#حکایت
🟢 یه پیرمرد اهل دلی رفت آجیل فروشی
🔸آقا گردو کیلویی چند و گفت ۳۰۰ تومان
➕یدونه گردو چند؟
.
▫️بنده خدا با یه لبخندی گفت :
هیچی، نمیخواد پول بدی
.
🔸و بعد مشتری یکی دیگه
برداشت و گفت این چند و باز
گفت هیچی آقا و مشتری اون
دو تا رو گذاشت برای خودش
.
▫️سومی رو برداشت و گفت
این چند و فروشنده با چهره ای که
معلوم بود عصبانی شده گفت هیچی...
.
🔸و همینطور ادامه داد تا رسید
به چهارمی و پنجمی و دهمی که
یکدفعه داد فروشنده در اومد
که آقا چه کار میکنی؟
همه گردوهام رو داری تموم میکنی...
.
▫️و اونجا پیرمرد ساکت شد
تو چشم های فروشنده نگاه کرد و گفت :
عمر ما انسانها هم دقیقاً همینطوره
یک لحظه، ساعت، روز و یک هفته
خیلی به چشم نمیاد اما وقــتــی
همینا کنار هم قرار میگیرن
عمر مارو میسازن❗️
پس قدر لحظه لحظه های زندگیمونو بدونیم 👌👌
#داستان_آموزنده #تلنگر
مطالب خوب با ما، نشرش با شما
کانال حال خوب👇🏼
─┅═༅𖣔❤️𖣔༅═┅─
@saeedkaramzadeh588 👈
✅ #حکایت چهار شمع
📖چهار شمع به آرامی می سوختند ، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید
✅اولین شمع گفت : من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد،فکر می کنم که به زودی خاموش شوم
💥هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد
✅شمع دوم گفت : من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رعبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم
💥حرف شمع ایمان که تمام شد ، نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد
✅وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه گفت :من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند
💥پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد
🍁کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند
✅او گفت : شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟
✅چهارمین شمع گفت : نگران نباشد، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم
🔹️من امید هستم 😍
چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد 👌👌
❇️بنابراین شعله امید هرگز نبایدخاموش شود.
📝نتیجه داستان : ما باید همیشه امید و ایمان و صلح و عشق را در وجود خود حفظ کنیم... 😉
#داستان_آموزنده #پــــــــندانه
مطالب خوب با ما، نشرش با شما
کانال حال خوب👇🏼
─┅═༅𖣔❤️𖣔༅═┅─
@saeedkaramzadeh588 👈
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#حکایت #پــــــــندانه
✍شیطان، موسی را ملاقات کرد و به حضرت عرضه داشت:
ای موسی!
تو آبرودار درِ خانه خدایی و من یکی از مخلوقات خدایم که گناهی را مرتکب شدم و علاقه دارم از آن گناه به درگاه حضرت حق توبه کنم!!
به پیشگاه محبوب عالمیان واسطه شو تا توبه ام را بپذیرد.
🔸موسی (ع) قبول کرد و از خداوند مهربان درخواست کرد:
الهی! توبه اش را بپذیر.
خطاب رسید:
موسی! خواسته ات را قبول کردم، به شیطان امر کن به قبر آدم سجده کند، چرا که توبه از گناه، جبران عمل فوت شده است.
موسی، ابلیس را دید و پیشنهاد خدا را به او گفت.
سخت عصبانی و خشمگین شد و با تکبّر گفت:
🔹ای موسی! من به زنده او سجده نکردم، توقّع داری به مرده او سجده کنم!!
سپس گفت:
ای موسی!
به خاطر این که به درگاه حق جهت توبه من شفاعت کردی بر من حق دار شدی،
به تو بگویم که در سه وقت مواظب ضربه من باش که هرکس در این سه موضع، مواظب من باشد از هلاکت مصون می ماند.
❶به هنگام خشم و غضب، مواظب فعالیت من باش که روحم در قلب تو و چشمم در چشم تو است و همانند خون در تمام وجودت می چرخم،
تا به وسیله تیشه خشم، ریشه ات را برکنم.
❷به وقت قرار گرفتن در میدان جهاد، متوجّه باش که در آن وقت من مجاهد فی سبیل اللّه را به یاد فرزندان و زن و اهلش انداخته، تا جایی که رویش را از جهاد فی اللّه برگردانم!
