‹❤️📮›
•
زخمهارابهجانخریدند 💔
تازخمۍبرجانِمانننشیند ..ッ
•
#شھیدانہ💔
#ندای_شهدا 🖤❤️
*100 *64 *1#
همراه اول اینترنت رایگان میده
🖤🖤🖤🖤
https://chat.whatsapp.com/KRtYvxmPJ1VJUgZRC4B9hK
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
هرروز یک صفحه
صفحه117
به نیت ظهور منجی عالم بشریت مهدی فاطمه
#قران
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
#ترجمه_صفحه117
51 - ای کسانی که ایمان آوردهاید! یهود و نصارا را [تکیه گاه و] دوستان خود نگیرید آنها دوستان و هوادار یکدیگرند و هر که از شما آنها را به دوستی گیرد از آنهاست همانا خداوند ظالمان را هدایت نمیکند
52 - و لیکن بیماردلان را میبینی که در [دوستی] آنها میشتابند و میگویند: میترسیم حادثه بدی برای ما پیش آید [و به کمک آنها نیازمند شویم] ولی شاید خدا پیروزی یا حادثه دیگری از جانب خود [برای مسلمین] پیش آورد و این دسته از آنچه در دل نهان داشتند پشیمان شوند
53 - و کسانی که ایمان آوردهاند میگویند: آیا این [منافقان] بودند که با تأکید به خدا قسم میخوردند که واقعا با شما هستند! [آری] اعمال آنها تباه شد و زیانکار گردیدند
54 - ای کسانی که ایمان آوردهاید! هر کس از شما از دینش برگردد، خدا به زودی جمعیتی را به عرصه میآورد که دوستشان دارد و دوستش میدارند، با مؤمنان افتاده و با کافران سختگیرند، در راه خدا جهاد میکنند و از ملامت هیچ ملامتگری نمیترسند این فضل خداست که به هر کس بخواهد میدهد، و خداوند وسعت بخش داناست
55 - ولیّ و سرپرست شما تنها خدا و رسول اوست و کسانی که ایمان آوردهاند همانها که نماز را برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند [علی علیه السّلام]
56 - و هر که ولایت خدا و رسول او و کسانی را که ایمان آوردهاند بپذیرد [از حزب خداست]، و بیتردید حزب خدا پیروزند
57 - ای کسانی که ایمان آوردهاید! کسانی را که دین شما را به بازیچه گرفتهاند- چه از کسانی که پیش از شما کتاب داده شدهاند و چه از کافران- دوستان خود مگیرید، و از خدا بترسید اگر واقعا مؤمنید
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢چطوری شیطان یکیو بی نماز میکنه؟
#کلیپ
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
*📚نذر کتاب*
♦️به مناسبت سالروزشهادت شهید ابراهیم هادی🕊️🌷
22 بهمن
دوستانی که تمایل دارند در نذر
کتاب شهید ابراهیم هادی شریک باشند
تا بصورت رایگان و وقف در گردش در دسترس مشتاقان شهید قرار بگیرند
در حد توان یاری رسان ما باشند👌🏻
*# گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی*
*شماره حساب بنام محمدرضا مدادیان⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️*
*6104337952363552*
⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️
*شماره تماس جهت هماهنگی:09335848771*
از طریق واتساپ یا تماس بگیرید
دوستان لطفاً رسانهای باشید☝️
مجموعه فرهنگی مجازی شهید ابراهیم هادی هادی دلها
1400/10/27
⤵️⤵️⤵️⤵️
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی #علمدار_کمیل #کانال_کمیل #نذر_فرهنگی #کتاب_سلام_بر_ابرهیم #کتاب #کتابخوانی
#کتاب_بخوانیم #مبلغ #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهیدمدافع_حرم #فکه #شلمچه #شهید_رحمان_مدادیان #رفاقت_با_شهدا #شهیدمجیدقربانخانی #شهید_مهدی_زین_الدین #شهید_حسین_معزغلامی #شهید_احمد_مشلب #شهید_همت #شهید_حسن_باقری #شهید_محمودرضا_بیضائی#حجاب #محجبه #چادر #چادرانه #شهید_عباس_دانشگر #شهیدصدرزاده_سیدابراهیم
https://www.instagram.com/p/CY00QV3te7j/?utm_medium=share_sheet
#تلنگر
آخرین بازدید 1دقیقه پیش در اینستا
آخرین بازدید 5دقیقه پیش در تلگرام
آخرین بازدید 10دقیقه پیش در واتساپ
آخرین بازدید از قرآن رمضان سال پیش!'💔
#تاچهحدتباه... ؟! :/
#امام_زمان
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
نکته ای از شهدا☘️🥀
شهید جواد محمدی:
"اگر خدا شهادت را نصیبم کرد، بنده از شهدایی هستم که در قیامت حتماً یقه بی حجاب ها و کسانی که ترویج بی حجابی میکنند را میگیرم."
