eitaa logo
دکتر عزیزی و دکتر شجاعی ✨﷽✨
1.2هزار دنبال‌کننده
28 عکس
678 ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خودباوری اولیه چیست؟ 🔅پذیرفتن آنچه که در آن حق انتخاب نداشتی 🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌱 https://eitaa.com/saeedazizee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر یا پسر ؟؟ 💠هیچ کدام انسان☝️ 🔶نگیم جنس مخالف بگیم جنس متفاوت😉 🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌱 https://eitaa.com/saeedazizee
21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 بعضی اوقات پذیرفتن آنچه به من داده شده ، از همه چیز قشنگ تر است؟🤔 ✅آنچه در ضمیر ناخودآگاه تداعی میشود ، جذابیت را در ذهن ما ایجاد میکند❗️ 🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌱 https://eitaa.com/saeedazizee
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کسی که جایگاه ایران را در جهان نمی‌شناسد، فرد بی‌بصیرتی است که نه «زمان‌شناسی» می‌داند و نه «دشمن‌شناسی» ! ☄️ حتی اگر دانشمندِ علوم اسلامی باشد! 🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌱 https://eitaa.com/saeedazizee
کَران و کورانِ آخرالزمان.mp3
11.87M
🚫 در دنیا اتفاقات مهمی در حال وقوع است! چرا عدّه‌ای اصلاً توان ادراک آنرا ندارند؟ انگار نه می‌بینند، و نه می‌شنوند! 🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌱 https://eitaa.com/saeedazizee
دعا و کمک از صحیفه.mp3
7.11M
به دوران قبل از ظهور «دوران حیرت» گفته می‌شود! آنقدر حملات شیاطین نزدیک می‌شود که انسان صبح مومن از خانه خارج شده و کافر برمی‌گردد! خودتان را برای مقابله با شیاطین در «دوران حیرت» آماده کنید! 🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌱 https://eitaa.com/saeedazizee
تربیت غلط دینی.mp3
7.98M
مسئول بسیاری از دین‌گریزی‌های فرزندمان هیچ کس نیست جز خودمان! 🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌱 https://eitaa.com/saeedazizee
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونه از شرّ اجنّه و سِحر و جادو در امان بمانیم ؟ آیا اینها حقیقت دارند ؟ 🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌱 https://eitaa.com/saeedazizee
💬 : اگر سپر داشتی، گذشته که خوب است، آینده هم نمی‌تواند تو را سِحر کرده و غمگینت کند! ✍️چهار ماه از ازدواجشان گذشت که مشکلاتشان بالا گرفت. و هرکدام رفتند خانه‌ی پدری! هر بار هرکدامشان را که می‌دیدم؛ کوه درد بودند از مرور خاطرات گذشته! هم همدیگر را دوست داشتند هم از همدیگر گلایه‌های خفن! • سه چهار ماهی در همین وضعیت بودند که هر دو خسته شدند، آقای داماد آمد و گفت من قادر به تحمل این وضعیت نیستم، کوتاهی‌ها و قصورات خودم را هم می‌پذیرم، ولی نیاز دارم به من زمان بدهند تا جبران کنم. گفتم : من با همسرتان صحبت می‌کنم ان‍شاءالله که همه چیز ختم بخیر شود. • برای عروس خانم که موضوع را گفتم: او هم انگار که هم دلش تنگ شده باشد و هم برای یک فرصت دوباره بی‌میل نباشد، قبول کرد که برود و فکر کند. ✘ موقع رفتنش، گفتم: بیشتر از آنکه بخواهی فکر کنی می‌توانی به او فرصت بدهی یا نه، باید فکر کنی ببینی می‌توانی «به خودت فرصت بدهی یا نه؟ گفت : یعنی چه ؟ گفتم : یعنی «می‌توانی خودت را صفر کنی یا نه»؟ و باز با تعجب نگاهم کرد... ادامه دادم یعنی می‌توانی گذشته را فراموش کنی یا نه و به او کمک کنی جبران کند؟» گفت: فکر می‌کنم درباره‌اش! گفتم : فکر نکن، از ابزاری که خدا برایت گذاشته کمک بگیر،و فکرت را از «فلش بک» حفظ کن. گفت: چه ابزاری ؟ گفتم : گذشته و آزارهایی که از خاطرات گذشته بر انسان تحمیل می‌شود، به تعبیر قرآن «حملات از پشت سرِ» شیطانند. حرزهای بسیاری از معصومین علیهم السلام مخصوصاً از امام سجاد علیه‌السلام برای ما به ارث مانده که بعنوان سپر، تو را حفظ می‌کنند. ولی دعاهای قدرتمندی برای دفع حملات شیاطین جنّی و انسی هست که می‌تواند تمام این حمله‌ها را از تو دفع کرده و ذهن و قلبت را برای تجربه‌ی یک زندگیِ نو خالی و آماده کند. • دو روز بعد شبیه آدمهای کتک خورده با یک عالمه خاطره‌ی آزاردهنده از گذشته آمد. گفتم : این حال تو یعنی نمی‌توانی به خودت فرصت بدهی، نه؟ گفت: با این خاطرات چه کنم؟ گفتم : اگر سپر داشتی، گذشته که خوب است، آینده هم نمی‌تواند تو را سِحر کرده و غمگینت کند! یاد حرفم افتاد... انگار که به ضرورت این امداد‌خواهی و نقش حرزها و دعاهای استعاذه رسیده باشد با رضایت نگاهم کرد و رفت. • روز جمعه در مراسم بودیم که باران گرفت! دیدم زیر باران ایستاده و دعا می‌کند... حالش خوب بود و آرام ! با خودم گفتم: جانم به امامی که کلماتش شبیه یک جوشن آهنین می‎‌آید و دورت را می‌‌گیرد و تو را از دسترس حملات شیطان دور می‌کند. ※ حرزها: دعای ۲۲ (دعای صبح و شب/ حرز کامل) ۲• دعای ۲۳ (دعای صبح و شب/ حرز دیگر) ۳• دعای ۲۷ (پناه جستن از بلاها و اخلاق نکوهیده) ۴• دعای ۲۹ (در پناه جستن) ۵• دعای ۱۸۰ (ایمنی یافتن از ترس و رهایی از هلاکت) ۶• دعای ۱۸۱ (درخواست آن که در حرز الهی باشد) ※ ادعیه دفع حملات شیاطین : ۱دعای ۵۰ (پناه بردن به خدا از مکر و دشمنی شیطان) ۲• دعای ۴۸ (برطرف‌کننده وسوسه) 🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌱 https://eitaa.com/saeedazizee
یاد خدا ۷۰.mp3
9.78M
چرا باید ذکر بگیم؟ یه کلمه رو صد بار ، دویست بار هی تکرار کنیم؟ 🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌱 https://eitaa.com/saeedazizee
8.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر حرف مردم برامون مهمه : به بیماری «شِرک» دچاریم! 🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌱 https://eitaa.com/saeedazizee
«او جزو ماست! معرفی لازم ندارد»! ✍ نوجوان که بودم، بعضی از برنامه‌های رادیو برایم جذاب بودند! همیشه برایشان نامه می‌نوشتم و شعرها و نوشته‌هایم را می‌فرستادم. • یک روزی نامه‌ای آمد درِ خانه‌مان و دعوتم کردند بعنوان مهمان برای یکی از همان برنامه‌ها. من که اصلاً انتظارش را نداشتم و نمی‎‌دانستم چرا باید یک نوجوانِ الکی شاعر، را به یک برنامه رادیویی دعوت کنند در یک بُهت همراه با خوشحالی، با مامان در روز تعیین شده رفتم به ساختمان رادیو. • در نگهبانی اسمم را پرسیدند و مامان را نگه داشتند و مرا بسمت استودیوی آن برنامه راهنمایی کردند. وقتی رسیدم آنجا هیچ کس انگار غریبه نبود! همه با یک عالمه مهربانی و یک عالمه عشق جلوی پای من بلند شدند. حتی بعضیها هم آمدند بغلم کردند و من با بُهت نگاهشان می‌کردم. • دعوتم کردند نشستم و بعد از چند دقیقه یک آقایی آمد که یک عااالمه نامه در دستش بود. من آن نامه‌ها را می‌شناختم. همه‌شان را خودم با عشق نوشته بودم و روی پاکت همه‌ی آنها کنار نام آن برنامه یک علامت قلب که دو تا چشم و یک لبخند داشت کشیده بودم. • آن آقا، آقای احمدی بود، نویسنده برنامه که اولین نفری بود که نامه‌های مرا می‌خواند. • آقای احمدی نشست کنارم و گفت: چایت را نمی‌خوری؟ گفتم : چشم. ادامه داد: تلفنی که با تو صحبت می‌کردم خیلی شاد و سرزبان‌دار بودی، چرا الآن اینقدر ساکتی؟ نگاهش کردم و هیچ نگفتم! گفت: اینجا ما یک گروهیم که چند سالیست این برنامه را اداره می‌کنیم! شبیه یک خانواده شده‌ایم دیگر... درواقع باهم داریم زندگی می‌کنیم نه کار! گفتم : من این را بمحض ورود فهمیدم. گفت : دیگر چه فهمیدی؟ این را هم فهمیدی که بعضی مخاطبان هم دیگر برای ما مخاطب حساب نمی‌شوند، و جزو این خانواده‌اند؟ مثلاً تو ..! • انگار خجالت کشیده باشم، یا خوشحال شده باشم، یا کمی بغض کرده باشم، نمیدانم شاید هم همه‌ی اینها باهم... به چشمانش نگاه کردم و گفتم: بله فهمیدم و علّت سکوتم هم همین است! گفت : سکوت ندارد که ... آدمها می‌توانند با جانشان باهم اتحاد برقرار کنند حتی اگر هرگز همدیگر را ندیده باشند. نامه‌های تو آنقدر عشق داشت که من آنرا همیشه در جمع بچه های استودیو می‌خوانم برای همین هم حتی آقای خوشرو که راننده سازمان است تو را خوب می‌شناسد. • آنروز تمام شد و .... شاید ۲۰ سال بعد یکروز در حرم حضرت معصومه سلام‌الله علیها داشتم زیارت‌نامه می‌خواندم که رسیدم به عبارت «عرف الله بیننا و بینکم فی الجنه» خیالم رفت به لحظه‌ای که طبق این فراز، خدا می‌خواهد مرا به حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها معرفی کند. یکهو دلم ریخت ... یاد ورودم به آن استودیو رادیویی و نحوه‌ی برخورد آدمهای آنجا با خودم افتادم. نامه‌‌های من بود که مرا برای آنها شاخص کرده بود! و بقول آقای احمدی جزو خودشان بودم دیگر... • با خودم گفتم : باید تا فرصت زندگی داری آنقدر با قلبت نامه بنویسی برای خانوم... که وقتی خواستند معرفی‌ات کنند، بگوید : او جزو ماست! معرفی لازم ندارد! 🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌱 https://eitaa.com/saeedazizee