❸بترس از این که با زن نامحرم خلوت کنی که من در آنجا واسطه نزدیک کردن هر دو به هم هستم!
#داستان_آموزنده
مطالب خوب با ما، نشرش با شما
کانال حال خوب👇🏼
─┅═༅𖣔❤️𖣔༅═┅─
@saeedkaramzadeh588 👈
🍁 #داستان_آموزنده
✅ رمز وسعت رزق✨️
یکی از اذکاری که مداومت بر آن، برکت و روزی را در زندگی انسان جاری میکند این ذکر شریف است:
♦️اللَّهُمَّ بَارِكْ لِمَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَان♦️
خداوندا، به مولای ما صاحب الزمان برکت بده
👈اما قصّهی این ذکر نورانی چیست؟
امام حسین علیهالسلام غلامی داشتند به نام «صافی» که خدمتکار باغ ایشان بود.
روزی حضرت، با چند تن از دوستانشان وارد باغ شدند
از دور دیدند صافی زیر یک درخت نشسته و مشغول غذا خوردن است.
امام برای اینکه صافی از غذا خوردن نیفتد خودش را پشت درختی پنهان کرد .
صافی یک قرص نان را دو نیم میکرد
نصفش را خودش میخورد و نصفش را به سگ نگهبان باغ میداد.
وقتی غذا خوردنش تمام شد، دستهایش را بالا برد و شکر خدا را بجای آورد و بعد برای مولایش امام حسین علیهالسلام از خدا برکت خواست.
امام حسین علیهالسلام تا این صحنه را دیدند جلو رفتند و صافی را صدا زدند...
پرسیدند:
چرا غذایت را با این سگ نصف کردی؟
صافی گفت:
این سگ، سگ شماست. منم غلام شما. با هم سر سفره شماییم.
حضرت گریهاش گرفت. بعد فرمود:
تو را در راه خدا آزاد کردم. هزار دینار هم به تو هدیه میکنم.
صافی گفت:
اگر من آزادم، دلم میخواهد خادم باغ شما باشم.
حضرت فرمود:
«... باغ را با هر آنچه در آن است، به تو بخشيدم؛
فقط این دوستانم آمدهاند میوه بخورند.
آنها را به خاطر من، مهمان کن.
خدا به خاطر این خوشاخلاقى و ادبت، به تو بركت بدهد!».
صافی گفت:
اگر این باغ مال من شده، من آن را وقف دوستان شما میکنم.
📚مقتل خوارزمي: ج ۱، ص ۱۵۳.
📚مستدرك الوسائل: ج ۷، ص ۱۹۲.
👈 این روایت نشان میدهد اگر انسان در زندگی قلبا خودش را مدیون الطاف امام زمانش بداند و هرگاه نعمتی به او میرسد، پس از شکر خداوند، با این حالت قلبی برای امامش از خدا برکت بخواهد، خدا درهای رزق را به رویش باز خواهد کرد.
بنابراین چه زیباست زندگی خود را با ذکر «اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان» پیوند بزنیم.
خصوصا در زمانهایی که رزق جدیدی نصیب ما میشود، مثل:
🔸سر سفره غذا
🔸هنگام رسیدن به سود و درآمد و دریافت حق الزحمة و...
🔸هنگام دیدن نعمتهای خداوند
🔸هنگام شنیدن خبرهای خوش
و...
#حال_خوب #افزایش_رزق
#شکرگزاری #حکایت
مطالب خوب با ما، نشرش با شما
کانال حال خوب👇🏼
─┅═༅𖣔❤️𖣔༅═┅─
@saeedkaramzadeh588 👈
📚 حکایتیبسیارزیباوخواندنی...
✍روزی بهلول در خیابان به دنبال چیزی میگشت.
رهگذران گفتند: بهلول به دنبال چه میگردی؟
گفت : به دنبال کلید خانه
گفتند : کلید را دقیقا کجا گم کرده ای؟
گفت : در خانه!
🔹گفتند : پس چرا در خیابان بدنبال آن میگردی؟
گفت: آخر درون خانه بسیار تاریک است و چیزی نمی بینم!
گفتند :
نادان یعنی نمیدانی آن کلید را هرگز در خیابان نخواهی یافت؟
🔸گفت : پس چرا همه شما کلید تمام مشکلاتتان را در خارج از خود جستجو میکنید و خود را نادان نمیدانید؟
شاه کلید ، درون ماست👌👌🤔
منتهی درون ما تاریک است و به دنبال آن در خارج از خود میگردیم...
