eitaa logo
🇮🇷سعیدکرمی(برساحل انتظار )🇵🇸
199 دنبال‌کننده
7هزار عکس
4.3هزار ویدیو
65 فایل
بصیرت دینی ، اخلاقی ، تربیتی مشاوره دینی خبرآمد خبری در راه است ... تحول در زندگی و آماده سازی زمینه ظهور ... پیشنهادات و انتقادات خود را با ما در میان گذارید . ارتباط با مدیر: @S17140 لینک جوین: https://eitaa.com/joinchat/1479802927Cb0f645d36d
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✡️ مافیای یهودی حاکم بر جهان 1️⃣ نقطهٔ مرکزی هویّت عبارت است از تفکیک میان دین و پیشرفت؛ این نقطهٔ مرکزی است: اگر می‌خواهید پیشرفت کنید، دین را باید کنار بگذارید؛ حالا [به‌طور] شخصی یک اعتقادی داشته باشید اشکال ندارد، امّا دین را در مسائل زندگی نباید دخالت بدهید، اگر می‌خواهید پیشرفت کنید! 2️⃣ این نقطهٔ اساسی و مرکزی هویّت تمدّن غربی است. درست نشانه گرفته همین مرکز را و شلّیک کرده و به هدف زده. 3️⃣ جمهوری اسلامی با شعار دین وارد میدان شده، علاوه بر اینکه توانسته خودش را حفظ کند، توانسته رشد کند، توانسته این منطق را منتشر کند، توانسته ریشه‌دار کند؛ اَ لَم تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَة؛ (ابراهیم:۲۴). 4️⃣ جمهوری اسلامی با وجود خودش، با حضور خودش ابطال کرده، به چالش کشیده هویّت مرکزی تمدّن غربی را. خب عصبانی‌اند دیگر؛ این‌ها عصبانی‌اند. 5️⃣ حقیقت قدرت‌های غربی یک است که در رأس این مافیا و تجّار برجستهٔ و سیاستمدارانِ تابع این‌ها هستند، آمریکا هم ویترین‌شان است و همه‌جا پخشند؛ این است؛ خب این نمی‌تواند تحمّل کند این را. هر روز به فکر این است که یک کاری بکند، یک ضربه‌ای بزند به جمهوری اسلامی. 💎 بیانات مقام معظم رهبری در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور؛ ۱۴۰۱/۰۵/۰۵ 👉 https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=50689
[ اسرائیل اسیر ] 📗 معرفی کوتاه کتاب👇 این کتاب به خاطرات و زندگی‌نامه شهید داوود حنفیه پرداخته است. مزیت این کتاب این است که خاطرات به صورت کوتاه به همراه تصاویری از شهید است که باعث می‌شود راحت‌تر و سریع‌تر کتاب را بخوانید. 📖 قطعه‌ی✂️ کوتاه کتاب شهید داوود حنفیه از خاطرات اسارات خود می گوید... این روزهای آخر دیگر صبر و تحمل خودم را از دست دادم. از بیرون از زندان هم هیچ خبری نداشتم. می‌ترسیدم که زیر شکنجه اقرار کنم و آبروی نظام را ببرم. چون اسرائیل منتظر بود که یک اسیر نظامی ایرانی را رسانه‌ای کند و آبروی ایران را ببرد و دستاویزی برای کارهای خودش قرار دهد. لذا پس از فکر بسیار تصمیم به خودکشی گرفتم. مدتی بود که به این موضوع فکر می‌کردم، اما هیچ وسیله‌ای در اختیارم نبود که بتوانم با آن خود کشی کنم... @saeed814
1431019_248.mp3
6.55M
🔹روزی که محمّدرضا از ایران فرار کرد، در واقع رژیم پادشاهی از بین رفته بود. او دید ماندنش دیگر فایده‌ای ندارد. لذا مجسّمه‌ای از فرد بیچاره بدبختِ بدنامی که بدنامتر هم شد، درست کردند تا چند روزی رژیمِ در آستانه انحلالِ کامل را نگه دارند. او سی، چهل روز بر سرِ کار ماند، تا این‌که امام آمد و با یک اشاره دستِ ایشان، همه چیز روی هم ریخت. ▪️خطبه‌های نماز جمعه ۱۳۷۳/۱۱/۱۴ ‌••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※••
@GANJINE313 قصه انقلاب.pdf
3.92M
👑👞 ویژه سالروز 🇮🇷 ✊✊✊✊✊ 📚 (داستان انقلاب) 👌 بخشی از جنایت های شاه پهلوی به زبان ساده و داستانی 🖼 📜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️از فرار سلبریتی‌ها و پناهنده شدنشون به کشور‌های دیگه تعجب میکنید؟! اینا شاهشونم یه زمانی به بهانه مریضی فرار کرد و رفت دیگه برنگشت! سرنوشت همه این فراری ها چیزی جز مرگ در غربت نیست... 💬 سبحان برکتی @saeed814
🔺خود عالم پنداری 👈یکی از مسائلی که امروزه در بین قشر مذهبی به مسئله ی جا افتاده ای تبدیل شده است مسئله ی خود عالم پنداری است. در صدر اسلام نیز عده ای بودند که در مقابل پیغمبر صلوات الله علیه از این مستمسک استفاده میکردند برای اینکه سخن باطلشان را بر کرسی بنشانند و متاسفانه یکی از ضربه هایی که دین و مکتب تاکنون خورده است توسط همین قشر خورده است.. گاهی شبهه ای که مطرح میکنند آنقدر مضحکه و پیش پا افتاده است که هر غیر مذهبی نیز به سلامت عقل آنها مشکوک می شود. از مصادیق این مسائل موارد ذیل را میتوان بیان کرد: چرا نماز گزاران بر پشت مهر سجده میکنند؟ آیا بی احترامی به مُهر نیست؟ چرا قرآن را در دست چپ گرفتی و تلاوت کردی؟کار درستی نکردی. چرا برای مسلمین و مسلمات دعا کردی؟ ما نمی‌خواهیم برای سنی ها دعا کنیم. اینها از مواردی است که باعث طرد و دفع متدینین خواهد شد چه رسد به کسانیکه با دین زاویه دارند. آنقدر ضربه ی این گروه مهلک هست که گویند امیرالمومنین را ابن ملجم نکشت بلکه مومنین افراطی و خود عالم پندار حضرتش را به شهادت رساند... ✍ @saeed814
