eitaa logo
دل سروده های صائم کاشانی
242 دنبال‌کننده
723 عکس
161 ویدیو
59 فایل
شاعر و نویسنده معاصر
مشاهده در ایتا
دانلود
*شعر نیمایی* "به پیشگاه والای حضرت قائم نور (عجل)" « شانه تاریخ » جهان در هجمه های ابر های سرد وسنگین بس گرفتار است و روزِ عاشقانت از هجومِ شب دلان تار است جهان امروز باشد تشنه ی جامِ نگاهِ تو وخواهد جرعه ها نوشد ز چشمانِ سیاهِ تو جهان آبستنِ صد بغضِ پنهان است اگر آیی، نگاهت راستی تفسیرِ ایمان است کدامین عصرِ جمعه، دست در دستِ شقایق ها وبا آیینه ها از راه می آیی تو را جا در مصلّا ی عدالت راستی خالی ست جهان، مغرور در اندیشه های پوچ و پو شالی ست هلا اسبِ ظهورِ خویش را زین کن خیابان های شهرِ عاشقی را با حضورِ خویش آذین کن تو را لنگر، کدامین ساحلِ هستی ست که این سان، موج ها را دست از دامانِ پُر مهرِ تو کو تاه ست جهان در انتظارِ مقدمت، بی تابِ بی تاب است وچشمانِ محبّت بی فروغِ ماهِ رخسارِ تو در خواب است به زیرِ چکمه ی صهیون فلسطین را تماشا کن و با تیغِ عدالت مُشتِ این نابخردان وا کن گلستانِ جهانِ از پیرِ استعمار پَژ مُرده ست و اینک شانه ی تاریخ از زخمِ کهن، بیمار و افسرده ست و هابیل محبتِ، سخت در چنگالِ قابیل است و آنک آسمانِ آرزو، پُر از ابابیل است صائم کاشانی بهار 1388 ✳کانال اشعار صائم کاشانی👇🏻 @saemkashani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لینک کانال دلسروده های صائم کاشانی: https://eitaa.com/saemkashani ☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀 لینک گروه یاران سخن: https://eitaa.com/joinchat/2314535277Cf073001908
‍ یادی از عاشق خود یار دل آزار نکرد همدلی با دل یاران وفادار نکرد مریمستان سخن بی گل روبش پژمرد نازنینم گذری جانب گلزار نکرد بی غزال غزلی ذوق من آید به چکار آه تاثیر در او شعر شرر بار نکرد آسمان سخنم بی مه و پروین شده است وای ازآن ماه که یادی زشب تار نکرد پر چو پروانه کجا باز کنم زان که پری یادی از شمع دل سوخته ی یار نکرد آری آری نکند یاد زمن هیچ زمان آنکه جز بار خودش را به مثل بار نکرد صائم از سوز غزل گوید و دلدار زساز آن دل آزار به جز قصد دل زار نکرد ✍صائم کاشانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لینک کانال دلسروده های صائم کاشانی: https://eitaa.com/saemkashani ☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀 لینک گروه یاران سخن: https://eitaa.com/joinchat/2314535277Cf073001908
"شعر انتظار" پشتِ سکوتِ ابرها، پنهان دلِ رسوا بیا تنهاتر از تنها منم، تنهاتر از تنها بیا تا پلکِ چشمِ آسمان، باز است و بر هم می خورد همدوشِ خیلِ اختران، ای ماهِ بی همتا بیا در قابِ زرّینِ افق، گل می کند خورشیدِ عشق ای نوبهارِ آرزو، در رویشِ گل ها بیا در خانه ی چشمانِ من، مانده ست جای پای تو امشب در این خلوت سرا، ای خوش تر از رؤیا بیا مهتاب و خیلِ اختران، پیمانه گردانِ تواَنْد مستانه ای نازآفرین! در این شبِ یلدا بیا حالا که فانوسِ سحر، از حسّ و حال افتاده است ای تک چراغِ آرزو، حالا بیا حالا بیا شب ها که بر رودِ فلک، بندند پل از اختران ای کوکبِ تنهاییم، چشمک زنان اینجا بیا صائم به قندیلِ فلک، آویخت شعرِ انتظار نازآفرین خورشیدِ من، امروز یا فردا بیا صائم کاشانی اردیبهشت 1384
