eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
8.7هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
شھیدموردعلاقه‌اش‌شهیدابراهیم‌هادی‌بود... ازاودرس‌گرفته‌بودو ابعادشخصیتی‌اورا‌روی‌خودش‌پیاده‌کرده‌بود..(:✋🏽 میخواست‌اورا‌به‌همه‌معرفی‌کنــد، کتاب‌سلام‌برابــراهیــم‌را‌به‌همه‌پیشنہاد‌میکرد... و‌به‌خیلی‌ها‌هدیه‌میداد... .. کانال شهیدمصطفی صدرزاده❤️ @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
یکی‌ازویژگی‌های‌مصطفےاین‌بود‌که،‌ همین‌طوری‌حرف‌کسے‌راقبول‌نمی‌کرد... مگراینکه‌در‌موردش‌تحقیق‌وبحث‌می‌کرد!🖐🏻 خیلی‌باحوصله‌چه‌بابزرگترهاویاکوچیکترهارفتارمی‌کرد.✨ رعایت‌ادب‌را‌هیچ‌وقت‌فراموش‌نمی‌کرد... حواسش‌بودکه‌خدایی‌نکرده‌دل‌کسی‌را‌نشکند🍃 اگراحساس‌می‌کرد‌کسے‌ازاورنجیده‌خاطرشده، تاازدلش‌درنمی‌آورد‌آرام‌وقرارنمی‌گرفت... کانال شهیدمصطفی صدرزاده❤️ @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
گفت ؛ دیشب خانه ما را دزد زد! ناراحت شدم و ابراز تاسف کردم🙁 گفت : نه! الحمدلله که خانه ی ما را دزد زد! اگر خانه ی دیگری بود آنها با نظام و انقلاب بد می شدند... ⁩⁩⃟🇮🇷 کانال شهیدمصطفی صدرزاده❤️ @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
با اینکه جانشین فرماندهی تیپ شده بود و کل نیرو ها زیر نظرش بود ، همیشه گوشه نمازخانه می خوابید... یک شب برای آب خوردن به سمت نمازخانه رفتم دیدم دارد نماز شب میخواند... 📿 آنقدر محو مناجات با ♥️ بود که متوجه حضورم نشد... نماز شبش که تمام شد کنارش نشستم و گفتم : خب آقاجان ، ما بعد از ظهر کلی کار کردیم. توی کوه و جنگل بالا و پایین کردیم و خسته شدیم...! کمی هم استراحت کن شما فرمانده مایی ، باید آماده باشی!✨ لبخندی زد و گفت : خدا به ما به جون بخشیده ، باید جونمون رو فداش کنیم...♥️ جز این باشه رسم آزادگی نیست! :)🌿 ⁩⁩⃟🇮🇷 کانال شهیدمصطفی صدرزاده❤️ @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
خیلی به بحث حجاب اهمیت میداد. وقتی چهارشنبه ها از حوزه بیرون میزدیم تا برویم خانه ، مصطفی سرش را پایین مینداخت و اخم هایش را در هم می‌کرد.... میپرسیدم :چی شده باز؟ با دلخوری میگفت: این همه شهید ندادیم که ناموس مملکت با این سر و وضع بیرون بیاد...💔🚶🏻‍♂ ⁩⁩⃟🇮🇷 ♡ کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
مصطفے خیلی مبادی آداب بود ... نسبت به بزرگترها مخصوصا پدربزرگ و مادربزرگ ها🍃✌️🏻 اگر در روز ده بار می رفت خدمت پدربزرگ یا مادربزرگ ،مقید بود دستشون ببوسه و قربون صدقشون بشه♥️ و همیشه می گفت خداوند سایه این بزرگان از ما نگیره که مایه ی خیر و برکت هستند✨ مصطفی از کودکی با پدربزرگش صمیمی بود... هروقت کوچکترین فرصتی پیش میومد، خدمت بی بی و بابا می رسید🖐🏻🌸 و بهفاطمه ، از کودکی یاد داده بود مثل خودش احترام بذاره به بزرگترها. کانال شهیدمصطفی صدرزاده❤️ @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🎞 