#شادی_روح_شهدا_گناه_نکنیم
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹
🌺خاطرات بسیارشیرین،زیبا وجذاب برادر آقای علی عاشوری از رزمندگان دوران دفاع مقدس از استان قم واز همرزمان شهید دکتر چمران تحت عنوان خاکیان افلاکی🌺
هر روز یک قسمت از خاطرات
قسمت : ( اول)
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
خاطرات خاکیان افلاکی از جنگ های نامنظم شهید دکتر مصطفی چمران - علی عاشوری
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت اول:
اینجانب علی عاشوری فرزند فتح¬علی متولد یکم دی¬ماه ۱۳۴۳ متولد روستای "شاه باغی" شهرستان ساوه، در یک خانواده تقربیاً پرجمعیت ۱۱نفره و مستضعف و مذهبی به دنیا آمدم. شغل اغلب اهالی روستا کشاورزی و دامداری بود. من هم، از همان سن کودکی در امر کشاورزی و دامداری به خانواده کمک می¬کردم چرا که برای امرار معاش خانواده، مجبور بودیم کار کنیم.
با حجم زیاد کارهایی که در روستا باید انجام می¬گرفت، همه بچه ها باید به مکتب¬خانه رفته تا قرآن خواندن هم فرا بگیرند. تدریس قرآن کریم هر هفته به صورت چرخشی، در خانه یکی از اهالی روستا برگزار می¬شد و شخصی که بما قرآن کریم یاد می¬داد "ملا" نام داشت.. ملا فردی بسیار باتجربه، قاطع، خشک و خشن بود و در یاد دادن قرآن هیچ کوتاهی نمی¬کرد. او در حین تدریس، تمام حرکات بچه ها را زیر نظر داشت.
بعلت فقر مطلقی که در روستای ما در آن زمان شاهنشاهی وجود داشت، دفتر و کاغذ کم بود یا اصلاً نبود. هر یک از ما بچه¬ها، برای نوشتن حروف الفبا تخته¬ای تهیه کرده بودیم که آقای ملا درس را روی آن می نوشت، بما می¬داد. وقتی حروف را یاد می گرفتیم باید پاک می¬کردیم تا برای مرحله بعد آماده باشد. برای پاک کردن این تخته، باید می رفتیم سرچشمه آنجا تخته را با ماسه می ساییدم تا نوشته¬ها از بین برود. آقای ملا سوره های کوچک قرآن کریم را می نوشت و ما از روی نوشته روی تخته، قرآن را یاد می¬گرفتیم.