تازه سروده ای تقدیم به دل های خونین و منتظر... «آه از غمی که تازه شود با غمی دگر» فریاد از غریبی دل های خون جگر انگار مردهای جهان مرده اند وااااای پس کی قیام می کنی ای دردتان به سر؟ دیگر برای هیچ کسی دل نمانده است آخر کجا پناه برم با دو چشم تر؟ عادت شده ست نیمه شب و موج انفجار عادت شده ست دیدن هر لحظه ی خبر عادت شده ست دیدن انگشتر و نگین عادت شده ست بغض و غم و اشک تا سحر این می رود برای نجات جهانیان آن می شود فدایی ایران و بوم و بر این می رود که تازه کند عهد کهنه را آن می شود به خاطر ما باز در به در بی شک دلیل حال خوش ما فقط تویی! «آه از غمی که تازه شود با غمی دگر» مریم السادات صائم کاشانی بامداد یکشنبه ۸ مهرماه ۱۴۰۳
"ایران ما" خوش تر از هر جای دنیا کشورِ ایرانِ ماست دُردِ این میخانه ی مِهرآفرین، درمان ِماست چند از بیگانگان گویی سخن ای آشنا مُلکِ ایران، مهدِ شیران، عشقِ ما، ایمان ماست با درفشِ کاویانی، کشورِ ما سربلند پهلوانِ پهلوانان، رستمِ دستان ماست خاتمِ ما را اگر بُردند دیوان و ددان باز هم نقشِ سلیمان، نقشه ی ایوان ماست در رگِ ایرانِ ما، خونِ سیاوش جاری است بابکان از ما و عدل از آنِ نوشروانِ ماست مُلکِ ایران، سرزمینِ کوروش و کیخسرو است برتر از گردونِ گردان، ماهِ ما کیوانِ ماست جرعه ی باقی دهد ساقی به میخوارانِ عشق مستِ جامِ حُبّ ایران، جانِ ما، جانانِ ماست هشتمین خورشید بر ما سایه ها افکنده است شمسِ والایی که والی باشد و سلطان ماست از فروغِ لاله ها ایرانِ ما بالنده است آفتابِ آرزو، خاکِ شهیدستان ماست گر تویی بازارگانِ شور و شوق و عاشقی سود در بازار ما و عشق در ایران ماست چشمه ی جوشانِ اشراق است اینجا موج زن آسمانِ آفرینش، واله و حیران ماست افضل الدین است در حکمت به عالم بی بدیل فیض بخشِ عالمان، فیضِ نکوبنیانِ ماست آسمان و انجم و خورشید، در دستِ غیاث علم و عرفان، زاده ی فکرِ ابوریحان ماست نیست در آفاق و اَنفُس، همچو مولانا و شمس "شمس"، خورشید است و مولانا فروغِ جانِ ماست سعدی و فردوسی و حافظ، سه نورِ مطلق اند عطرِ عطّارِ بلندآوازه از بستان ماست زلفِ لیلای سخن را از نظامی نظم هاست همچو خاقانی که در کاخِ ادب، خاقان ماست نازبانوی سخن، پروینِ اخترآفرین شهریار و خطّه ی تبریزِ جاویدان ماست یادِ سهراب و بهار و دهخدا بادا به خیر حالیا میدانِ عشق و "صائمِ کاشان" ماست صائم کاشانی مهرماه 1392، ژاپن، دانشگاه توکیو ✳کانال اشعار صائم کاشانی👇🏻 @saemkashani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"شعر انتظار" پشتِ سکوتِ ابرها، پنهان دلِ رسوا بیا تنهاتر از تنها منم، تنهاتر از تنها بیا تا پلکِ چشمِ آسمان، باز است و بر هم می خورد همدوشِ خیلِ اختران، ای ماهِ بی همتا بیا در قابِ زرّینِ افق، گل می کند خورشیدِ عشق ای نوبهارِ آرزو، در رویشِ گل ها بیا در خانه ی چشمانِ من، مانده ست جای پای تو امشب در این خلوت سرا، ای خوش تر از رؤیا بیا مهتاب و خیلِ اختران، پیمانه گردانِ تواَنْد مستانه ای نازآفرین! در این شبِ یلدا بیا حالا که فانوسِ سحر، از حسّ و حال افتاده است ای تک چراغِ آرزو، حالا بیا حالا بیا شب ها که بر رودِ فلک، بندند پل از اختران ای کوکبِ تنهاییم، چشمک زنان اینجا بیا صائم به قندیلِ فلک، آویخت شعرِ انتظار نازآفرین خورشیدِ من، امروز یا فردا بیا صائم کاشانی اردیبهشت 1384
