هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
...#حاجت_داری_بنویس#یاابالفضل (ع)
ی غمخوار غصّه ی زینب
ای غمگین داغ ثاراللّه
پرکن کاسه ی گداییمو
یا ام البنین سلام اللّه
.
♨️@abalfazleeaam 👈
.🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#بقیع#ام_المومنین_خدیجه_کبری#امام_حسن#ام_البنین
#شنبه_های_ام_البنینی #ام_البنینی #قبرستان_بقیع #یازهرا
#رسانه_حرم_قم #یاابالفضل #عباس_علمدار#۸شوال #۸شوال_روز_جهانی_بقیع #تخریب_بقیع
https://www.instagram.com/p/CdRAgVUI-s6/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی #قسمت_نود_چهارم
زود گفتم: «به چکار؟!»
«آدرس خونه ي شما رو می خواستن.»
«توأم آدرس دادي؟»
قیافه ي حق به جانبی گرفت.گفت: «من از کجا بدونم اون بی دینها براي چی اومدن!»
یک مشتري آمد تو مغازه اش.زود راهش انداخت که برود. وقتی رفت، با آب و تاب دنبال حرفش را گرفت: «ولی
نمی دونی «یداالله» چقدر از دستم عصبانی شد.»
یداالله پسرش بود.می دانستم که او و پسر دایی هایش همرزم عبدالحسین هستند.
«یداالله خیلی منو دعواکرد. می گفت: چرا آدرس دادي؟ اونا می خواستن آقاي برونسی رو ترور کنن!»مکث کرد و با تردید ادامه داد:«راستش رو بخواي برام سؤال شده بود که این آقاي برونسی چکاره هست که اومدن
ترورش کن؟»
من حسابی ترسیده بودم. براي خودم هم سؤال شده بود که: مگر عبدالحسین چکاره است؟! مثل آدمهاي از همه جا
بی خبر گفتم، «اصلاً نفهمیدم اون موتوري ها براي چی اومدن؟»
گفت: «بابا ساعت خواب! پسرم یداالله رفت بسیج محل رو خبر کرد، تا صبح دور خونه ي شما نگهبانی می دادن.»
نگاهم بزرگ شده بود. زیر لب گفتم: «عجب!»
منتظر حرف دیگري نماندم.شیر را گرفتم و سریع آمدم خانه. یکراست رفتم سراغ عبدالحسین. گفتم: «من از دست
شما خیلی ناراحتم.»
«چرا؟»
«شما خبر داشتی که اون دو نفر می خواستن ترورت کنن، ولی به من هیچی نگفتی.»
به روي خودش همنیاورد.خندید.خونسرد و خیلی طبیعی گفت: «مگه من کی هستم که بخوان ترورم کنن؟»
قیافه اش جدي شد. پرسید: «اصلاً کی این حرف رو به شما گفته؟»عبدالحسین همیشه به نیروهاي هم محلی اش می سپرده که به خانواده هاشان هیچ حرفی درباره مسؤولیت او
نگویند
«همین مادر یداالله.»
سري تکان داد. رفت طرف جالباسی.کتش را انداخت روي دوشش. هوا هنوز تاریک، روشن بود که از خانه رفت چند دقیقه ي بعد برگشت. با خنده گفت: «نه بابا، اونا به من کار نداشتن، یک برونسی دیگه رو می خواستن ترور
کنن، منو اشتباهی گرفتن.»
آمدم مچ گیري کنم؛ به کنایه گفتم: «پس بسیج محل هم شما رو اشتباهی گرفته؟»
«چطور؟»
«چون تا صبح دور خونه ي ما نگهبانی می دادن.»
محکم و با اطمینان گفت: «دروغ می گن! مگه من کی هستم که بسیج وقتش رو برام تلف کنه؟»
همان جا هم نگفت که مثلاً یک مسؤولیت کوچکی تو سپاه دارم.
