eitaa logo
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
4.2هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
8.7هزار ویدیو
92 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت مادر🖤 اگر همه عالم هم بی حجاب شوند چادری که از تو یادگار مانده از سر زنان و دختران فاطمی پایین نمی افتد جان می دهند اما نخ معجر نمی دهند @sadrzadeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قطعه ای از سرود دلتنگ حرم از گروه سرود سردار دلها شاعر: علیرضا احسانی تنظیم و میکس: مجتبی جوادی @sadrzadeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
وقت پرو لباس قربان صدقه ام میرفت و به خانم خیاط میگفت:((انتخاب پسرم کار دله نه کار گِل .ان شاءالله که به پای هم پیر بشن.)) دعای مادرانه اش دلگرمم کرد و دو دلی و تردیدم را کمرنگ تر کرد. ظاهرا جفتم را پیدا کرده بودم،اما هنوز هم برای قضاوت نهایی به زمان احتیاج داشتم. رفته بودم آزمایشگاه ،اما این بار به موقع .قرار شد تا من و تو برگه ها را امضا میکنیم و در کلاس توجیهی شرکت میکنیم،مادرها بروند زیارت امامزاده اسماعیل(ع).آن ها رفتند و بعد از آنکه کارمان تمام شد آمدیم حیاط آزمایشگاه.گنجشک ها جمع شده بودند داخل باغچه کوچک و جیک جیکی راه انداخته بودند شنیدنی.گل های سرخ،سرخ تر از هر گل سرخی بودند،مثل گونه هایم که آتش گرفته بودند.بنفشه ها دور تا دور باغچه در خواب مخملین بودند.حالا من و تو تنها نشسته بودیم.تازه دقت کردم به لباست.یک شلوار شش جیبِ طوسی با بلوز آبی روشن.هم شلوارت یک سایز بزرگتر بود و هم بلوزت به تنت لق میزد.سکوت سنگین بین مارا صدای گنجشک ها پر کرده بود. _یه چیزی بگین! کمی فکر کردم و گفتم :((خب من دوست دارم با کسی زندگی کنم که از نظر ایمان و اعتقاد درجه بالایی داشته باشه،یعنی بتونه خودش رو بکشه بالا.الان هم توی خونه مون دوست دارم اعتقاد و ایمان حرف اول رو بزنه.)) ‌ با دست اشاره کردی تا روی نیمکت فلزی سبز کنار باغچه بنشینم. گنجشک ها پریدند.زیر نور آفتاب چرخی زدند و باز کنار پایمان نشستند. گفتی :((خب بله دیگه! باهم میزنیم در معرفت رو با لگد باز میکنیم و قدم به قدم میریم جلو.)) در دلم گفتم:عجب پرروئه!هنوز مَحرم نشده چه حرفایی میزنه! چقدر روش بازه! وقت برگشت به خانه با فاصله از تو راه میرفتم.حرف نمیزدم و فقط گوش میکردم. آخرین حرفت این بود:((عصر میریم خرید حلقه.)) عصر که شد ،مامان صحابه را برداشت و باهم رفتیم.من و صحابه و مامان.تو و مامان و بابا و زن داداشت و خواهرت. برای خرید حلقه شروع کردیم به گشتن.نور خورشید افتاده بود روی شیشه طلافروشی ها و چشممان را میزد.جلوی چند مغازه پسند نکردیم و گذشتیم.پدرت گفت:((مغازه ای هست که مال یکی از آشناهاست.بریم اونجا.)) رفتیم و همان جا حلقه ام را خریدی. اما تو گفتی:((من حلقه طلا نمیخوام.))و حلقه نقره ای برداشتی که مثل مال من هفت تا نگین داشت. مامان گفت:((غروب شد.ما برمیگردیم.باید برم شام درست کنم.)) با صحابه برگشتند و قبول نکرد با ما به رستوران بیاید.من هم سختم بود،اما آمدم.رستوران بین شهریار و کهنز بود:رستوران مهستان. همان که بعد ها شد پاتوقمان.رستورانی زیبا،شیک و خوش آب و رنگ. هنوز پشت میز ننشته بودیم که مادرت دوربینش را از داخل کیف در آورد:((کمی نزدیک تر به هم بشینین.میخوام عکس بندازم.))یکی دوتا عکس گرفت.هر دو معذب بودیم.رفتم پیش خودش نشستم.تو هم پیش پدرت. پدرت چلو کباب و جوجه سفارش داد.غذا از گلویم پایین نمیرفت.شاخه ای گل سرخ در گلدان بلور وسط میز بود،آن را آرام هل دادی طرفم.مادرت باز هم عکس انداخت.به زور لقمه هارا فرو دادم .دلم شور میزد.نمیفهمیدم چه میخورم.همه حواسم به این بود که زودتر برگردیم. برای مجلس عقد مهمان ها آمده بودند و بیشترشان هم از شهرستان بودند.پنجشنبه بود و خانه حسابی شلوغ.عمه ها،دایی ها،مادربزرگ،پدربزرگ ،فامیل دور،فامیل نزدیک،همیایه دستِ راست و دستِ چپ و روبرو! محضر تا خانه ما چهار پنج خانه فاصله داشت.میشد پیاده رفت،اما همان راه کوتاه را هم با ماشین رفتیم.تازه گواهی نامه گرفته بودی و خودت رانندگی میکردی.