لینک کانال دلسروده های صائم کاشانی: https://eitaa.com/saemkashani ☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀 لینک گروه یاران سخن: https://eitaa.com/joinchat/2314535277Cf073001908
نماز عاشقی در نگاهم شور و غوغا می کشم ابر در آغوش دریا می کشم هر چه آزاری دلم را بی دلیل باز تصویر مدارا می کشم یار تنها هست و من هم مثل یار عشق را تنهای تنها می کشم می روم تا معبد زرتشت عشق در دلم ، نور اهورا می کشم نیل را با آبهای بیکران در صلابت ، مثل موسا می کشم در حریم مریمستان غزل ماه رخسار مسیحا می کشم نان و خرما و سکوت کوچه را با زلال اشک مولا می کشم جمعه میخوانم نماز عاشقی ماه و محراب و مصلا می کشم در غروب جمعه های انتظار عکس آقا را چه زیبا می کشم می کنم تا یاد از سلطان عشق پیکری بی دست و بی پا می کشم در غروب غربت احساس و اشک ماه را بر دوش دریا می کشم لاله ها گردند تا سیراب از آب گاه دریا ، گاه سقا می کشم اشک را در جام خونین شفق بیقرارم، نا شکیبا می کشم کربلا را در درون قاب ذهن آه و فریاد و خدایا می کشم می کشم گهواره ای با خون دل نوگلی بر دست بابا می کشم کودکی را در خرابه، مثل ماه یا سری سرور به سرها می کشم نیستم نقاش خوب و ماهری آنچه را می دانم آن را می کشم مثل صائم شاعر آیینه ها عشق را زیبای زیبا می کشم
لینک کانال دلسروده های صائم کاشانی: https://eitaa.com/saemkashani ☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀 لینک گروه یاران سخن: https://eitaa.com/joinchat/2314535277Cf073001908
یک مثنوی از "کتاب بر دوشِ آفتاب" اشعار آیینیِ صائم کاشانی" * برای دیار قداست آفرینی که در شرافت هم ترازِ دیار نینواست* " اردهال عاشقان" هست اینجا، خاکِ پاکِ اردهال داغدشتِ شوق و شور و سوز و حال هست اینجا، هم ترازِ نینوا نایِ حرمان است اینجا در نوا اردهال و بارگاهِ ماهِ عشق سر زمینِ نور و جولانگاهِ عشق اردهال و ناله زارِ اشک و درد عشق را با عقلِ نامحرم نبرد اردهال و قطعه قطعه جسمِ پاک اردهال و گوهرِ افلاک و خاک اردهال و لاله ی گلگونِ عشق در رگستانِ شهادت، خونِ عشق اردهال و جلوه گاهِ نور ها در فروغستانِ دل، منظور ها زین دیارِ عشق، سر زد مهر دوست اختر افشان آسمان، بر کوی اوست زاده ی پنجم امامِ آفتاب در سپهرِ آفرینش، ماهتاب والی والای دین، سلطانعلی مهرِ ایمان از ولایش منجلی هست روشن از فروغش، خاکِ عشق اردهالِ عاشقان، افلا کِ عشق آستانش بارگاهِ کبریاست عاشقان را خانه ی امنِ خداست مهرِ گردون، ذرّه ای از خوانِ او جرعه نوشِ ساغرِ چشمانِ او صائم و این بارگاهِ عشق و ناز آستانِ راز و اربابِ نیاز صائم کاشانی مهر ماه 1355 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏✳کانال اشعار صائم کاشانی👇🏻 @saemkashani