برادرشهید : خاطره‌ای‌که‌ازبابڪ‌‌همیشه توذهن‌خانوادمون‌نشسته ، متعصب‌بودنش‌بود، تعصب‌به‌خانواده‌اش👨‍👩‍👧‍👦 تعصب‌به‌کشورش🇮🇷 . نسبت‌به‌اتفاقاتی‌‌که‌درپیرامونش‌ در‌کشورش‌رخ‌میدادبی‌نظروبی‌توجه‌نبود دوست‌داشت‌دراون‌اتفاقات‌نقش‌داشته‌باشه. دوست‌داشت‌کمک‌کنه‌به‌مملکتش. یه‌روزصحبت‌شهدای‌مدافعان‌حرم‌که‌شد🕌 بابڪ‌گفت : "وظیفه‌ی‌ماست‌که‌بریم‌ دراین‌مسیرقدم‌برداریم🚶🏻‍♂ اگرمن‌نرم،‌تو‌نری،‌کی‌بایدجلوی‌داعش‌روبگیره؟! اگرمسیرداعش‌به‌این‌مملکت‌کج‌بشه ، اونموقع‌ما‌باید‌چیکارکنیم؟!🤷🏻‍♂ وظیفمونه‌دشمن‌رو‌تو‌نطفه‌خفه‌کنیم✊🏻 ازنزاریم‌دشمن‌مسیرش‌به‌این‌سمت‌کج‌بشه ." بچه‌خیلی‌متعصبی‌بود🙂💚 ! کانال شهیدمصطفی صدرزاده🖤 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🎞 دوست‌شہید : بابڪ‌همیشہ‌تکہ‌کلامش‌بود "فداتـم"😅 همیشہ‌بہ‌من‌این‌حرف‌رو‌میزد! آخرین‌باری‌کہ‌دیدمش‌یک‌هفتہ قبݪ‌ازرفتنش‌بہ‌سوریہ‌بود!🌱 من‌خبرنداشتم‌قراره‌بره این‌حرفشو‌همیشه‌یادمہ‌،گفت "فداتـم!"🥺 ورفت ... فدایـےحضرٺ‌زینب(س)شد ♥️.. کانال شهیدمصطفی صدرزاده ❤️ @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🦋🌈 🧔🏻دوست‌شهید: یک‌بارفرمانده‌سربابک‌فریادزد‌🗣همه‌ماناراحت‌شدیم‌😓 خواستیم‌جوابش‌رابدیم‌که‌بابک‌ گفت‌من‌ازش‌گذشتم🙃🖐🏽 کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🎞 |دوست‌شہید| |ماوقتے در جلسات دوره میرفتیم به ما شام میدادند،بابڪیکم از پیاز🧅 بدش میومدوو بیشتر اوقات هم غذا آبگوشت بود. دورهم که مینشستیم غذا میخوردیم بابڪ میگفت:"بهمن پیاز ندین،من پیاز نمیخورم ،دهنم بو میگیره" یکم رو پیاز🧅حساس بود... جالباینجاست،مدام بچه ها پیاز🧅میخوردند میرفتن جلوش میگفتن:پیاز-پیاز😁 بابڪهم میگفت:"نکنےندیگه" ماهم اذیتش میکردیم ...خدامارو ببخش:)| کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
◾️‍ ✨💔 همیشه به من می‌گفت که او را از زیر قرآن رد کنم.... تصمیم گرفتم هنگام دفن برای آخرین بار او را از زیر قرآن رد کنم :) وقتے تربت امام حسین «علیه السلام» را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم. گفتم که این قرآن را روی صورت مصطفی بگذارند و بردارند. به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفے گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم مصطفی بسته شد!💔 همان جا گفتم: «می‌خواستی در آخرین لحظه، «عند ربهم یرزقون» بودنت را نشانم دهی و بگویی که شهدا زنده هستند؟!🥀 همه اینها را می‌دانم! من با تو زندگی می‌کنم مصطفے 🙃♥️».  راوی همسرشهید کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
به‌قول‌سید:"همه‌میترسند. آدم‌شجاع‌کسی‌نیست‌که‌نترسه! شجاع‌کسیه‌که‌میترسه‌ولی‌میگه‌خدایاببین قلبم‌داره‌میزنه! خدایاببین‌دارم‌میترسم‌ولی‌به‌خاطرتوبه‌ترسم‌غلبه‌میکنم. میترسم‌برم‌اما‌به‌خاطرتومیرم! به‌سمتم‌گلوله‌میاد،میترسم‌گلوله‌بزنم‌ولی‌به‌خاطرتومیزنم! به‌خاطرتومیزنم‌چون‌توعشق‌منی♥️، خدای‌منی🌿،چون‌همه‌ی‌وجودم‌برای‌توئه ...✨ به‌ترسم‌غلبه‌میکنم‌ومیزنم... [|] کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═