🚨در واقع چنگ انداختن به دنیای بیرون نوعی اتلاف وقت و هدر دادن انرژی است...
#حکایت #داستان_آموزنده
مطالب خوب با ما، نشرش با شما
کانال حال خوب👇🏼
─┅═༅𖣔❤️𖣔༅═┅─
@saeedkaramzadeh588 👈
داستان آموزنده، حتما بخونید و برای دیگران هم بفرستید 🙏
🌸 برکت نماز اول وقت به جماعت
✍حضرت حجة الاسلام و المسلمین هاشمی نژاد می فرمودند:
یک پیرمرد مسنّی ماه مبارک رمضان مسجد لاله زار می آمد خیلی آدم موفقی بود همیشه قبل از اذان توی مسجد بود.
به او گفتم حاج آقا شما خیلی موفّق هستید من هر روز که مسجد می آیم می بینم شما زودتر از ما آمده اید.
🔹گفت : آقا من هر چه دارم از نماز اول وقت دارم.
بعد گفت: من در نوجوانی به مشهد رفتم.
مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی باغچه ای در نخودک داشت به آنجا رفتم و ایشان را پیدا کردم و به ایشان گفتم:
من سه حاجت مهم دارم دلم می خواهد هر سه تا را خدا توی جوانی به من بدهد. یک چیزی یادم بدهید.
🔸فرمودند : چی می خواهی؟
❶گفتم : یکی دلم می خواهد در جوانی به حج مشرّف شوم. چون حج در جوانی یک لذّت دیگری دارد.
فرمودند:نماز اول وقت به جماعت بخوان.
❷ گفتم: دوّمین حاجتم این است که دلم می خواهد یک همسر خوب، خدا به من عنایت کند.
فرمودند : نماز اول وقت به جماعت بخوان.
❸ سوم اینکه خدا یک کسب آبرومندی به من عنایت فرماید.
فرمودند : نماز اول وقت به جماعت بخوان.
این عملی را که ایشان فرمودند من شروع کردم و توی فاصله ی سه سال، هم
به حج مشرّف شدم، هم زن مؤمنه و صالحه خدا به من داد و هم کسبِ با آبرو به من عنایت کرد.
📚 داستانهایی از مردان خدا ، ص ۵.
#حکایت #داستان_آموزنده
مطالب خوب با ما، نشرش با شما
کانال حال خوب👇🏼
─┅═༅𖣔❤️𖣔༅═┅─
@saeedkaramzadeh588 👈
#داستان_آموزنده
✅ تجارت بیسود
✍در تعجب بودم اين همه سود، اين همه خوشي، ديدن مناظر زيبا ، همسفران باصفا، با اين همه، چرا وقتي از امام صادق (علیه السلام) براي اين سفر استخاره گرفتم جواب ايشان منفي بود.
به هر حال به ما كه خوش گذشت.
سود بسياري هم نصيبمان شد، تا حالا در هيچ سفري اين همه سود به دست نياورده بودم.
به مدينه كه رسيدم، به منزل امام رفتم و گفتم: اي فرزند پيامبر با اين كه شما فرموديد جواب استخاره بد است، اما در اين سفر خيلي به ما خوش گذشت و سود فراواني نيز به دست آورديم.
امام صادق (علیه السلام) لبخندي زد و فرمود:
به ياد داري در يكي استراحتگاه ها، از شدت خستگي خوابت برد، وقتي بيداري شدي ديدي آفتاب طلوع كرده و نماز صبحت قضا شده است.
با اين صحبت جا خوردم و گفتم، بله كاملاً درست است، گويي شما همراه ما بوده ايد.
سپس امام (علیه السلام) فرمود: اگر آنچه خداوند به تو داده است را در راه او صدقهدهي، جبران آن دو ركعت نماز قضاي تو نميشود.
کتاب پر پرواز ؛ ص 14 به نقل از جهاد با نفس، ج2، ص76.
#حکایت #سخن_ناب
#رزق_معنوی #پندانـــــــه
مطالب خوب با ما، نشرش با شما
کانال حال خوب👇🏼
─┅═༅𖣔❤️𖣔༅═┅─
@saeedkaramzadeh588 👈
#داستان_آموزنده
✍شبلی مرد عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود.