‍ «چه آستان نجیبی» چه کرده ای که همیشه سرزبان منی چه نازنین وعزیزی زلال جان منی حضور مسجد سبزی ضریح معبد نور نماز وقبله وگلدسته و اذان منی تویی که حضرت خورشید با تو عشق کند تویی که ماهی وپروین وکهکشان منی چه اردهال غریبی که خاک پاک توشد چه آستان نجیبی که داستان منی به لاله ها بسپارند داغ سرخ تورا اگر چه سبزترین باغ وبوستان منی همیشه صائم چشمان مهربان توام همیشه عشق منی تابی وتوان منی ✍ صائم کاشانی @saemkashani
‍ پشت پلک آسمان چشمک پرانی میکند آنچه را آن ماه میدانیم ودانی میکند دست کی بردارد از زیبا رخان شوخ وشنگ باهمه پیری هنوز این دل جوانی میکند تاکمانی سازد از غم قامت سرو مرا غمزه ها آن دلبر ابرو کمانی میکند تا نیافروزد چراغی پیش پای من زمهر ماه هم با ماه من هرشب تبانی میکند نیمه جانی هست و ما را میرسد آخر به لب روزگار اینسان که با ما سرگرانی میکند هرکه درپیری کند خود را به دام دل اسیر رنگ سرخ آرزو را زعفرانی میکند طوطی طبعم ندارد عزم گلزار غزل ذوق ما راکور این غول گرانی میکند روز محشر تا شوی در روضه ی رضوان مقیم جشن میلادست وواعظ روضه خوانی میکند مرغ خوش الحان ذوق صائم کاشان ما این غزل تقدیم آن یاری که دانی میکند ✍صائم کاشانی
لینک کانال دلسروده های صائم کاشانی: https://eitaa.com/saemkashani ☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀 لینک گروه یاران سخن: https://eitaa.com/joinchat/2314535277Cf073001908
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
28.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱۴ مهر زادروز سهراب سپهری 🌺🌺 کاری از دکتر وحید مدرس زاده ☝🏻☝🏻☝🏻
⚘⚘⚘⚘⚘⚘ ⚘ 💠 شکار ستاره گاهِ سحر ، "مسافر" شهرِ ستاره بود بر باره ی ستاره، در اوجِ نظاره بود " آوارِ آفتابِ " کلامش ، به روزگار در"مرگِ رنگ"حاصلِ عمری اشاره بود تسبیح از ستاره و سجّاده از فروغ با ذکرِ نور ، در افقِ استخاره بود از رویشِ "صدای" طربناکِ" پای آب" درگوشِ نوعروسِ چمن،گوشواره بود دامن کشان به"زندگی خواب ها"ی وهم پیکِ حضورِ صبح و نسیمِ بهاره بود آن سوتر از خیال ، سوارِ سمندِ شعر در دشتِ کهکشان،به"شکارِستاره"بود "ما هیچ، ما نگاه"، در"اندوهِ شرق" و او با "حجمِ سبز" بر فرسِ استعاره بود "صائم"!به عرصه،گاهِ سخن،ما پیاده ایم سهراب، رستمی به حقیقت سواره بود 1364 https://eitaa.com/joinchat/2314535277Cf073001908
آیین رونمایی از سردیس سهراب سپهری، توسط صائم کاشانی باحضور جمع کثیری از دوستداران سهراب، مهرماه ۱۴۰۰
♥️🌱❤️🌱❤️🌱❤️🌱❤️ ❤️🌱 🌸 اگـــــــــر بگــــــذارند ساقی ومیکده از ماست،اگــــــر بگذارند زندگی ساغر وصهباست،اگـــــــر بگذارند مـــــی تراود ز نـــــگاهت غــزلِ عاطفه ها شعرِ چشمانِ تو شیواست، اگر بگذارند خارها گـر چه به گلزار مقیم اند، ولی گل عروس ِچمن آراست، اگر بگذارند کــــوچه زلف ِتو و پای دل و دست ِنیاز راستی عشق چه زیباست، اگر بگذارند تا زچشمان ِتو نوشیم غزل واره عشق ساقی و باده مهیاست، اگـــــــر بگذارند شاعرِ عاطفه اینجاست،اگر بشناسند طوطی خاطره گویاست، اگــــر بگذارند همه گویند که انصاف و حقیقت نیکوست حرف ِما نیز همین هاست، اگـــــــر بگذارند چند"صــائـــم" گله از زاغ و زغن باید کرد؟ گلشن و باغ و گل از ماست، اگر بگذارند https://eitaa.com/joinchat/2314535277Cf073001908