وقت هایے که گیر مالے برای کار های فرهنگی و پایگاه پیدا می کرد میگفت : "خدا میرسونه!🍃" خانمش میگفت: "خب خدا از کجا میرسونه؟" مصطفے هم میگفت : "اگه بپرسی از کجا ، دیگه اسمش توکل نمیشه!💯 کار خدا اما و اگه نداره♥️✨" کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═
همیشه عادت داشت زیارت عاشورا را آرام بخواند، اما روز های آخر زیارت عاشورا را با صدای بلند می خواند... انگار که میدانستند روز های آخرش است :) دو روز قبل از شهادتش با هم داخل ماشین نشسته بودیم. محرم بود و یک مداحی از جواد مقدم گذاشته بود...🎧🏴 روضه رسید به اینجا که ان شاءالله تاسوعا پیش عباسم💔 سیدابراهیم هم سرش را تکان داد و با لبخند ، نرم روی سینه اش زد و گفت: "ان شاءالله تاسوعا پیش عباسم :)♥️" ▪️ .کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده @sadrzadeh1 🏴
همیشه میگفت از در انداختنت بیرون ‌از پنجره ‌بیا تو! بجنگ‌واسه‌خواسته‌هات!‌ناامیدنشو...!✨ خدا ببینه‌ سفت ‌و سخت ‌چسبیدی ‌به خواسته‌ات... بهت‌میده‌خواستت‌رو!🖐🏻🌿♥️ ▪️.کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده @sadrzadeh1
او را بردم داخل اتاق، بغلش کردم: «مامان توی این مدت که بابا نبود، اگه اتفاقی می‌افتاد چطوری بهش می‌گفتی؟» ـ زنگ می‌زدم بهش! ـ حالا می‌خوام یه خبر خوب بهت بدم. ازاین‌به‌بعد نیازی نیست به بابا زنگ بزنی، هر اتفاقی که برای تو بیفته، قبل از اینکه کسی متوجه بشه، بابات متوجه می‌شه. هرجا بخوای بری همراهته و هیچ‌وقت از تو دور نمی‌شه! کمی مرا نگاه کرد، بغض کرد و درحالی‌که بغلم کرد گفت: «یعنی بابا شهید شده؟» ـ آره ولی نمرده! ✨ < بھ روایٺ همسࢪ شھید > ▪️.کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده @sadrzadeh1
شنیدن بعضی از معضلات جامعه، مصطفے رو خیلی عذاب می داد و ساعت ها به فکر فرو می‌برد از جمله مشکل فقر مالی مردم بود. این‌که کودکی نتواند ،از کوچکترین امکانات تحصیلی استفاده کند ، زجرش می داد!💔 سال ۱۳۸۲ پدرمصطفی برای پسر ها یک مغازه محصولات فرهنگی ، مانند ادعیه،زندگی نامه ی شهدا، سربند، پلاک، تسبیح و ... اجاره کرده بود. یه روز مصطفے اومد از من خواهش کرد که با بابا صحبت کن ، تا در کنار کار فرهنگی یک قسمت ازمغازه رو لوازم التحریر  بذاریم... وقتی علتش را پرسیدم جواب داد : اگر بتونیم در کنار کار فرهنگی دستی بگیریم ، موفق ترهستیم در نظر داشت که لوازم التحریر رو با قیمت پایین و یا به شکل رایگان در اختیار بچه های بی بضاعت قرار دهد.🖐🏻 یکی از اولویت های مهم مصطفی در زندگی ، دستگیری و کمک به دیگران بود.🌸 🎙  ▪️.کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده @sadrzadeh1
