eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
8.8هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 • نان‌سنگڪ‌گرفتہ‌بودیم‌🥖 • ومےآمدیم‌طرف‌خوابگاه.🛏 • چندتا‌سنگ‌بہ‌نانها‌چسبیده‌بود. • مصطفے‌ڪندشان‌و‌برگشت‌سمت‌نانوایـے.🚶🏻 • مےگفت:بچہ‌ڪہ‌بودم، • یہ‌بار‌نون‌سنگک‌خریدم، • سنگ‌هاش‌رو‌خوب‌جدا‌نڪرده‌بودم؛☹️ • بهش‌چسبیده‌بود. خونہ‌ڪہ‌رسیدم، • بابام‌سنگ‌ها‌رو‌جداڪرد‌داد‌دستم، • گفت‌برو‌بده‌بہ‌شاطر. 🌱 • نونواها‌بابت‌اینا‌پول‌میدن ♥️ ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
🔹پیش از ازدواج کاملی نداشتم. به واسطه دوستانم از اعتقاداتم فاصله گرفته و از چادر دور شده بودم. به کلاس موسیقی می‌رفتم و گیتار می‌زدم. شاید ظاهرم همسو با اعتقاداتم نبود، اما نماز می‌خواندم، روزه می‌گرفتم و به اهل‌بیت (ع) ارادت ویژه‌ای داشتم. هرچند که چادر را کنار گذاشته بودم؛ اما دلم می‌خواست به دورانی برگردم که چادری بودم. انگار در جست‌وجوی جرقه‌ای برای انتخاب مجدد حجاب بودم. به دنبال کسی که من را برای این انتخاب تشویق کند. تا اینکه شهید از طریق یکی از اقوام به من معرفی شد. 🌷کمیل علاقه داشت با دختری ازدواج کند که علاوه بر تمایل دختر، به واسطه او حجابش تغییر کند و کامل شود. روز‌های آشنایی من با کمیل به محرم سال ۱۳۸۹ برمی‌گردد. روز‌هایی که فقط از او یک سری مشخصات کلی می‌دانستم و قرار بود به زودی برای خواستگاری به منزل ما بیایند. 🔹یک شب با مادرم برای هم زدن دیگ نذری (ع) به هیات رفتیم. مادرم پیش از رسیدن گفت، «مریم هر حاجتی داری، امشب از امام حسین (ع) بخواه.» نمی‌دانم چرا فقط گفتم، «اگر انتخاب کمیل بعنوان شریک زندگی باعث عاقبت بخیری می‌شود، مهر او را به دل من بیندازید و اگر انتخابم اشتباه هست، کمکم کنید تا این وصلت سر نگیرد.» انتخاب کمیل و کنار آمدن با شرایط سخت زندگی او تنها می‌تواند به خواست امام حسین (ع) باشد. ✍به روایت همسر شهید مصطفی(کمیل) صفری‌ تبار @sadrzadeh1
سید"ابراهیم"(شهید صدرزاده) میگفت:یه روز که "حاجی" اومده بودن مقر "مهدی" خواب بود بیدارش کردم گفتم: حاجی"اومدن،سراسیمه خودشو رسوند و عکس گرفتیم. پریشانی موهای شهید "صابری" هم بخاطر تازه بیدار شدن ایشون از خواب هستش. کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1