💠برای خلیـج نجیـب و همیشـه فـارس💠   خلیج فارس! تو را سر بر آسمان برسد و جاودانه نگاهت به کهکشان برسد به سرفرازی نامت، نمی رسد گردون زمین کجا به تو ای برتر از زمان برسد خلیج فارس! تو را نام، جاودان باشد همیشه سایه ی جانان به جاودان برسد و جایگاهِ تو پهلو زند بدان جایی که پای وهم محال است تا بدان برسد نشانه های سرافرازی تو از ایران به بامِ هستی و بر مُلکِ لامکان برسد الا صلابتِ ایران باستان، سرها تو را به ساحتِ ایوان و آستان برسد همیشه گاته ی زرتشت، حرزِ جانت باد مباد تا که گزندی تو را به جان برسد سیَلک، آینه دارِ صفای باطنِ توست تو را نژاد، به اقوامِ کاسیان برسد زند ز جامِ تو جمشیدِ جم، مُدام مدام تو را به دوده ی جم، نامِ دودمان برسد هنوز نامِ تو را پیرِ دیر می خواند دعای خیرِ تو از دولتِ مُغان برسد و از تبارِ فریدون و پورِ دستانی تو را نژاد، به آن طُرفه پهلوان برسد و از قبیله ی نوشیروان و دارایی تو را سلاله به ساسان و اردَوان برسد به اردشیر رسد نسبتت، که آتشِ عشق همیشه شعله ور از سوی بابکان برسد برای دیدنِ رُخسارِ خویش، در جامت سکندر آید و خورشیدِ خاوران برسد تو خاستگاهِ بشر هستی و به دامانت هنوز جلوه ی جانانِ مهربان برسد به ژرفناکیِ تو، غبطه می خورد عمّان و قطره ایست که بر ساحلِ گمان برسد و از نخست، تو را بوده فارس نام، کجا ترازِ نامِ بلندت، به این و آن برسد امینِ عشق، فکنده است سایه بر سویت ز چارسوی جهانت، خطِ امان برسد و از دیارِ سناباد و هشتمین خورشید به آب های تو، خورشیدِ بی کران برسد و کاوه ی دگری آید و به قلّه ی عشق درفشِ عاطفه آیینِ کاویان برسد سیاوشِ وطنت، ارغوان کند ایثار و آرش آید و صد تیرش از کمان برسد چگونه نقشه برایت کشند شیطان ها به دست بوسیِ تو نقشه ی جهان برسد چگونه نسبتِ بیگانگی دهند تو را؟ تو را که نام به ایرانِ باستان برسد به پای بوسیِ تو، میرِ خاور از خوارزم به دست بوسیِ تو، شاهِ دیلمان برسد و شاد زی که تو را عصرها قرین بشود و شاد زی که تو را قرن ها قران برسد همیشه خیلِ ملک، بر سرِ تو بال افشان همیشه بر تو ز یزدانِ عشق، جان برسد خلیج فارس! تو را دوست تر ز جان داریم و عشق، تا به هوایت، نفس زنان برسد و نقشِ رستم و پاسارگاد و کورش را به شوقِ توست اگر سر بر آسمان برسد ز تنب و هرمز و لاوان و از ابو موسی صلای نصرت و آوای جاودان برسد و قشم و کیش ز فانوسِ باورت روشن و موج خیزِ نگاهت، به هر کران برسد و چشم آبیِ مو بور، سخت درگیر است که ما هلاک شویم، او به آب و نان برسد و چشم آبی موبور کرده حیلت ها که تا  زیان به تو از سوی تازیان برسد برایت آن چه بخواهند، شب دلان، ما هم دعا کنیم که بر شب دلان همان برسد به جای باده ی افسون و خونِ رز خواهیم به جامِ دشمنِ بدکیش، شوکران برسد تو با بهار، هم آغوش و یارِ دیرینی کجا به وسعتِ جامت، لبِ خزان برسد ز جامِ توست که بر عاشقان رسد شادی ز نامِ توست که بر شب دلان، هوان برسد به دوستی که تو را دوستان هوادارند به راستی که نشانت، به راستان برسد و دوستدارِ تو از چین و خطّه ی ماچین و خاکسارِ تو از خاکِ قیروان برسد و دستِ توست که بر دامنِ ظفر جاریست و پای توست که بر فرقِ فرقدان برسد هزار کُرد و لر و گیلک و بلوچ و عربُ به مرزبانیت ای آبیِ جهان برسد هزار مردِ خرد آفرین ز خوزستان هزار رستم دستان ز سیستان برسد هزار مردِ غیور از دیارِ کردستان که هست در رگشان، خونِ ارغوان برسد هزار عالمِ دین، از دیارِ خون و قیام و شیرمرد ز قزوین و شیروان برسد و از دیارِ دلیرانِ آذری گفتار همیشه آیتِ غیرت، نگاهبان برسد تو را سلام ز شیراز و هگمتانه و یزد تو را درود ز ایلام و زاهدان برسد ز طاقِ دلکشِ بستان و مُلکِ کرمانشاه سلامِ عشق، چه شیرین و دلستان برسد رسد ز خطه ی قومس، تو را صلا هر دم سپاس خوانِ تو، سمنان و دامغان برسد ز اردبیل و ز گیلان و از ارومیه و از هویزه ی پیروز، قهرمان برسد غمت مباد ز گیلانغرب و سوسنگرد شهیدِ عشق تو را با خلوصِ جان برسد ز شوش و شوشتر و شاهرود و شاه پسند هزار مردِ شرافت به هر زمان برسد ز ماهشهر و ز بوشهر و لنگه و دیلم متاعِ عاطفه، هر لحظه رایگان برسد ز ترکمن برسد، تُرکِ من بر اسب، سوار و شاخِ گل، ز گلستانت ارمغان برسد صفا ز خاکِ لرستان و خطّه ی زنجان طلوعِ عشق ز تهران و سیرجان برسد و ایلیاتی دانادل و خردآیین خیامِ عشق زند، تا بدان مکان برسد چگونه وصفِ تو را با سخن توانم گفت؟ بیان، تو را نتواند که بر عیان برسد هزار شاعر شیدا ز غزنه و لاهور برای وصف تو با گنجِ شایگان برسد حکیمِ توس، تو را شاهنامه خوان باشد و رودکیِ تو از جوی مولیان برسد هزار حافظ و سعدی تو را غزل خوانند که وصفِ مهرِ تو باید به شاعران برسد یقین که خواجوی کرمان، غزل به یادِ تو گفت چنان که خواجه عمادت گهرفشان برسد
به پاس نام تو، از شهر شاعران، کاشان حکیم افضل و رُکنای نکته دان برسد صبا و محتشم و فیضِ نامدار از کاش و صد جمال و کمالت از اصفهان برسد و آنکه نیست بدیلش به شعر، خاقانی ست به صد شتاب، ز شروان قصیده خوان برسد و از دیارِ نشابور، حضرت خیّام به پیشگاه ِ تو با میر اَرسلان برسد و آنکه بود بر آیین ِ شاعری، حجت به پای شوق، ز مُلکِ قبادیان برسد و خَز بپوشد و خیزد ز جا منوچهری مسمّط آورد و مست از رزان برسد ز قلّه سارِ دماوند تا به ساحل تو بهار، شاعرِ نام آورِ جهان برسد و شهریارِ غزل، شاعرِ حوالی عشق ز باغِ شاه گلی، با غزالکان برسد کویر شوق، از امواجِ آبی ات رقصان ترانه سازِ تو نوروزو مهرگان برسد و آسمان به تو بخشیده است باران را و هر نگاه ِ تو، بر بامِ کهکشان برسد و از دیار «سخن» آورانِ مهر آیین ز شوق، "صائم کاشان" چکامه خوان برسد خدا نهاده تو را نامِ فارس، خُرّم باش به داد خواهی تو صاحب الزّمان برسد صائم کاشانی @saemkashani
لینک کانال دلسروده های صائم کاشانی: https://eitaa.com/saemkashani ☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀 لینک گروه یاران سخن: https://eitaa.com/joinchat/2314535277Cf073001908