روزی شبلی به شهری می رود آن زمان که عکس و بنر نبوده که همه همدیگر را بشناسند.
🔸شبلی به نانوایی رفته درخواست نان می کند، ولی چون لباس مندرس و کهنه ای به تن داشت نانوا به ایشان نان نداد.
شبلی رفت.
مردی که آنجا بود همشهری شبلی بود، به نانوا گفت :
این مرد را می شناسی؟
🔹نانوا گفت : نه.
آن مرد گفت : این شبلی بود.
نانوا گفت : من از مریدان اویم.
سپس دوید دنبال شبلی که آقا من می خواهم با شما باشم. شاگرد شما باشم.
شبلی قبول نکرد.
🔸نانوا گفت :
اگر قبول کنید من امشب تمام آبادی را شام می دهم.
شبلی قبول کرد.
وقتی همه شام خوردند،
نانوا گفت:
شبلی من سوالی دارم.
شبلی گفت : بپرس.
نانوا گفت:
🔹دوزخ یعنی چه؟
شبلی جواب داد:
دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به شبلی ندادی،
ولی برای رضای دل شبلی یک آبادی را شام دادی.
✍به قول مولوی
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زان که بد مرگی است این خواب گران
#حکایت #آموزنده
#پندانـــــــه
مطالب خوب با ما، نشرش با شما
کانال حال خوب👇🏼
─┅═༅𖣔❤️𖣔༅═┅─
@saeedkaramzadeh588 👈
#داستان_آموزنده
📝جایگاه خدمتبهپدرومادر
✍مردی خدمت حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب شد و عرض کرد :
ای پیامبر خدا!
من در زندگی، بسیار گناه کرده ام و اکنون پشیمانم و می خواهم توبه کنم،
چه راهی دارم که خداوند، زود از گناهان من در گذرد؟
🔻حضرت فرمود :
از پدر و مادرت کدام یک زنده اند؟
مرد عرض کرد :
فقط پدرم.
حضرت فرمود :
برو و به پدرت خدمت کن.
🔻وقتی که آن جوان حرکت کرد و رفت،
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود :
اگر این مرد ، مادر داشت و به مادرش خدمت می کرد، زودتر گناهان او مورد عفو قرار می گرفت و گذشته اش جبران می گردید.
♡روز مادر نزدیکه ، قدر مادرا رو بدونیم♡
#حکایت #پندانـــــــه
#پدر_و_مادر
مطالب خوب با ما، نشرش با شما
کانال حال خوب👇🏼
─┅═༅𖣔❤️𖣔༅═┅─
@saeedkaramzadeh588 👈
🍂🌺🍂🌺🍂🌺
#داستان_آموزنده
✍میگویند پسری در خانه خیلی شلوغ کاری کرده بود.
همهی اوضاع را به هم ریخته بود.
وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد.
پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت ،
🔻شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیلی بیریخت است،
همهی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد،
پسر دید کجا فرار کند؟
راه فراری ندارد!
خودش را به سینهی پدر چسباند.
🔻شلاق هم در دست پدر شُل شد و افتاد.
شما هم هر وقت دیدید اوضاع بیریخت است ، به سوی خدا فرار کنید.
«وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»
هر کجا " راه را گم کردید " ، راه فرار به سوی خــــــداست...
#حکایت #پندانـــــــه
مطالب خوب با ما، نشرش با شما
کانال حال خوب👇🏼
─┅═༅𖣔❤️𖣔༅═┅─
@saeedkaramzadeh588 👈
#حکایت
سه برادر مردی را نزد حضرت علی علیه السلام آوردند و گفتند اين مرد پدرمان را کشته است.😵
👤امام علی (علیه السلام) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟
آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم.
يکی از شترهايم شروع به خوردن درختی از باغ پدر اينها کرد پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد،
من هم همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان زدم و او مرد.🐫🐪🐫
✨امام علی (علیه السلام)فرمودند: حد را بر تو اجرا مي کنم. آن مرد گفت: سه روز به من مهلت بدهيد.
پدرم مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی به جا گذاشته
اگر مرا بکشيد آن گنج تباه مي شود، و برادرم هم بعد از من تباه مي شود.🚶🏻
📝 اميرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: چه کسی تو را ضمانت مي کند؟
آن مرد به مردم نگاه کرد و(بااشاره به ابوذر) گفت اين مرد.