بعد از شهادتش فهمیدم آن روز صبح رفته سر وقت یداالله.خود یداالله مگفت: «آقاي برونسی حسابی از دست من
ناراحت شده بود، حتی به ام تشر زد که: چرا به این زنها چیزي می گویی که تو محل فکر کنن من چکاره هستم؟»
یداالله می گفت: «همان روز صبح، با حاج آقا پیش مادرم هم رفتیم. ذهنیتی رو که براش درست شده بود، پاك
کردیم.»یک بار دیگر هم شهید برونسی را می خواستندترور کنند، آن دفعه سوار ماشین بوده که به شان تیراندازي می
شود. آن طور که ما شنیدیم، یک نفر هم شهید شده بود. همان قضیه را هم که به شهید برونسی گفتم، محکم
کتمان کرده اس گفت:«شایعه است.»
#قسمت_نود_پنجم
بعد از عملیات آمده بود مرخصی. رو بازوش رد یک تیر بود که درش آورده بودند و کم کم می رفت که خوب بشود.
جاي تعجب داشت. اگر تو عملیات مجروح شده بود، تا بخواهند عملش کنند و گلوله را در بیاورند، خیلی طول می
کشید. همین را به خودش هم گفتم. گفت: «قبل از عملیات تیر خوردم.»
کنجکاوي ام بیشتر شد. با اصرار من شروع کردم به گفتن ماجرا:
تیر که خورد به بازوم، بردنم یزد. تو یکی از بیمارستانها بستري شدم.چیزي به شروع عملیات نمانده بود. دیرم می
شد که کی از آن جا خلاص شوم.
دکتري آمد معاینه کرد و گفت: «باید از بازوت عکس بگیرن.»
عکس که گرفتند، معلوم شد گلوله ما بین گوشت و استخوان گیر کرده.تو فکر این چیزها و تو فکر درد شدید بازوم
نبودم. فقط می گفتم: «من باید برم، خیلی زود.»
دکتر هم می گفت: «شما باید عمل بشین، خیلی زودتر.»
وقتی دید اصرار دارم به رفتن، ناراحت شد. عکس را نشانم داد و گفت: «این رو نگاه کن! تیر تو دستت مونده، کجا
می خواي بري؟»
به پرستارها هم سفارش کرد: «مواظب ایشون باشید، باید آماده بشه براي عمل.»
این طوري دیگر باید قید عملیات را می زدم. قبل از این که فکر هر چیزي بیفتم، فکر اهل بیت (علیهم السلام)
افتادم و فکر توسل. حال یک پرنده را داشتم که تو قفس انداخته بودنش. حسابی ناراحت بودم و حسابی دلشکسته.
شروع کردم به ذکر و دعا.
تو حال گریه و زاري خوابم برد.دقیقاً نمی دانم، شاید هم یک حالتی بود بین خواب و بیداري بود. تو همان عالم،
جمال حضرت ابوالفضل (سلام االله علیه) را زیارت کردم.آمده بودند عیادت من.خیلی قشنگ و واضح دیدم که دست
بردند طرف بازوم. حس کردم که انگار چیزي را بیرون آوردند، بعد فرمودند: «بلند شو، دستت خوب شده.»
با حالت استغاثه گفتم:«پدر و مادرم فدایت، من دستم مجروح شده، تیر داره، دکتر گفته که باید عمل بشم.»
فرمودند: «نه، تو خوب شدي.»
حضرت که تشریف بردند، من از جا پریدم و به خودم آمدم. انگار از خواب بیدار شده بودم. دست گذاشتم رو بازوم.
