eitaa logo
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
4.4هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
12.4هزار ویدیو
152 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
‌✍ 💠می خوام وصیت کنم. دست هایم را گذاشتم روی گوش هایم. گفتم « نمیخوام بشنوم» آمد جلو پیشانیم را بوسید و گفت«بیا امروزیه قولی به من بده. » صورتم را برگرداندم. گفتم « ول کن مصطفی. به من از این حرف ها نزن. من بدقول نیستم. حال این کارها رو هم ندارم. » قسمم داد. گریه کرد😢. 💠گفت« اگه شهید شدم، جنازه ام رو جلوی در گلستان شهدای اصفهان دفن کنید. دلم می خواد پدر و مادرها که میان زیارت بچه ها شون، پاشون رو بذارن روی قبر من. شاید خدا از سر تقصیرات من هم بگذره. » 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده. @sadrzadeh1 @sadrzadeh1 🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╚━━━━๑ღ♥ღ๑━━━━╝
🌹🌹 🖌 ای ملت! بدانید امروز مسئولیت شما بزرگ و بارتان سنگین است و باید رسالت‌تان را که پاسداری از خون شهیدان است انجام دهید. تنها با اطاعت از روحانیت متعهد و مسئول که در رأس آن ولایت فقیه است و امروزه سَنبل آن امام بزرگوار است، قادر هستید این راه را ادامه دهید. @sadrzadeh1
معلم جدید بود مصطفی تا دید سرش را انداخت پایین برجا ! بچه ها نشستندهنوز سرش را بالا نیاورده بود،دست به سینه محکم چسبیده بود به نیمکت خانم معلم آمد سراغش دستش را انداخت زیر چانه اش که « سرت را بالا بگیر ببینم» چشم هایش را بست سرش را بالا آورد ‏از کلاس زد بیرون تا وسط های حیاط هنوز چشم هایش را باز نکرده بود. دیگه نمی خوام برم هنرستان. آخه برای چی؟ معلم ها بی حجابن. انگار هیچی براشون مهم نیست. میخوام برم قم؛ حوزه. ✍ یا مهدی ادرکنی کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
خبر رسید که ضد انقلاب با حمله به روستایی نزدیک سنندج، دکتر جهاد سازندگی را به اسارت برده است صبح اول وقت راه افتادیم. مصطفی، عمامه به سر، اما با بند حمایل ویک نوار فشنگ تیر بار دور کمر قوت قلب همه بود. پیش مرگ های کرد که درکنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به مصطفی نگاه می کردند باور نمی کردند او اهل رزم و درگیری باشد همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به شهادت رسانده بود، امادرگیری تاعصر ادامه داشت، وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر شجاعت مصطفی، ول کن او نبودند. یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت:اینو میگن آخوند، اینو میگن آخوند ....مصطفی میخندید. دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت: اینو میگن سبیل اینو میگن سبیل روایتی از زندگی ‎🕊🌹 📚بوی باران مصطفی رسول هادی دلها👇 @shmostafa_rasol_hadi -------»»♡🌷🌷🌷♡««-------
🌷شهید مصطفی ردانی پور: 🌱مــاراصداکنید؛باگلوےزخمے😔و لب هاے خشکیده تان😢!مارا به پادگان قلب تان بخوانید تا بیاموزیم عشـق را،زندگی را و مرگ را میگـویند:روزها و شبهـا را «صـابر» بودید♥️و نشیبها را «شـاکر»📿🤲🏼 میگـویند:زمزمه دعایتان با نغمه قـرآن و توسـل آمیـخته بودو سنگـرهاتان پر بود از بوےباران💦☔️ کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇 @sadrzadeh1 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
می خواست برای عروسیش کارت دعوت بنویسه اول رفته بود سراغ اهل بیت یک کارت نوشته بود برای امام رضا(ع) مشهد ، یک کارت برای امام زمان(عج) مسجد جمکران ، یک کارت هم به نیت حضرت زهرا(س) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه(س) قبل از عروسی بی بی اومده بود توی خوابش! فرموده بود: چرا دعوت شما را رد کنیم؟ چرا عروسی شما نیایم؟ ببین همه آمدیم، شما عزیز ما هستی.. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/sadrzadeh1