.. به افق دلهای بیقرار دلتون شکست التماس دعا🤲🤲 حی علی الصلاه التماس دعا🌹 اللهم_عجل_لولیک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب در دیدار هزاران نفر از مردم کرمان و خوزستان: تردیدی نداشته باشید که پیروزی با جبهه‌ی حق است. ✏️ تردیدی نداشته باشید که رژیم غاصب معاند  صهیونیستی یک روز از روی زمین ریشه‌کن خواهد شد. ✏️ و این ان‌شاءاللّه این جزو آینده‌های حتمی است بعون اللّه و قوة و بإذن اللّه و عزته این کار خواهد شد و امیدواریم ان‌شاءاللّه شما جوانها آن روز را به چشم خودتان ببینید. 💻 Farsi.Khamenei.ir
13.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رهبر انقلاب، صبح امروز: انتخابات پایه تحول است ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾        @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
✾͜͡... 🔗☀️ یــادت‌باشــد اسـم‌نیست رســـم‌است...!!! شهیــدعکس‌نیست✖ ڪـه‌اگـرازدیواراتاقت‌برداشتــی فراموش بشـــود!!!💔 شهیــد مسیــر است ~زندگیـست ~راه است ~مرام است 🪴 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷 👇 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
✨ عقیق انگشتر تو زینت دست تو و عباس (ع) بود... ای علمدار و یار مهدی موعود ! صلی الله 🤍🍃 کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌺 دوستداران شهدایی یه خبر خیلی خوب براتون دارم.☺️ ان شاءالله قراره داستا
حمید سیاهکالی مرادی تولد:۱۳۶۸،قزوین شهید پاییزی حرم پاییز سال ۱۳۸۹:سفر کربلا پاییز سال ۱۳۹۱:جشن عقد پاییز سال ۱۳۹۲:جشن ازدواج پاییز سال ۱۳۹۴:شهادت
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
حمید سیاهکالی مرادی تولد:۱۳۶۸،قزوین شهید پاییزی حرم پاییز سال ۱۳۸۹:سفر کربلا پاییز سال ۱۳۹۱:جشن عقد
یک کتابی تازه خوانده ام که خیلی برای من جالب بود.دختر و پسر جوان_زن و شوهر_متولدین دهه ی ۷۰،می نشینند برای اینکه در جشن عروسی شان گناه انجام نگیرد،نذر می کنند سه روز روزه بگیرند!به نظر من این را باید ثبت کرد.در تاریخ که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسی شان ناخواسته خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد،به خدای متعال متوسّل می شوند،سه روز روزه می گیرند.پسر عازم دفاع از حریم حضرت زینب س می شود؛گریه ی تو دل من را لرزاند.امّا ایمان من را نمی لرزاند!و آن زن خانم می گوید که من مانع رفتن تو نمی شوم.من نمی خواهم از آن زن هایی باشم که در روز قیامت پیش فاطمه زهرا سرافکنده باشم!ببینید،این ها مال قضایای صد سال پیش و دویست سال پیش نیست،مال سال ۹۴ و ۹۵ و مال همین سال هاست،مال همیم روزهای در پیش (روی) ماست؛امروز این است.در نسل جوانِ ما یک چنین عناصری حضور دارند،یک چنین حقیقت های درخشانی که در آن ها حضور دارد و وجود دارد.این ها را باید یادداشت کرد،این ها را باید دید،این ها را باید فهمید.فقط هم این (یک نمونه)نیست که بگویید،((آقا!به یک گل بهار نمی شود)):نه،بحث یک گل نیست؛زیاد هستند از این قبیل.این دو _زن و شوهری که عرض کردم_هر دو دانشجو بودند که البته آن پسر هم بعد می رود شهید می شود ؛جزو شهدای گران قدر دفاع از حریم حضرت زینب س است.وضعیت این جوری است. مقام معظم رهبری ۱۳۹۷/۶/۱۵
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
یک کتابی تازه خوانده ام که خیلی برای من جالب بود.دختر و پسر جوان_زن و شوهر_متولدین دهه ی ۷۰،می نشینن
فصل اول یک تبسم،یک کرشمه،یک خیال ))عناوین فصل ها از سروده های شهید انتخاب شده است.)) 🌸🌸 شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی *** زمستان سرد سال نود،چند روز مانده به تحویل سال.آفتاب گاهی می تابد،گاهی نمی تابد.از برف و باران خبری نیست،آفتاب و ابرها با هم قایم باشک بازی می کنند.سوز سرمای زمستانی قزوین کم کم جای خودش را به هوای بهار داده است.شب های طولانی آدمی دلش می خواهد بیشتر بخوابد،يا نه،شب ها کنار بزرگ ترها بنشیند و قصه های کودکی را در شب نشینی های صمیمی مرور کند. چقدر لذت بخش است تو سراپا گوش باشی؛دوباره.مثل نخستین باری که آن خاطرات را شنیده ای از تجسم آن روزها حس دل نشینی زیر پوستت بدود،وقتی مادرت برایت تعریف کند:((تو داشتی به دنیا می اومدی.همه فکر می کردیم پسر هستی.تمام وسایل و لباساتو پسرونه خریدیم.بعد از به دنیا اومدنت اسمت رو گذاشتیم فرزانه.چون فکر می کردیم در آینده یه دختر درس خون و باهوش میشی)).که از تابستان فکر و ذکرش کنکور شده بود. درس عربی برایم سخت تر از هر درس دیگری بود.بین جواب سه و چهار مردد بودم.یک نگاهم به ساعت بود،یک نگاهم به متن سؤال. عادت داشتم زمان بگیرم و تست بزنم.همین باعث شده بود که استرس داشته باشم،به حدی که دستم عرق کرده بود.همه فامیل خبر داشتند که امسال کنکور دارم.چند ماه بیشتر وقت نداشتم.چسبیده بودم به کتاب و تست زدن و تمام وقت داشتم کتاب هایم را مرور می کردم.حساب تاریخ از دستم در رفته بود و فقط به روز کنکور فکر می کردم نصف حواسم به اتاق پیش مهمان ها بود و نصف دیگرش به تست و جزوه هایم.عمه آمنه و شوهر عمه به خانه مان آمده بودند.آخرین تست را که زدم،درصد گرفتم .شد هفتاد درصد جواب درست.با اینکه بیشتر حواسم به بیرون اتاق بود،ولی به نظرم خوب زده بودم.در همین حال و احوال بودم که آبجی فاطمه بدون در زدن پرید وسط اتاق و با هیجان،در حالی که در را به آرامی پشت سرش می بست،گفت:((فرزانه!خبر جدید!)).من که حسابی درگیر تست ها بودم،متعجب نگاهش کردم و سعی کردم از حرف های نصف و نیمه اش پی به اصل مطلب ببرم.گفتم:((چی شده فاطمه؟)).با نگاه شیطنت آمیزی گفت:((خبر به این مهمی رو که نمیشه به این سادگی گفت!)).می دانستم طاقت نمی آورد که خبر را نگوید.خودم را بی تفاوت نشون دادم و درحالی که کتابم را ورق می زدم گفتم:((نمی خواد اصلا چیزی بگی ،می خوام درسمو بخونم.موقع رفتن درم ببند!)).آبجی گفت:((ای بابا!همش شد درس و کنکور. پاشو از این اتاق بیا بیرون ببین چه خبره!عمه داره تو رو از بابا برای حمید آقا خواستگاری می کنه.)).