درد نمی کرد! یقین داشتم
هدایت شده از شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
ابوالفضلی ها مدیون ابوالفضلن
@abalfazleeaam
@abalfazleeaam
#صلی_الله_علیک_یا_اباالفضل_العباس❤
#السلام_علیک_یا_باب_الحوائج💚
#قمر_بني_هاشم
#ماه_منير_بني_هاشم❤
#اباالفضل_العباس
#اباالفضل_العباس
#اب_اور_کرب_و_بلا
#ابو_فاضل
#یابن_امیرالمومنین
#یل_ام_البنین
#اخي_الحسين
#اخي_الزينب
#اخي_الحسن
#آخر_از_عشقت_عراقي_ميشوم
#یا_کاشف_الکرب_عن_وجه_الحسین_اکشف_کربی_بحق_اخیک_الحسین
#یا_ناصر_الحسین
#یا_حامل_لواء_الحسین
#وفاء_للحسين
#یا_من_وفا_ببیعته
#یا_قطیع_الکفین
#یا_باب_الحوائج💚
#علمدار_کربلا_مدد
#ساقی_بی_دست_دستم_را_بگیر💚
#بی_دست_کربلا_دست_مرا_بگیر❤
#دخيلك_يا_ابو_فاضل💚
#دخيلم_اباالفضل❤
#علقمه_خیمه_گاه_گودی_قتلگاه_اللهم_الرزقنا
#وطنم_کربلا
#كربلاء_المقدسة
https://www.instagram.com/p/CdSy3R1IP9n/?igshid=MDJmNzVkMjY=
هدایت شده از ❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
#السلام_علیک_یا_رقیه_بنت_الحسین
۱۱۶ روز تا شهادت مظلومانه #دردانه_ارباب
@abalfazleeaam
@abalfazleeaam
#السلام_علیک_یا_باب_الحوائج💚
#رقیه_بنت_الحسین_سلام_الله_علیها
#رقیه_بنت_الحسین_مددی
#رقیه_بنت_الحسین
#طفل_سه_ساله_امام_حسین
#گر_دخترکی_پیش_پدر_ناز_کند_گره_کرببلای_همه_را_باز_کند
#طفل_سه_ساله_ایست_که_اعجاز_میکند
#دختر_اربابم_باب_الحوائج_است
#یا_باب_الحوائج💚
#طفل_سه_ساله_كه_كتك_نداره😭
#طفل_سه_ساله_هر_کار_کرده_این_همه_زدن_نداره
#سه_ساله_ارباب_ما_كار_خدايي_ميكند❤️
#سه_ساله_حضرت_عشق❤️
#دختر_ارباب_یا_رقیه
#دردانه_ارباب_سیده_رقیه_س
#دختر_سه_ساله_دلتنگ_بابا_روضه_هر_شب_ماست
#دختر_سه_ساله_ای_از_پا_افتاد
#دختر_سه_ساله_کجا_قد_خمیده_کجا
#دختر_سه_ساله_کجا_موی_سپید_کجا
#دختر_سه_ساله_سیلی_زدن_نداره
#دردانه_ارباب_دستم_به_دامنت
#سه_ساله_کربلا_ساربان_اسارت_بیچارگی_عمو_آب_تشنگی_یتیمی_غصه_حرمله_دخترحرمله_عروسک_گوشواره_دلتنگی_هروله
#خار_مغیلان_سهـ_سالهـ_دامنِ_آتش_گرفتهـ_بیابان_گوش_گوشوارهـ_سیلی_پای_پر_آبلہ_یتیم
https://www.instagram.com/p/CdTF3INo63X/?igshid=MDJmNzVkMjY=
#دلتنگی_شهدایی ❤️
گفتنۍ نیست ولۍ بۍ تو کماکان در من ...
نفسۍ هست، دلۍ هست، ولۍ جانۍ نیست!!
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
✔️تلنگر!!!
تصور کن یک روز صبح که از خواب بیدار میشی
ببینی به جز خودت هیچ کس توی دنیا نیست و تو صاحب تمام ثروت زمین هستی ! ! !
اون روز چه لباسی میپوشی؟
چه طلایی به خودت آویزون میکنی؟
با چه ماشینی گردش میکنی؟
کدوم خونه رو برای زندگی انتخاب میکنی؟
شاید یک نصفه روز از هیجان این همه ثروت به وجد بیای اما کم کم میفهمی حقیقت چیه !
وقتی هیچ کس نیست که احساستو باهاش تقسیم کنی، لباس جدیدتو ببینه،
برای ماشینت ذوق کنه، باهات بیاد گردش، کنارت غذا بخوره، همه این داشته هات برات پوچه .
دیگه رانندگی با وانت یا پورشه برات فرقی نداره...
خونه دو هزار متری با 45 متری برات یکی میشه...
طلای 24 عیار توی گردنت خوشحالت نمیکنه...