اوضاع اقتصادی اهالی روستا، اصلا خوب نبود. مردم، رعیت ارباب بودند. روی زمین اربابان کار می کردند و در مقابل، مزد کمی دریافت می کردند. اربابان بر همه امور مردم تسلط داشته و باعث فقر روستائیان بودند. یکروز باخبر شدیم معلمی با عنوان "سپاهی دانش" به روستای ما آمده تا به بچه ها درس یاد بدهد. بعد از چند روز، یک مدرسه دو کلاسه در روستا آماده شد و ما پایمان به مدرسه باز شد. اسم این معلم، آقای گذرانی بود. او رفتاری خشک و نظامی داشت و به شدت از ما نظم و انضباط می¬خواست. اولین باری که آقا معلم روی تخته سیاه نوشت: الف، همه ما زدیم زیر خنده و بخاطر این خنده کلی تنبیه شدیم. وقتی علت خنده را پرسید، گفتیم: آقا ما این حروف را بلد هستیم. ایشان از ما امتحان گرفت، همه ما نمره قبولی دریافت کردیم و برای ما، کارنامه اول دبستان صادر و به کلاس دوم رفتیم.
من تا کلاس چهارم در روستا بودم و خانواده ما بعلت فقر مالی و نبود کار، برادرانم به تهران و من در سن نه سالگی تابستان 1355 به همراه خانواده به شهر مقدس قم مهاجرت کردیم و در خیابان تهران سابق که الان خیابان امام خمینی(ره) نام دارد، ساکن شدیم. من برای ادامه تحصیل به مدرسه ابتدایی نهم آبان در خیابان سی متری شهید کیوانفر رفتم و تا کلاس پنجم را در آن مدرسه درس خواندم و کارنامه قبولی دریافت کردم. ویژگی و خصوصیت کتاب¬ها در آن دوره این بود که مطلب تمام کتاب¬ها، شاهنشاهی بود و دروس کتاب¬ها، همه تعریف و تمجید از شاه ملعون بود.
بعد از قبولی در کلاس پنجم به مدرسه راهنمایی کریمی، که در همان خیابان بود رفتم. کم کم بوی انقلاب اسلامی ایران به مشام می رسید. من در آن مدرسه در درس انشا، انشایی نوشتم در خصوص نفت ایران، در آن انشا به غارت شدید نفت توسط آمریکا و شاه پرداختم که از ملت ایران ¬دزدیده می¬شد. همین که انشای من تمام شد دو نفر که کت و شلوار شیک به تن داشتند آمدند چشم¬های من را بستند و سوار بر ماشبن به خیابان ایستگاه، اداره امنیت بردند. یکروز تمام من را می¬زدند و می¬گفتند: کی به شما یاد داده این انشا را بنویسی؟ من می گفتم: هیچ¬کس، من خودم نوشتم. هرباری که جواب می¬دادم مجدداً می¬زدند. بعد از چند روز آزادم کردند ولی دیگر توان راه رفتن نداشتم.
کم کم مردم قم بر علیه شاه قیام کردند. من هم کنار مردم به مبارزه علیه طاغوت پرداختم. در مدرسه، تغذیه، شیر می دادند، من به نشانه اعتراض آن ¬را به دفتر مدرسه پرت می¬کردم و شعار می¬دادم "پول نفتمونه یکی بده" من در آن¬ زمان، چندین بار دستگیر و راهی زندان شدم. چون ساواک چیزی دستگیرش نمی شد آزادم می¬کردند ولی "حسابی من را کتک زده و از شرمندگی¬ام در می آمدند" وقتی که انقلاب و تظاهرات به اوج خودش رسیده بود، من هم یک جوان انقلابی شده بودم کارم این شده بود که روزها در تظاهرات وسط خیابان¬ها و شب¬ها در پشت بام منازل فریاد مرگ بر شاه سر می¬دادم. اهالی محل از دستم ناراضی بودند. می گفتند: "تو هر شب با شعارهایت امان ما را بردی و آسایش ما را گرفته¬ای!" می¬رفتند گزارش می¬دادند و پلیس من را دستگیر کرده و می¬برد و حسابی شکنجه ام می¬کردند.
