"شعر انتظار"
پشتِ سکوتِ ابرها، پنهان دلِ رسوا بیا
تنهاتر از تنها منم، تنهاتر از تنها بیا
تا پلکِ چشمِ آسمان، باز است و بر هم می خورد
همدوشِ خیلِ اختران، ای ماهِ بی همتا بیا
در قابِ زرّینِ افق، گل می کند خورشیدِ عشق
ای نوبهارِ آرزو، در رویشِ گل ها بیا
در خانه ی چشمانِ من، مانده ست جای پای تو
امشب در این خلوت سرا، ای خوش تر از رؤیا بیا
مهتاب و خیلِ اختران، پیمانه گردانِ تواَنْد
مستانه ای نازآفرین! در این شبِ یلدا بیا
حالا که فانوسِ سحر، از حسّ و حال افتاده است
ای تک چراغِ آرزو، حالا بیا حالا بیا
شب ها که بر رودِ فلک، بندند پل از اختران
ای کوکبِ تنهاییم، چشمک زنان اینجا بیا
صائم به قندیلِ فلک، آویخت شعرِ انتظار
نازآفرین خورشیدِ من، امروز یا فردا بیا
صائم کاشانی
اردیبهشت 1384
تازه سروده ای تقدیم به دل های خونین و منتظر...
«آه از غمی که تازه شود با غمی دگر»
فریاد از غریبی دل های خون جگر
انگار مردهای جهان مرده اند وااااای
پس کی قیام می کنی ای دردتان به سر؟
دیگر برای هیچ کسی دل نمانده است
آخر کجا پناه برم با دو چشم تر؟
عادت شده ست نیمه شب و موج انفجار
عادت شده ست دیدن هر لحظه ی خبر
عادت شده ست دیدن انگشتر و نگین
عادت شده ست بغض و غم و اشک تا سحر
این می رود برای نجات جهانیان
آن می شود فدایی ایران و بوم و بر
این می رود که تازه کند عهد کهنه را
آن می شود به خاطر ما باز در به در
بی شک دلیل حال خوش ما فقط تویی!
«آه از غمی که تازه شود با غمی دگر»
مریم السادات صائم کاشانی
بامداد یکشنبه ۸ مهرماه ۱۴۰۳
"ایران ما"
خوش تر از هر جای دنیا کشورِ ایرانِ ماست
دُردِ این میخانه ی مِهرآفرین، درمان ِماست
چند از بیگانگان گویی سخن ای آشنا
مُلکِ ایران، مهدِ شیران، عشقِ ما، ایمان ماست
با درفشِ کاویانی، کشورِ ما سربلند
پهلوانِ پهلوانان، رستمِ دستان ماست
خاتمِ ما را اگر بُردند دیوان و ددان
باز هم نقشِ سلیمان، نقشه ی ایوان ماست
در رگِ ایرانِ ما، خونِ سیاوش جاری است
بابکان از ما و عدل از آنِ نوشروانِ ماست
مُلکِ ایران، سرزمینِ کوروش و کیخسرو است
برتر از گردونِ گردان، ماهِ ما کیوانِ ماست
جرعه ی باقی دهد ساقی به میخوارانِ عشق
مستِ جامِ حُبّ ایران، جانِ ما، جانانِ ماست
هشتمین خورشید بر ما سایه ها افکنده است
شمسِ والایی که والی باشد و سلطان ماست
از فروغِ لاله ها ایرانِ ما بالنده است
آفتابِ آرزو، خاکِ شهیدستان ماست
گر تویی بازارگانِ شور و شوق و عاشقی
سود در بازار ما و عشق در ایران ماست
چشمه ی جوشانِ اشراق است اینجا موج زن
آسمانِ آفرینش، واله و حیران ماست
افضل الدین است در حکمت به عالم بی بدیل
فیض بخشِ عالمان، فیضِ نکوبنیانِ ماست
آسمان و انجم و خورشید، در دستِ غیاث
علم و عرفان، زاده ی فکرِ ابوریحان ماست
نیست در آفاق و اَنفُس، همچو مولانا و شمس
"شمس"، خورشید است و مولانا فروغِ جانِ ماست
سعدی و فردوسی و حافظ، سه نورِ مطلق اند
عطرِ عطّارِ بلندآوازه از بستان ماست
زلفِ لیلای سخن را از نظامی نظم هاست
همچو خاقانی که در کاخِ ادب، خاقان ماست
نازبانوی سخن، پروینِ اخترآفرین
شهریار و خطّه ی تبریزِ جاویدان ماست
یادِ سهراب و بهار و دهخدا بادا به خیر
حالیا میدانِ عشق و "صائمِ کاشان" ماست
صائم کاشانی
مهرماه 1392، ژاپن، دانشگاه توکیو
✳کانال اشعار صائم کاشانی👇🏻
@saemkashani
"شعر انتظار"
پشتِ سکوتِ ابرها، پنهان دلِ رسوا بیا
تنهاتر از تنها منم، تنهاتر از تنها بیا
تا پلکِ چشمِ آسمان، باز است و بر هم می خورد
همدوشِ خیلِ اختران، ای ماهِ بی همتا بیا
در قابِ زرّینِ افق، گل می کند خورشیدِ عشق
ای نوبهارِ آرزو، در رویشِ گل ها بیا
در خانه ی چشمانِ من، مانده ست جای پای تو
امشب در این خلوت سرا، ای خوش تر از رؤیا بیا
مهتاب و خیلِ اختران، پیمانه گردانِ تواَنْد
مستانه ای نازآفرین! در این شبِ یلدا بیا
حالا که فانوسِ سحر، از حسّ و حال افتاده است
ای تک چراغِ آرزو، حالا بیا حالا بیا
شب ها که بر رودِ فلک، بندند پل از اختران
ای کوکبِ تنهاییم، چشمک زنان اینجا بیا
صائم به قندیلِ فلک، آویخت شعرِ انتظار
نازآفرین خورشیدِ من، امروز یا فردا بیا
صائم کاشانی
اردیبهشت 1384
لینک کانال دلسروده های صائم کاشانی:
https://eitaa.com/saemkashani
☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀
لینک گروه یاران سخن:
https://eitaa.com/joinchat/2314535277Cf073001908
نماز عاشقی
در نگاهم شور و غوغا می کشم
ابر در آغوش دریا می کشم
هر چه آزاری دلم را بی دلیل
باز تصویر مدارا می کشم
یار تنها هست و من هم مثل یار
عشق را تنهای تنها می کشم
می روم تا معبد زرتشت عشق
در دلم ، نور اهورا می کشم
نیل را با آبهای بیکران
در صلابت ، مثل موسا می کشم
در حریم مریمستان غزل
ماه رخسار مسیحا می کشم
نان و خرما و سکوت کوچه را
با زلال اشک مولا می کشم
جمعه میخوانم نماز عاشقی
ماه و محراب و مصلا می کشم
در غروب جمعه های انتظار
عکس آقا را چه زیبا می کشم
می کنم تا یاد از سلطان عشق
پیکری بی دست و بی پا می کشم
در غروب غربت احساس و اشک
ماه را بر دوش دریا می کشم
لاله ها گردند تا سیراب از آب
گاه دریا ، گاه سقا می کشم
اشک را در جام خونین شفق
بیقرارم، نا شکیبا می کشم
کربلا را در درون قاب ذهن
آه و فریاد و خدایا می کشم
می کشم گهواره ای با خون دل
نوگلی بر دست بابا می کشم
کودکی را در خرابه، مثل ماه
یا سری سرور به سرها می کشم
نیستم نقاش خوب و ماهری
آنچه را می دانم آن را می کشم
مثل صائم شاعر آیینه ها
عشق را زیبای زیبا می کشم
#صائم_کاشانی
لینک کانال دلسروده های صائم کاشانی:
https://eitaa.com/saemkashani
☘🍀☘🍀☘🍀☘🍀
لینک گروه یاران سخن:
https://eitaa.com/joinchat/2314535277Cf073001908
یک مثنوی از "کتاب بر دوشِ آفتاب" اشعار آیینیِ صائم کاشانی"
* برای دیار قداست آفرینی که در شرافت هم ترازِ دیار نینواست*
" اردهال عاشقان"
هست اینجا، خاکِ پاکِ اردهال
داغدشتِ شوق و شور و سوز و حال
هست اینجا، هم ترازِ نینوا
نایِ حرمان است اینجا در نوا
اردهال و بارگاهِ ماهِ عشق
سر زمینِ نور و جولانگاهِ عشق
اردهال و ناله زارِ اشک و درد
عشق را با عقلِ نامحرم نبرد
اردهال و قطعه قطعه جسمِ پاک
اردهال و گوهرِ افلاک و خاک
اردهال و لاله ی گلگونِ عشق
در رگستانِ شهادت، خونِ عشق
اردهال و جلوه گاهِ نور ها
در فروغستانِ دل، منظور ها
زین دیارِ عشق، سر زد مهر دوست
اختر افشان آسمان، بر کوی اوست
زاده ی پنجم امامِ آفتاب
در سپهرِ آفرینش، ماهتاب
والی والای دین، سلطانعلی
مهرِ ایمان از ولایش منجلی
هست روشن از فروغش، خاکِ عشق
اردهالِ عاشقان، افلا کِ عشق
آستانش بارگاهِ کبریاست
عاشقان را خانه ی امنِ خداست
مهرِ گردون، ذرّه ای از خوانِ او
جرعه نوشِ ساغرِ چشمانِ او
صائم و این بارگاهِ عشق و ناز
آستانِ راز و اربابِ نیاز
صائم کاشانی
مهر ماه 1355
✳کانال اشعار صائم کاشانی👇🏻
@saemkashani
«چه آستان نجیبی»
چه کرده ای که همیشه سرزبان منی
چه نازنین وعزیزی زلال جان منی
حضور مسجد سبزی ضریح معبد نور
نماز وقبله وگلدسته و اذان منی
تویی که حضرت خورشید با تو عشق کند
تویی که ماهی وپروین وکهکشان منی
چه اردهال غریبی که خاک پاک توشد
چه آستان نجیبی که داستان منی
به لاله ها بسپارند داغ سرخ تورا
اگر چه سبزترین باغ وبوستان منی
همیشه صائم چشمان مهربان توام
همیشه عشق منی تابی وتوان منی
✍ صائم کاشانی
@saemkashani
پشت پلک آسمان چشمک پرانی میکند
آنچه را آن ماه میدانیم ودانی میکند
دست کی بردارد از زیبا رخان شوخ وشنگ
باهمه پیری هنوز این دل جوانی میکند
تاکمانی سازد از غم قامت سرو مرا
غمزه ها آن دلبر ابرو کمانی میکند
تا نیافروزد چراغی پیش پای من زمهر
ماه هم با ماه من هرشب تبانی میکند
نیمه جانی هست و ما را میرسد آخر به لب
روزگار اینسان که با ما سرگرانی میکند
هرکه درپیری کند خود را به دام دل اسیر
رنگ سرخ آرزو را زعفرانی میکند
طوطی طبعم ندارد عزم گلزار غزل
ذوق ما راکور این غول گرانی میکند
روز محشر تا شوی در روضه ی رضوان مقیم
جشن میلادست وواعظ روضه خوانی میکند
مرغ خوش الحان ذوق صائم کاشان ما
این غزل تقدیم آن یاری که دانی میکند
✍صائم کاشانی