همه اسباب شادی هست اما هیچ کدومشون شادت نمیکنه چون کسی نیست که شادیتو باهاش تقسیم کنی.
اون وقته که میبینی چقدر وجود آدم ها با ارزشه چقدر هر چیزی هر چند کوچیک و ناقص با دیگران بزرگ و با ارزشه.
شاید حاضر باشی همه دنیا رو بدی اما دوباره آدم ها کنارت باشند ...
قدر همدیگه رو
بدونیم...👌👌👌
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببخشید تا ببخشه
واقعا ارزش دیدن داره
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*الان هیچ ابهامی برای ما نیست!*
*هیچ عذری هم نیست!*
*روز قیامت خدای ناکرده اگر یک ذره ناشکری کنیم، یک ذره ته دلمون بیاد که ای بابا این هم شد وضع؟!!*
*در همه حال باید بدانیم بدهکار خداییم! بدهکار انقلابیم!*
*🌷 شهید باقری*🌷
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لباسی که شهید رضا حاجی زاده به هنگام شهادت به تن داشته و بعداز پنچ سال رسیده دست خانواد گرامیش
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#خانطومان
شهادت ۱۳۹۵/۰۲/۱۶
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🌎 اجرای فراگیر دعای فرج ساعت 22
🕚 قرارشبانه ساعت 22 🕚
☺️ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت💚
👥 هزاران نفر هر شب ساعت 22 دعای فرج میخوانند.
📡 شما نیز ساعت ⏰ خود را تنظیم کنید تا همه با هم این دعا را بخوانیم و دعا تاثیر بیشتری داشته باشد.
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج
*بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ*
*اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ*
بلا و مصائب ما بزرگ شده و بیچارگی ما بسی روشن و پرده از روی کار برداشته شد
*وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ*
و امیدم نا امید شد و زمین (با همهی پهناوری اش) بر ما تنگ آمد و رحمتش از ما منع گردید.
*وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ*
تنها توئی یاور و معین ما و مرجع شکایت ما و یگانه اعتماد ما.
*فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد*
در هر سختی و آسانی بر لطف تو است. خدایا پس درود فرست بر محمد و آل محمد.
*اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ*
آن زمامدارانى که پیرویشان را بر ما واجب کردى و بدین سبب مقام
*مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ*
و منزلتشان را به ما شناساندى به حق ایشان به ما گشایشى ده فورى و نزدیک مانند چشم بر هم زدن
*اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى*
یا نزدیکتر اى محمد اى على اى على اى محمد مرا کفایت کنید
*فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِب الزَّمانِ*
که شمایید کفایت کننده ام و مرا یارى کنید که شمایید یاور من اى سرور ما اى صاحب
*الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى*
فریاد، فریاد، فریاد، دریاب مرا، دریاب مرا، دریاب مرا
*السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ*
همین ساعت، همین ساعت، هم اکنون، زود، زود، زود
*یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.*
اى خدا اى مهربانترین مهربانان به حق محمد و آل پاکیزه اش
💠 دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
*بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ*
به نام خداوند بخشنده مهربان
*اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن*
خدایا، ولى ات حضرت حجة بن الحسن
*صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ*
که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد
*فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ*
در این لحظه و در تمام لحظات
*وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً*
سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان باش
*حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً*
تا او را به صورتى که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده
*وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"*
و مدت زمان طولانى در آن بهره مند سازى
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
📡 مبلغ این فرهنگ باشید و برکاتش را در زندگیتان ببینید... 📡
🚨 دعای فرج ساعت 22 هرشب همراه با یادآوری
☘️#از_ امام_زمان_بگوییم 😍
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
#نماز_شب🌸
امام صادق علیه السلام : نماز شب ،چهره را زیبا و اخلاق را نیکو و بوی بدن را پاک و خوش و روزی را فراوان و بد هکاری را ،ادا و هم وغم را بر طرف می سازد و دیده را جلا می بخشد.
رساله لقاء الله ص185
امام صادق ع فرمود: خانه هایی که در آنها نماز شب خوانده شود، بر اهل آسمان چنان می درخشد که ستارگان بر اهل زمین می درخشد.