شنیدن بعضی از معضلات جامعه، مصطفے رو خیلی عذاب می داد و ساعت ها به فکر فرو می‌برد از جمله مشکل فقر مالی مردم بود. این‌که کودکی نتواند ،از کوچکترین امکانات تحصیلی استفاده کند ، زجرش می داد!💔 سال ۱۳۸۲ پدرمصطفی برای پسر ها یک مغازه محصولات فرهنگی ، مانند ادعیه،زندگی نامه ی شهدا، سربند، پلاک، تسبیح و ... اجاره کرده بود. یه روز مصطفے اومد از من خواهش کرد که با بابا صحبت کن ، تا در کنار کار فرهنگی یک قسمت ازمغازه رو لوازم التحریر  بذاریم... وقتی علتش را پرسیدم جواب داد : اگر بتونیم در کنار کار فرهنگی دستی بگیریم ، موفق ترهستیم در نظر داشت که لوازم التحریر رو با قیمت پایین و یا به شکل رایگان در اختیار بچه های بی بضاعت قرار دهد.🖐🏻 یکی از اولویت های مهم مصطفی در زندگی ، دستگیری و کمک به دیگران بود.🌸 🎙  ▪️.کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده @sadrzadeh1
خوشبختی‌ای که من چشیدم در یکی یا دو زمینه نیست. شاید برخی فکر کنند کسانی که مذهبی و حزب‌اللهی هستند، آدم‌های خشکی در خانه‌شان هستند ولی مصطفای من خیلی عاطفی بود. در کوچکترین تغییر و تحولاتی که در خانه و ظاهر خانه اتفاق می‌افتاد خیلی سریع ابراز می‌کرد که مثلا چیزی در خانه عوض شده است.خیلی زیبا می‌توانست محبتش را ابراز کند. زمانی به او اعتراض می‌کردم تا درباره این مبلغی که در خانه گذاشته است بپرسد که چه شد و کجا خرج شد، اما مصطفی می‌گفت فرقی نمی‌کند که او خرج کند یا من خرج کنم. هیچ وقت در هیچ موردی بازخواست نمی‌کرد و سوال و جواب نداشتیم. اینکه مثلا بپرسد کجا رفتی؟ چه کار کردی؟ پول را برای چه خرج کردی؟ در واقع بین ما یک حالت اعتماد کامل وجود داشت. ^ بھ روایٺ همسࢪ شھید ^ .کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده @sadrzadeh1
◾️ ♥️🎙 مصطفے خیلی مبادی آداب بود ... نسبت به بزرگترها مخصوصا پدربزرگ و مادربزرگ ها🍃✌️🏻 اگر در روز ده بار می رفت خدمت پدربزرگ یا مادربزرگ ،مقید بود دستشون ببوسه و قربون صدقشون بشه♥️ و همیشه می گفت خداوند سایه این بزرگان از ما نگیره که مایه ی خیر و برکت هستند✨ مصطفی از کودکی با پدربزرگش صمیمی بود... هروقت کوچکترین فرصتی پیش میومد، خدمت بی بی و بابا می رسید🖐🏻🌸 و بهفاطمه ، از کودکی یاد داده بود مثل خودش احترام بذاره به بزرگترها.  راوی مادرشهید .کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده @sadrzadeh1
◾️ ♥️🎙 من سر یه قضیه اے تصمیم گرفته بودم دیگه با مصطفے حرف نزنم... چند بار با این که من کوچیک تر بودم، مصطفے بهم سلام کرد، ولی من جوابش رو ندادم! ولے کم کم و به مرور رابطمون دوباره با هم خوب شد🍃 رفته بودیم اعتکاف، توی مسجدامیرالمومنین، سر قضیه صفویه با هم بحث کردیم و مصطفے با این بهونه باب آشتی رو باز کرد و از همون جا دوباره رابطه مون با هم خوب شد...♥ و من باز برگشتم به کار فرهنگی و همیشه مصطفے برای من مشوق بود🖐🏻 سه تا خاصیت مهم مصطفے از نظر من این ها بود: یکی این که اصلا غیبت نمیکرد... دوم این که دست و دل باز بود✨ و سوم این که دو به هم زن نبود💯  راوی دوست شهید ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾        @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
