32.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 نماهنگ: برای مصطفی❤️
(فارسی - عربی)
📝 شاعر و نغمه پرداز: مرتضی حیدری آل کثیر
🎛 آهنگسازی و تنظیم:احسان جوادی
🎼 اجرا: گروه سرود نصر بشرویه
🎙ضبط :استودیو نصر
🤝 مدیر تولید: رضا فیروزی
🎬 کارگردان: علی طوافی
👥 بازیگران: امید جعفری، متین دورانی، محمدرضا پژمان
🎥تصویربرداران: ابوالفضل طهانی، طاها بلالی
➕با تشکر از: دفتر هنرمردمی حوزه هنری شهرستان بشرویه
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
📲 جهت دریافت نسخه با کیفیت روی لینک زیر کلیک کنید.
🌐 https://aparat.com/v/Qp5Rr
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔸#نصر_من_الله_وفتح_قریب
🔹#گروه_فرهنگی_هنری_نصر
🔸#بچه_های_مسجد #شهید_صدرزاده
🔹#سرود #نماهنگ #هنرمردمی
🔸#مسجد_حضرت_موسی_بن_جعفر
ارسالی از اعضای محترم کانال
╭━━⊰⊰⊰⊰⊰🕊🌷⊱⊱⊱⊱⊱━╮
فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
مصطفی_باصفا
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#روزنامه
🔰شنبه ۱۶ دی ماه ۱۴٠۲
♦️انعکاس خبر حمله ی
تروریستی کرمان ومراسم
تشییع شهدا، در صفحه
اول روزنامه های امروز
╭━━⊰⊰⊰⊰⊰🕊🌷⊱⊱⊱⊱⊱━╮
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#مصطفی_باصفا
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
1_6191982659.mp3
9.67M
🌷از خون جوانان وطن لاله دمیده
🎙حاج محمود کریمی
#همراه_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشییع و تدفین پیکر مطهر شهدای افغانستانی جنایت تروریستی کرمان
#حاج_قاسم
#کرمان_تسلیت
#کرمان
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
📸 همکلاسی شهیـدم ...
حالوهوای مدارس کرمان و جای خالی شهدای دانشآموز در اولین روز کلاس درس پس از جنایت تروریستی 😭
#کرمان_تسلیت
#امام_زمان
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جگرمون کباب شد برای حاجی ❤️
#شهید_القدس
╭━━⊰⊰⊰⊰⊰🕊🌷⊱⊱⊱⊱⊱━╮
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#مصطفی_باصفا
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
@sadrzadeh1
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
💠نمازاول وقت
هر جا که بودیم، توى جاده یا مقر یا هر جاى دیگر، وقتى موقع نماز مى شد فوراً مى زد کنار و مى گفت: "حیفه نماز اول وقت مون از دست بره."بعد هم چفیه اش را پهن مى کرد و مى ایستاد به نماز.
🌹شهید#مصطفی_صدرزاده
#دعوت_به_نماز
#نماز_اول_وقت
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🖤کانال شهید مصطفی صدرزاده🖤
قسمت سیزدهم:یادت باشد ❤️ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی 🌹🌹 با شنیدن اسم ((آقای سیاهکالی ))بی مع
قسمت چهاردهم:یادت باشد ❤️
شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی
🌹🌹
به جواب منفی زیاد فکر نمی کردم،چون چیزی هم نبود که بخواهم در ذهنم بسازم.گاهی هم که به آن فکر می کردم با خودم می گفتم:شاید هم جواب آزمایش منفی باشه؟اون موقع چی؟خب معلومه دیگه؟همه چی طبق قراری که گذاشتیم همون جا تموم می شه و هر کدوم میریم سراغ زندگی خودمون.به هیچ کس هم حرفی نمی زنیم.ما که نمی تونیم نتیجه منفی آزمایش به این مهمی رو ندیده بگیریم.به اینجا که می رسیدم رشته ی چیزهایی که در خیالم بافته بودم،پاره میشد .دوست داشتم از افکار حمید هم باخبر می شدم.این دو روز خیلی کند و سخت گذشت. به ساعت نگاه کردم.دوست داشتم به گردن عقربه های ساعت طناب بیندازم و این ساعت ها زودتر بگذرد و از این بلا تکلیفی دربیاییم.
به سراغ کیفم رفتم و برگه آزمایشگاه را نگاه کردم.می خواستم ببینم باید چه ساعتی برای گرفتن جواب جواب آزمایش بروم.داشتم برنامه ریزی می کردم که عمه زنگ زد.بعد از یک احوال پرسی گرم خبر داد حمید از مأموریت برگشته است و می خواهد که با هم برای گرفتن آزمایش برویم. هر بار دونفری می خواستیم جایی برویم اصلا راحت نبودم و خجالت می کشیدم .نمی دانستم چطور باید سر صحبت را باز کنم.
حمید به دنبالم آمد و رفتیم آزمایشگاه تا نتیجه را بگیریم .استرس نتیجه را از هم پنهان می کردیم،ولی ته چشم های هر دوی ما اضطراب خاصی موج می زد.نتیجه را که گرفت به من نشان داد. گفتم((بعداََ باید یه ناهار مهمون کنین تا من براتون نتیجه آزمایش رو بگم.))حمید گفت:شما دعا کن مشکلی نباشه،به جای یه ناهار،دَه تا ناهار میدم.