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
اعمال قبل از خواب :)
شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
السلام علی شهدای #کربلا ❤️❤️
سلام به دوستان ✋
امروز هم به مدد شهدا ، کارمون رو شروع میکنیم...
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
« زنده نگہ داشتن یاد #شهدا ، کم تر از #شهادت نیست ... »
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
زیارت نامهٔ شهدا 📖
🖇 دل کـہ هوایـے شود، پرواز است کـہ آسمانیت مےکند و اگر بال خونین داشتہ باشے دیگر آسمان، طعم ڪربلا مےگیرد؛ دلـها را راهے کربلاے جبـهہها مےکنیم و دست بر سینہ، بہ زیارت "شــهـــداء" مےنشینیم...♥️
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌱
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَاللہ وَاَحِبّائَہُ، اَلسَّلامُ عَلَیـڪُم یَـا اَصـفِـیَـآءَ اللہ و َاَوِدّآئَـہُ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصَـارَ دینِ اللہِ، اَلسَـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ، اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُـحَـمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـےّ الـوَلِـےّ النّـاصِحِ، اَلسَّـلامُ عَلَیـڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبـدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّـے طِبتُم وَ طابَـتِ الاَرضُ الَّتی فیهـا دُفِنتُم، وَ فُـزتُم فَـوزًا عَظیـمًا فَیـا لَیتَنـے کُنـتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✨
#شادے_روح_شـهدا_صلوات
#سلامبهرفقای_شهیدم✋
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
دُعـٰابِخـوٰان🌱
بَراۍِعـٰاقِبَـتبِخِیـر؎ما
تـویۍڪِہخَتـمِبِخـیٖرشُـدعـٰاقِبَتـَتッ❤️
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊️
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
تلاوت آیات قرآن کریم به نیت برادر شهیدمان 🕊✨
#رفیقآسمونۍ
🍃هدیه به امام زمان (عج)🍃
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
هدایت شده از شهید رحمان مدادیان (عمو رحمان)
﷽
شاید برای بسیاری از کسانی که شناخت کمتری از زندهیاد طالب زاده دارند، خبر دفن پیکر او در کنار مزار شهید آوینی جای پرسش داشته باشد.🤔
اما شاید برای کسانی که به صورت حرفه ای سیر تفکر و آثر آن مرحوم را دنبال نکرده بودند این پرسش شکل بگیرد که نادر طالب زاده با شهید آوینی چه نسبتی داشت؟
زندهیاد طالبزاده خود در یکی از گفتگوهایش از سابقه آشنایی و همکاری با شهید آوین گفته است که بخش هایی از آن را در ادامه از نظر میگذرانید:
شاید بتوان گفت آشنایی من با مرتضی از فیلمهایش، مجموعه کارهای تلویزیون جهاد و روایت فتح آغاز شد.🧑💻
یعنی قبل از این که خودش را ببینم، کارهایش را دیدم. 💯
من سال ۵۷ از آ م ر یکا آمدم و فیلمهای ترکمن صحرا، خان گزیدهها، حقیقت و ...را که مرتضی در سال های اولیه انقلاب ساخته بود، به مرور زمان دیدم.🌹
به عنوان یک مستندساز که همیشه خودم را «مستندساز دانشجو» میدانستم،
وقتی این فیلمها را دیدم با آن برشها و متن و آن صدا، احساس کردم که کار برایم تازگی دارد،
حس میکردم این فیلم زنده است و دارد از «روح » و با «روح» حرف میزند........
این کلیپ ادامه دارد با ما همراه باشید😍😍😍
#قسمت_اول
@rafiq_shahidam96
پیج های مجموعه فرهنگی شهید ابراهیم هادی و فالو کنید و به دوستانتون معرفی کنید
⤵️🌹⤵️🌹⤵️🌹⤵️🌹⤵️
@shahid_rahman_medadian
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
@shahid__mostafa_sadrzadeh2
@esmaeil_daghayeghi
1401/2/19
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#گروه_فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_رحمان_مدادیان
#شهید_آوینی #آوینی #سید_اهل_قلم_شهید_مرتضی_آوینی
#نادر_طالب_زاده #فعال #فرهنگی #جهاد_تبین #مصاحبه #مصاحبه_اختصاصی #فعالیت_اجتماعی
https://www.instagram.com/p/CdU2HfWo3NR/?igshid=MDJmNzVkMjY=
زندگی نامه شهید عبدالحسین برونسی #قسمت_نود_ششم
داشتم خوب شدم.