کت و شلوار مشکی پوشیده بودی و پیراهن سفید.بعد ها برایم گفتی:((همون شب که میخواستم بیام خواستگاری،رفته بودم سرکوچه برای مامانم خرید کنم.سجاد رو دیدم ایستاده بود توی مغازه.خواستم بگم یه دست کت و شلوار شیک داری بدی بپوشم بیام خواستگاری؟دیدم خودش با دمپایی وایساده اونجا!)) خندیدی،از همان خنده های بلند و کودکانه و گفتی:((راستش،هرچی پول گیرم می اومد،خرج پایگاه میکردم و چیزی ته کاسه نمیموند برای پس انداز.)) آدم ولخرجی بودی.این را بعدها فهمیدم.شاید نشود گفت ولخرج.از این دست آدم هایی بودی که پول به جانشان بسته نیست و این البته نمیتواند بد باشد. شبی که قرار بود فردایش عقد کنیم،مادرت پارچه ساتن سفید و طلایی را به خانه مان آورد:((سمیه جان،خودت هویه کاری ش کن و دورش گل بزن.برای سابیدن قند روی سرت میخوام.)) @sadrzadeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شھید شدۍ ڪهہ رفیـقم باشۍ! میدانم این اتفــاقۍ نیست(: برادر شهیدم رفیق آسمانی من @sadrzadeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔ماسینه زدیم، بیصداباریدند ازهرچه که دم زدیم آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم از آخرمجلس شهداراچیدند💔 @sadrzadeh1
‏دلم ‏به جاےِ خالےِ تو هم خوش هست...♥️ ‏چون ‏جایِ خالے ‏توست :) @sadrzadeh1
🌼🌱 گر من به غم عشق تو نسپارم دل دل را چه کنم بهر چه میدارم دل ! ❤️ @sadrzadeh1
❤️ قࢪائت دعاے فرج ... به‌نیّٺ برادࢪشهیدمان‌مےخوانیم 🌱 💐💚 @sadrzadeh1
ثواب یهویی همین الان برا امواتمون یدونه گل صلوات بفرستیم. 🌺🌺🌺🌺🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اعمال قبل از خواب :) شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃 .کانال فرهنگی انقلابی شهید مصطفی صدر زاده @sadrzadeh1
از رسول خدا ص نقل شده است که فرمودند: هر بنده ای که با خود می کند ساعتی از شب را برای نماز برخیزد ولی به خواب می رود، خواب او صدقه ای که خداوند به او عطا کرده و ثواب عبادتی است که نیت کرده است. 📚کنزالعمال @sadrzadeh1
نماز_شب🌸 امام صادق علیه السلام : نماز شب ،چهره را زیبا و اخلاق را نیکو و بوی بدن را پاک و خوش و روزی را فراوان و بد هکاری را ،ادا و هم وغم را بر طرف می سازد و دیده را جلا می بخشد. رساله لقاء الله ص185 امام صادق ع فرمود: خانه هایی که در آنها نماز شب خوانده شود، بر اهل آسمان چنان می درخشد که ستارگان بر اهل زمین می درخشد @sadrzadeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌻 سلام عزیز برادرم 🌸قرار اول هر صبح🌸 شروع فعالیت کانال همراه با قرائت صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم هدیه به رفیق شهیدمون باشد که با دعای خیر روزمون منور در مسیر سعادت و قرب الهی ثابت قدم بمونیم ♥شهید مصطفی صدر زاده رفیق شهیدم♥
4_5791793128419625721.mp3
21.59M
.. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار و هــر روز بخون... ❀❀❣ 🎙با صدای آقای ❣الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج❣
💖 🗓سه شنبه نسیم جمکرانت به دل‌ها می‌دهد حال وهوایی نشسته برلب شیعه همین ذکر کجایی یا اباصالح کجایی⁉️ @sadrzadeh1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسیدن به عشق است... آرے که گفته است؟ که عاشق شدن کار با دل ندارد؟ رسیدن چه نزدیک و ماندن چه دور است...🍃 و این راه جز "عشق" حاصل ندارد! :)♥️ صبح وعاقبتتون شهدایی✋ @sadrzadeh1
🥀شهید مجید قربانخانی🥀 دوستان شهید میگفتند: آن شب مجید، در هیأت آن قدر گریه می کند که از هوش می رود😭🥀 وقتی به هوش می آید می گوید: من باشم و کسی نگاه چپ به حرم بی بی زینب(سلام الله علیها) بیندازد💔 از آن لحظه به بعد اخلاق مجید تغییر می کند. ساکت و آرام می شود. 🙃 تمام تلاش خود را برای رفتن به سوریه می کند همراهی یک دوست خوب، به او در نشان دادن مسیر کمک کرد. شهید مرتضی کریمی در تمام این مراحل با شهید مجید قربانخانی بود. اتفاقاً با هم در یک منطقه و عملیات در تاریخ ۲۱ دی ۱۳۹۴🕊 باهم در راه خدا شهید شدند و به دیدار ارباب خود شتافتند..💚 شهید_مدافع_حرم_مجیدقربانخانی سهم شما ۵ صلوات هدیه به شهید🌹🕊 @sadrzadeh1