اميرالمومنين (علیه السلام) فرمودند: ای ابوذر آيا اين مرد راضمانت مي کنی؟
ابوذر عرض کرد: بله
اميرالمومنين فرمود:
تو او را نمي شناسی اگر فرار کند حد را بر تو اجرا مي کنم!
ابوذر عرض کرد: من ضمانتش مي کنم يا اميرالمومنين.
💭آن مرد رفت و روز اول و دوم و سوم سپری شد...و همه مردم نگران ابوذر بودند که بر او حد اجرا نشود...سرانجام آن مرد اندکی قبل از اذان مغرب در حاليکه خيلی خسته بود، به نزد اميرالمومنين (علیه السلام) آمد
وعرض کرد: گنج را به برادرم دادم و اکنون تسلیم فرمان شما هستم تا بر من حد را جاری کنی.
امام علی (علیه السلام) فرمودند: چه چيزی باعث شد تا برگردی درحاليکه مي توانستی فرار کنی؟
✨ آن مرد گفت: ترسيدم که "وفای به عهد" از بين مردم برود.
❓اميرالمومنين(علیه السلام) از ابوذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟
✨✨ابوذر گفت: ترسيدم که "خیر رسانی و خوبی" از بین مردم برود.
پسران مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از قصاص او گذشتيم... اميرالمومنين (علیه السلام) فرمود: چرا؟
✨ گفتند: مي ترسيم که "بخشش و گذشت" از بين مردم برود.
✅ و اما من اين پيام را برای شما فرستادم تا "دعوت به خير" از ميان مردم نرود.
👈🏻 حالا نوبت شماست که بعد از خواندن این داستان آن را برای دیگران نقل کنید و در صورت امکان برای دوستانتان ارسال کنید تا "نشر و پخش فضایل مولای مان" از میان ما نرود.
🤲اللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج🤲
#داستان_آموزنده #پـــــندانه
مطالب خوب با ما، نشرش با شما
کانال حال خوب👇🏼
─┅═༅𖣔❤️𖣔༅═┅─
@saeedkaramzadeh588 👈
🌸🍃🌸🍃
📚خاطرهای واقعی از رایزن فرهنگی وقت ایران در روسیه؛
آقای ابراهیمی ترکمان به نقل از آیت الله علیدوست دام ظله
✍در راه دانشگاه داغستان روسیه بودم.
در حاشیه جاده دیدم،درِ یک کلیسا باز است.
مشتاق بودم بدانم که مسیحیان در کلیسا چه میکنند؟
وارد کلیسا شدم و نشستم.
پدر روحانی، کتابچههای جیبی بین زنان
و مردان پخش میکرد.یکی را هم به من داد.
با تعجب دیدم؛کتابچه، حاوی دعای کمیل
به همراه ترجمه روسی آن است!
🔺این کتابچهها را ما در ایران چاپ کرده و بین مسلمانان روسیه تقسیم کرده بودیم.
نمیدانم اینها از کجا به دست آورده بودند؟
از پدر روحانی سوال کردم:
«می دانی این متن چیست
و چه کسی ایرادش کرده؟»
جواب داد:«نه،
فقط می دانم که دعاست؛
ولی نمی دانم چه کسی ایرادش کرده؟»
🔺گفتم:«پس چرا این دعا را میخوانید؟»
جواب داد :مضامینش را نگاه کردم.
دیدم بهتر از این نمیتوان با خدا صحبت کرد!
چند وقتی است دعاهای خودمان را کنار گذاشتهایم و این دعا را میخوانیم!
راننده من که مکالمه ما را میشنید
گفت : حاج آقا!
اگه دعای عرفه امام حسین علیه السلام رو به اینا نشون بدین چه کار میکنن؟
💥مرحوم کوهستانی فرمود :
خدا یک علی داشت.
آن را هم به ما داد !
ما که مسلمان و شیعه هستیم
هر سال چند مرتبه دعای کمیل را میخوانیم؟
🚨چقدر در مضامین آن دقت میکنیم؟؟؟
#حکایت #داستان_آموزنده
مطالب خوب با ما، نشرش با شما
کانال حال خوب👇🏼
─┅═༅𖣔❤️𖣔༅═┅─
@saeedkaramzadeh588 👈