سریع از تخت پریدم پایین. سر از پا نمی شناختم. رفتم که لباسهایم را بگیرم، ندادند.
«کجا؟ شما باید عمل بشی.»
«من باید برم منطقهف لازم نیست عمل بشم.»
جر و بحث بالا گرفت. بالاخره بردنم پیش دکتر. پا تو یک کفش کرده
بود که مرا نگه دارد.هر چه گفتم: مسؤولیتش با خودم؛ قبول نکرد. چاره اي نداشتم جز این که حقیقت را به اش
بگویم.کشیدمش کنار و جریان را گفتم. باور نکرد و گفت: «تا از بازوت عکس نگیرم، نمی گذارم بري.»
گفتم: «به شرط این که سرو صداش رو در نیاري.»
قبول کرد و فرستادم براي عکس.
نتیجه همان بود که انتظارش را داشتم. توعکس که از بازوم گرفته بودند، خبري از گلوله نبود.
مکاشفه
همسر شهید
یک بار خاطره اي از جبهه برام تعریف می کرد.می گفت:
کنار یکی از زاغه مهماتها سخت مشغول بودیم. تو جعبه هاي مخصوص، مهمات می گذاشتیم و درشان را می
بستیم.
گرم کار، یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه، با چادري مشکی! داشت پا به پاي ما مهمات می گذاشت تو
جعبه ها.پیش خودم فکر کردم: حتماً از این زنهایی است که می آیند جبهه. به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان
بودند و بی تفاوت می رفتند و می آمدند. انگار اصلاً آن زن را نمی دیدند.
قضیه کار، عجیب برام سؤال شده بود. موضوع، عادي به نظر نمی رسید. کنجکاو شدم بفهمم جریان چیست. رفتم
نزدیکتر. تا رعایت ادب شده باشد، سینه اي صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم:«خانم! جایی که ما مردها هستیم،
شما نباید زحمت بکشین.»
رویش طرف من نبود. به تمام قد ایستاد و فرمود: «مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید؟»
یک آن یاد امام حسین (سلام االله علیها) افتادم و اشک تو چشمهام حلقه زد. واقعاً خدا به ام لطف کرد که سریع
موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست. بی اختیار شده بودم و نمی دانستم چه بگویم.
آن خانم، همان طور که روش آن طرف بود، فرمود: «هر کس که یاورما باشد، البته ما هم یاري اش می کنیم.»
نزدیک پل هفت دهانه
ماشاءاالله شاهمردادي (مرشد)
یکی از بچه ها زخمی شده بود و پشت خاکریز، افتاده بود سی، چهل متر آن طرفتر. دو، سه دفعه بلند شد.به جان
کندن و سختی، یکی، دو قدم بر می داشت ولی باز می افتاد. بار آخر که افتاد، هر کاري کرد دیگر نتوانست بلند
شود
#قسمت_نود_و_هفتم
موقعیت بدي داشت.درست تو دید دشمن بود و دشمن هم وحشیانه آتش میریخت. یکی از بچه ها سریع براي
آوردنش رفت. ما هم از بالاي خاکریز، شدید آتش می ریختیم به طرف دشمن.
عراقی ها پشت خاکریز آب ول کرده بودند و آن جا حالت باتلاقی داشت. باید خیلی فرز و چالاك از آن رد می
شدي. او ولی نمی دانم چه شد که همان اول کار، تو گلها گیر کرد.کمی بعد خودش را هم به زور توانست نجات
دهد.
لحظه هاي نفس گیر و طاقت فرسایی بود. یکی داشت جلوي چشممان جان می داد و ما کاري از دستمان بر نمی
آمد. دو، سه تا دیگر از بچه ها خودشان را زدند به دل آتش، آنها هم دست خالی برگشتند.