‌‌‌‌ ✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ آقا سید هاشم حداد می‌فرمود: «چندین بار خدمت آقای قاضی عرض کردم که اذیت‌های قولی و روحی، امّ الزوجه(مادر زن) من، به حد نهایت رسیده است و من حقاً دیگر تاب و صبر شکیبایی آن را ندارم و از شما می‌خواهم اجازه دهید زنم را طلاق دهم.» مرحوم قاضی فرمودند:  از این جریانات گذشته، تو زنت را دوست داری؟ عرض کردم: آری. فرمودند: آیا زنت هم تو را دوست دارد؟  عرض کردم: آری. فرمودند: ابداً راه طلاق نداری. برو صبر پیشه کن، تربیت تو به دست مادرزنت می‌باشد، با این طریق که می‌گویی خداوند چنین مقرر فرموده است که ادب تو به دست مادرزنت باشد. باید تحمل کنی و بسازی و شکیبایی پیشه کنی!  من هم از دستورات مرحوم آقای قاضی ابداً تخطی و تجاوز نمی‌کردم و آن‌چه این مادرزن بر مصایب ما می‌افزود تحمل می‌نمودم تا این‌که یک شب تابستانی خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم، داخل اطاق بودم که مادرزنم تا فهمید من آمده‌ام شروع کرد به ناسزا گفتن و فحش دادن و همین‌طور به این کلمات مرا مخاطب قرار دادن من هم داخل اتاق نرفتم، یکسره رفتم پشت بام تا در آن‌جا بیفتم ولی این زن صدای خود را بلند کرد به طوری‌که نه تنها من بلکه همسایگان هم می‌شنیدند و به من سبّ و شتم و ناسزا گفت، گفت و گفت و همین‌طور می‌گفت تا حوصله‌ام تمام شد ولی بدون این که به او پرخاش کنم و یا یک کلمه جواب بدهم از خانه بیرون رفتم و سر به بیابان نهادم. بدون هدفی و مقصودی همین‌طور داشتم می‌رفتم، در این‌حال ناگهان دیدم من دو تا شدم، یکی سید هاشمی است که مادرزن به او تعدّی می‌کرده و سبّ و شتم می‌گفته و یکی، من هستم که بسیار عالی و مجرد و محیط می‌باشم و ابداً فحش‌های او به من نرسیده، و اصلاً به این سید هاشم، فحش نمی‌داده و مرا سبّ و شتم نمی‌نموده در این‌حال برایم منکشف شد که این حال بسیار خوب و سرورآفرین و شادی‌زا فقط در اثر تحمل آن ناسزاها و فحش‌هایی است که وی به من داده است و اطاعت از فرمان استاد مرحوم قاضی برای من فتح باب نموده است و اگر من اطاعت نکرده، تحمل اذیت‌های مادرزن را نمی‌نمودم تا ابد همان سید هاشم محزون و غمگین و پریشان و ضعیف و محدود بودم. الحمدلله که الان این سید هاشم هستم که در مکانی رفیع و مقامی بس ارجمند و گرامی هستم، که گرد و خاکِ تمام غصه‌های عالم بر من نمی‌نشیند و نمی‌تواند بنشیند. فوراً از آن‌جا به خانه بازگشتم و به دست و پای مادرزنم افتادم و می‌بوسیدم و می‌گفتم: مبادا تو خیال کنی من الان از آن گفتارت ناراحتم از این پس هر چی می‌خواهی به من بگو که آن‌ها برای من فایده دارد.»  🔊 انتشـــــار بـا شمـا °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 آورده‌اند که شخصی به مهمانی دوست خسیس رفت. به محض این که مهمان وارد شد. میزبان پسرش را صدا زد و گفت: پسرم امروز مهمان عزیزی داریم، برو و نیم کیلو از بهترین گوشتی که در بازار است برای او بخر. پسر رفت و بعد از ساعتی دست خالی بازگشت. پدر از او پرسید: پس گوشت چه شد؟! پسر گفت: به نزد قصاب رفتم وبه او گفتم از بهترین گوشتی که در مغازه داری به ما بده، قصاب گفت: گوشتی به تو خواهم داد که مانند کره باشد. با خودم گفتم اگر این طور است پس چرا به جای گوشت کره نخرم، پس به نزد بقال رفتم و به او گفتم: از بهترین کره ای که داری به ما بده. او گفت: کره ای به تو خواهم داد که مثل شیره ی انگور باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به جای کره شیره ی انگور نخرم پس به قصد خرید آن وارد دکان شدم، و گفتم از بهترین شیره ی انگورت به ما بده، او گفت: شیره ای به تو خواهم داد که چون آب صاف و زلال باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به خانه نروم، زیرا که ما در خانه به قدر کفایت آب داریم. این گونه بود که دست خالی برگشتم. پدر گفت: چه پسر زرنگ و باهوشی هستی؛ اما یک چیز را از دست دادی، آنقدر از این مغازه به آن مغازه رفتی که کفشت مستهلک شد. پسر گفت: نه پدر، کفش های مهمان را پوشیده بودم.