از برگه ای که داده بودند متوجه شدم مشکلی نیست،ولی به حمید گفتم:(برای اطمینان باید نوبت بگیریم،دوباره بریم مطب و نتیجه رو به دکتر نشون بدیم. اونوقت نتیجه نهایی مشخص میشه(.از همان جا حمید با مطب تماس گرفت و برای غروب همان روز نوبت رزرو کرد.از آزمایشگاه که خارج شدیم خیابان خیام را تا سبزه میدان نیم ساعتی پیاده آمدیم.چون هنوز به هیچ کس حتی به فامیل نزدیک حرفی نزده بودیم تا جواب آزمایش ژنتیک قطعی بشود،کمی اضطراب این را داشتم که نکند یک آشنایی ما را با هم ببیند.قدم زنان از جلوی مغازه ها یکی یکی رد می شدیم که حمید گفت:((آبمیوه بخوریم؟))گفتم:((نه،میل ندارم.))چند قدم جلوتر گفت:از وقت ناهار گذشته،بریم یه چیزی بخوریم؟گفتم:من اشتها برای غذا ندارم.از پیشنهادهای جورواجورش مشخص بود دنبال بهانه است تا بیشتر با هم باشیم،ولی دست خودم نبود. هنوز نمی توانستم با حمید خودمانی رفتار کنم.از اینکه تمامی پیشنهادهایش به در بسته خورد کلافه شده بود.سوار تاکسی هم که بودیم،زیاد صحبت نکردم.آفتاب تندی می زد.انگار نه انگار که تابستان تمام شده است.عینک دودی زده بودم. یکی از مژه های حمید روی پیراهنش افتاده بود .مژه را به دستش گرفت،به من نشان داد و گفت:نگاه کن،از بس با من حرف نمی زنی و منو حرص میدی،مژه هام داره می ریزه.!
ناخودآگاه خنده ام گرفت.ولی به خاطر همان خنده وقتی به خانه رسیدم کلی گریه کردم ؛چرا باید به حرف یک نامحرم لبخند می زدم؟مادرم گریه من را که دید،گفت:(دخترم!این که گریه نداره.تو دیگه رسماََ می خوای زن حمید بشی،اشکالی نداره.حرف های مادرم در اوج مهربانی آرامم کرد،ولی ته دلم آشوب بود.هم می خواستم بیشتر با حمید باشم،بیشتر بشناسمش،بیشتر صحبت کنیم .هم اینکه خجالت می کشیدم .این نوع ارتباط برای من تازگی داشت.
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
🌹مصطفی خیلی بی ریا بود...
ازمنطقه که میگفت یک بار نگفت من ... همش میگفت بچه ها.
کمتر کسی میدونست فرمانده گردان شده.
صحبت هایش همیشه با این حرف حضرت امیر بود:
چه بسیارند عبرت ها و چه اندک عبرت گیرنده ها...
🌹دوستی رو چند روز قبل جایی دیدم که از همرزمان شهید بود .میگفت : مصطفی رو لحظه شهادت هم دیدم
.میگفت : همیشه موقع عملیات بچه هارو جمع میکرد یک گوشه و میگفت که هیچوقت مغرور نشید به اینکه اینجا چه کاره اید... میگفت همه را در یک سطح میدونست وفرق نمیگذاشت.
میگفتن که هر جا به معبری میرسیدند که خطرناک بود مصطفی خودش اول میرفت تا اگر اونجا تو تیررس دشمن بود سپر انسانی بقیه بشه و نگذارد بقیه صدمه ببینن.
همون اقا میگفت: با دشمن فاصلمون کم بود رفیقمون رفت برگ درخت زیتون بیاره برای استتار که یهو با تیر زدنش. میگفت اون یک تیکه زیر آتش بود...
مصطفی رفت زیر آتیش دشمن و اون شهید را بیرون کشید.
🕊🕊🕊🕊🕊
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
سلام و عرض ادب خوب هستید الحمدلله دوستان #ختم_صلوات داریم بی زحمت دوازده تاصلوات بفرست و برای دوازده نفرهم بفرس قطع نشه برای گشایش کارهمه شروع کردیم برای گشایش کارخودتم دعا کن وبفرست🤲
#التماس_دعا
🌷 طرح سنگ مزار بانوی شهیده فائزه رحیمی
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
🔰پیکر مطهر شهیده "فائزه رحیمی" در گلزار شهدا بهشت زهرا(س) آرام گرفت
▪️به گزارش روابط عمومی سازمان بهشت زهرا(س)، پیکر مطهر دانشجو معلم بسیجی شهیده "فائزه رحیمی" از شهدای انفجار تروریستی کرمان طی مراسمی با حضور خانوادههای معظم شهدا، دانشگاهیان و مردم قدردان تهران در بهشت زهرا(س)، گلزار شهدا، قطعه ۲۸ آرام گرفت.
▪️پیکر مطهر شهیده فائزه رحیمی با چفیه متبرک و اهدایی از طرف رهبر معظم انقلاب و در میان شهدای دفاع مقدس و درجوار بانوی شهیده «ناهید فاتحی کرجو» به خاک سپرده شد.
▪️مراسم تشییع و خاکسپاری شهیده انفجار تروریستی کرمان با مداحی و ذکر مصیبت توسط امیر عباسی از ذاکرین اهل بیت (ع) برگزار شد.
کانال شهیدمصطفی صدرزاده👇
@sadrzadeh1
https://eitaa.com/joinchat/3578724483C0141b45092
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