دلم طاقت نمی آورد بمانم و تماشا کنم.گفتم: «این بار من می رم.»
گفتند: «تو اولاً هیکلت کوچیکه، دوماً وارد نیستی به چم و خم کار.»
گفتم: «شما کاري تون نباشه، درستش می کنم.»
مهلتی براي چون و چرا نگذاشتم.سریع رفتم سنگر خمپاره اندازها. پشت خاکریز، جایی را نشانشان دادم و گفتم:
«یک خمپاره ي فسفري " بندازید همون جا.»
انگار فکرم. خواندند.گفتند: «کارش حرف نداره، این جوري جلوي دید دشمن گرفته می شه، ولی باید مواظب گلها
باشی.»
«دیگه توکل بر خدا می رم، ان شائاالله که بتونم بیارمش.»
سریع خمپاره را انداختند همان جایی که گفته بودم. تا عمل کرد از خاکریز زدم بیرون. به هر درد سري بود، خودم
را رساندم به آن زخمی. ملاحظه ي آه و ناله اش را نکردم. زود بلندش کردم و انداختم روي دوشم.
هیکل او درشت بود و من، نه سن و سال بالایی داشتم، و نه جثه ي آنچنانی. حملش برام شاق بود و دشوار. دشمن
هم با این که دیدش کور شده بود، ولی گراي آن منطقه را داشت و هنوز آتش می ریخت.
تا نزدیک خاکریز آوردمش.مشکل گل و لاي، گریبان مرا هم گرفت. از اثر دود و دم خمپاره ي فسفري، تنگ
حالت اغما پیدا کرده بودم و تو آن همه گل و لاي نمی توانستم جم بخورم. همین قدر احساس کردم که یکی آمد
آن زخمی را برد. سریع برگشت و مرا هم نجات داد. آن طرف خاکریز شنیدم به بچه ها پرخاش می کرد.
پاورقی
1 -نوعی از مهمات دود زا
«چرا گذاشتین با این هیکل کوچیکش بره؟»
«خودش رفت آقاي برونسی، هرچی به اش گفتیم نرو، گوش نکرد.»
تا اسم برونسی را شنیدم، گویی جان تازه اي پیدا کردم.می دانستم فرمانده ي گردان عبداالله است، ولی تا حالا
ندیده بودمش. چشمهام را باز کردم. تار و واضح صورت مهربان وآفتاب سوخته اش را دیدم. لبخند زیبایش آرامش
خاصی به ام داد.
خودش مرا گذاشت توي یک ایفا. کوله پشتی ام را آورد و به بچه ها هم سفارشم را کرد. گفت:«هواش رو داشته
باشید که تو ایفا اذیت نشه.»
از یکی با آه و ناله پر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
#کلیپ_کوتاه...
شهــادت
یعنی متفاوت به آخر رسیدن ؛
و گرنه مرگ پایان همه قصههاست...
همہ گویند ازجــان گذشت
اما من گویمت
چگونہ از دلـــ❤️ گذشت ؟!
ای ڪسی ڪه
مصداقِ تُعِزُّ مَنْ تَشَاء خداوندی...
تو را با خدا چہ عهدی بود ڪه از این ڪرامت برخوردار شدی؟
نام شهید برازنده توست ای شهید
ڪه خونِ تو سَبَب بیداری خواب زده هایِ عالمِ غفلت است 👌
سبب بیـدارشـدن مـن...😔
از ڪدام خواستہ های دِلَت گذشتی
تا اینگونہ گمنام و ناگاه بیایی
و از مردم دلبری ڪنی ...
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷🕊
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات🌷
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
••🕊🥀••
بیاییدوقتۍگناهڪردیمنگوییمجوانیم،
بهجوانۍعدهاۍبرمیخورد💔..
#یادشهداباصلوات
.
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_گمنام 💔
گفتم خیلی ناراحت شدم تنهایی شهید شدی ؟!! جوابش : 😔😳..
استوری 👌❤️
#امام_زمان رو یاری کن✨
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_رحمان_مدادیان
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