بالاخره با همت مردم، انقلاب به پیروزی رسید و من به عنوان نیروی انتظامی دسته های تظاهرات، انتخاب شدم و یک بازوبندی که تهیه کرده بودیم
در کنار دیگران برادران مشغول انتظامات از اماکن مهم بودیم. در مساجد، آموزش نظامی توسط سربازان به مردم آغاز شده بود من هم کنار آن¬ها در مسجد رسول اکرم(ص) آموزش نظامی را گذراندم. علاوه بر شرکت در تظاهرات، همزمان در دبیرستان حکیم نظامی مشغول ادامه تحصیل بودم. اول دبیرستان را قبول شدم و انقلاب به پیروزی رسیده بود.
من در تمام فعالیت¬های انقلابی و مراسم و نماز جمعه ها شرکت می¬کردم. در مسجد رسول اکرم(ص) پایگاه بسیج ایجاد کردیم. من به عنوان مسؤول پایگاه انتخاب شدم که ۵۰نفر بسیجی عضو پایگاه بودند و شب¬ها نگهبانی محل را بر عهده داشتیم. کنار درس خواندن، تراشکاری هم می-رفتم و در رشته کاراته هم کمربند مشکی گرفته بودم. چند وقت گذشت از طرف بسیج مستضعفان برای یک اردوی دو هفته ای به "باغ رود" نیشابور رفتیم. در آنجا به خاطر آمادگی¬ای که من داشتم، برای آموزش تکاوری انتخاب شدم. آنجا کلاه سبزهای ارتش به ما آموزش نظامی می¬دادند. در پایان آموزش هم به زیارت مشهد مقدس مشرف شدیم.
در حال برگشت از مشهد به قم داخل قطار از طریق رادیو اعلام شد در کردستان درگیری شدید بین حزب کومله و دمکرات و منافقین با نیروهای سپاه و ارتش رخ داده است و عراق هم قصد حمله به ایران را دارد. وقتی به قم رسیدیم رادیو اعلام کرد عراق به ایران حمله کرده و امام خمینی(ره) از طریق رادیو پیام دادند جوانان انقلابی به سوی جبهه ها بشتابند. به جهت لبیک به فرمان رهبرم، من آماده شدم که عازم جبهه های حق علیه باطل شوم.
🌺🍃🌺🍃🌺
گروه یاد یاران :( ۵)
https://chat.whatsapp.com/BpE2rA03oZP6asdHd0oSwg
🌺🍃🌺🍃🌺
ادامه دارد...
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
#نذر_فرهنگی #نذر_کتاب #شهید_ابراهیم_هادی
#وقف_در_گردش
@rafiq_shahidam96
❤️❤️⤵️⤵️
*6104337952363552*
*شماره حساب جهت واریزی هزینه برا خرید کتاب شهید ابراهیم هادی*
*بنام محمد رضا مدادیان*
*شماره تلفن جهت اطلاع از نذر کتاب*
*واتساپ*
*09335848771*
*محمد رضا مدادیان*
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
#شهید_ابراهیم_هادی #مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی #فرهنگی_مجازی_هادی_دلها #نذر_کتاب #وقف_در_گردش
*6104337952363552*
*شماره حساب جهت واریزی هزینه برا خرید کتاب شهید ابراهیم هادی*
*بنام محمد رضا مدادیان*
*شماره تلفن جهت اطلاع از نذر کتاب*
*واتساپ*
*09335848771*
*محمد رضا مدادیان*
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
*6104337952363552*
*شماره حساب جهت واریزی هزینه برا خرید کتاب شهید ابراهیم هادی*
*بنام محمد رضا مدادیان*
*شماره تلفن جهت اطلاع از نذر کتاب*
*واتساپ*
*09335848771*
*محمد رضا مدادیان*
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
السَّلامُعَلَيْكَیابقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ
اَلسّلامُ عَلَیْکَیا مَولایَ یاصاحِبَالزَّمان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز
اَلسَّلامُعَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُویاشَریکَالْقُران
وَیااِمامَ الْاُنسِوَالْجان
برات وصل امضاء می شد ای کاش
گره از کار دل وا می شد ای کاش
برای دیدنت ای حضرت اشک
دو چشمانم چو دریا میشد ای کاش
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#مجموعه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღღ♥️๑━━━━╝
#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج
#مولای_من
چه اشڪ ها💧
ڪه چڪیده به پاے آمدنت💔
بیــا ڪه جــان من آقا فداے آمدنــت...😔
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
هرروز یک صفحه
صفحه118
به نیت ظهور منجی عالم بشریت مهدی فاطمه
#قران
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗
ڪاناݪ شہید مصطفے صـدرزاده.