♥️📝 یکی از خصوصیت های بارز شهید صدرزاده تاکید بر نماز اول وقت بود، همیشه اذان نماز صبح مقر را سیدابراهیم می‌گفت... ما به دلیل اینکه بحث تبلیغ را انجام می‌دادیم و مستمر به نقاط مختلف سفر می‌کردیم نمی‌توانستیم روزه بگیریم اما او روزه می‌گرفت و برای سحری بیدار می شد. یک روز نماز صبح را با صدای سید بیدار شدم، توی مقر قدم میزد و لابه لای هر  بند از اذانش فریاد میزد و می‌گفت: برادرها وقت نماز شده برپا، دلاورا بلند شوید وقت نماز است!✨ ما هم از آن به بعد سر به سرش می‌گذاشتیم و با اینکه صدای خوبی هم نداشت (با خنده) می‌گفتیم بعد از این با صدای خوش خودت اذان بگو!😁
کار کردن برای خدا با زبان روزه و تنی خسته... براے شهادت باید تلاش کرد... باید با تنی خسته برای خدا کار کرد... مصطفے  خیلی مقید به ‌روزه های مستحبی بود🍃 دهه ی اول ذی الحجه سال ۸۴ را به مدت هشت روز روزه گرفت... ایامی که روزه بود فعالیت کاری بسیـاری داشت! کارهای پایگاه و هیئت ، پست های شب، توان مصطفے را گرفته بود!🥀 عصر روز  هشتم  اومد منزل ، مدام تلفنش زنگ می خورد📱،اون روز نتونست استراحت کنه! با ضعف بسیار زیاد و خستگی بلند شد که بره دنبال کاراش که از پایگاه بسیج تماس گرفتن... ازش خواهش کردم ، روزه هستی بذار بعد از افطار برو الان نزدیک افطاره!🙁 گفت:  لطفش به اینه  که با زبان روزه برا خـدا قدم برداری :) تا دم در دنبالش رفتم شاید از رفتن منصرفش کنم... هنوز در بسته نشده بود که یه دفعه صدای مهیبی اومد یه لحظه در رو باز کردم خودم رو بالای سر مصطفے دیدم... که از پله ها پرت شده بود پایین و تمام سروصورتش خونی شده بود!💔 بهش گفتم : دورت بگردم خدا راضی نیست که تو به خودت این همه ریاضت بدی! مصطفے داشت خودش رو برای امتحان های خیلے سخت آماده می کرد که به چنین درجه بالایی برسه🕊 ان شاالله خداوند به ما هم چنین توفیقی عنایت کنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️🎙 # شهید_مصطفے_صدرزاده🌹 ╭━━⊰⊰⊰⊰⊰🕊🌷⊱⊱⊱⊱⊱━╮ ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾        @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب الشهدا🌹 فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَ ُّ الْعَرْشِ الْعَظِیم. (سوره ۹، التوبه، آیه ۱۲۹) ... بگو خداوند مرا کافى است، خدایى جز او نیست، بر او توکل کردم و او صاحب عرش عظیم است. 🎙✨ وقت هایی که گیر مالے برای کار های فرهنگی و پایگاه پیدا می‌کرد میگفت : "خدا میرسونه!🍃" خانمش میگفت: "خب خدا از کجا میرسونه؟" مصطفے هم میگفت : "اگه بپرسی از کجا ، دیگه اسمش توکل نمیشه! کار خدا اما و اگه نداره♥️" 🌹 کانال رسمی شهید مصطفی صدرزاده @sadrzadeh1 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092