@sadrzadeh1
@sadrzadeh1
🕊🕊🕊
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
#ترجمه-صفحه118
58 - و چون [با اذان] به نماز ندا دهید، آن را به مسخره و بازی میگیرند این از آن روست که آنها مردمی نابخردند
59 - بگو: ای اهل کتاب! آیا [علت این که] بر ما خرده میگیرید! جز این است که ما به خدای یگانه و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه پیش از این نازل گردیده، ایمان آوردهایم! و این به خاطر آن است که اغلب شما نافرمانید
60 - بگو: آیا شما را از چیزی که عقوبتش نزد خدا از این هم بدتر است خبر بدهم! کسانی که خدا آنها را از رحمتش دور ساخت و بر آنان خشم گرفت و برخی از ایشان را به میمونها و خوکها مسخ نمود، و آنان که طاغوت و بت را پرستیدند اینانند که موقعیت آنها [خیلی] بدتر است و از راه راست منحرفترند
61 - و چون نزد شما آیند گویند: ایمان آوردیم در حالی که با کفر وارد شدهاند و با کفر بیرون رفتهاند، و خدا به آنچه کتمان میکنند آگاهتر است
62 - و بسیاری از آنها را میبینی که در گناه و تعدی و حرامخواری سبقت میگیرند واقعا بد عمل میکنند
63 - چرا علما و دانشمندان، آنها را از سخنان گناه آلود و خوردن مال حرام باز نمیدارند! به راستی زشت است آنچه انجام میدادند
64 - و یهود گفتند: دست خدا بسته است دستهای خودشان بسته باد! و به سزای این [ناروا] که گفتند از رحمت خدا دور گشتند بلکه دو دست او باز است، هرگونه بخواهد میبخشد و به تحقیق آنچه از جانب خدا بر تو نازل شده بر کفر و طغیان بسیاری از آنان میافزاید، و تا روز قیامت میان آنها دشمنی و کینه افکندیم هر زمان آتش جنگی افروختند خدا آن را فرونشاند، و [اکنون نیز] آنها در زمین به فساد تلاش میکنند و خداوند مفسدان را دوست نمیدارد
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
امیرالمؤمنـین{ع}میفرمایند:
« لادینَلِمُسوِّفٍ بِتَوبَتِه »
ڪسےڪہتوبـہرابـہتأخـیرمےاندازدو امـروزوفردامےڪنددینوایمـانندارد!
#حدیث
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:🤔
این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران...😐🌹
به نظرنتون کارخوبیه؟؟🤔
کیا موافقن؟؟؟ ✅
کیامخالف؟؟؟؟ ❌
اکثر دانشجویان مخالف بودن!!!❌😡
بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...😏
بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن!!"😤
بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!!!😰
تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...📄
همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.🤔
ولی استاد جواب نمیداد...😐
یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکار کردی؟؟؟ شما مسئول برگه های ما بودی؟؟؟😡😤
استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم...🤔📝
استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟🤔⁉️
همه ی دانشجویان شاکی شدن.
استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟⁉️⁉️
گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم😓
درس خوندیم📚📖🖊
هزینه دادیم 💵💶💷
زمان صرف کردیم...🕒
هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت...📝
استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟
یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ...📄📄📄
استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد.
صدای دانشجویان بلند شد.😱😱😱
استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!😌
دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم.
برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید،
پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه!!؟؟🤔
بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.😔
چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد!
و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!!😔😔😔
تنها یک نفر موافق بود ....
کسی که سالها منتظر برادر شهیدش بود🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
*🌸🍃کپی با ذکر صلوات🌴*
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092