اخوی اخذوه ارهابیین برادرم را ارهابیون (تحریرالشام) گرفتند اخوی ثانی مهدد کمن یخذوه.... برادرش را ارهابیون اسیر کرده اند و هیچ خبری از او نداشتند، زنده است یا شهید، در کدام زندان است وچه میکند... برادر دیگرش راهم تهدید کرده بودند برادر بیست ساله اش مفقود بود ونامه ذبح فرزندانش را برای همسرش فرستاده بودند. این چندمین زنی بود که با نامه تهدید به ذبح از خانه اش خارج شده بود و حالا از ترس حتی صورتش را پوشانده بود. میگفت برادرم مرد است او را ربودند وما به خدا سپردیمش اما اگر دخترانمان ربوده شوند چه؟ 😭 داستان تلخ این خانواده ادامه داشت #سوریه #هرمل #سفرنامه_لبنان #ایران_همدل 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan

جاری زهرا هم که جوانی بیست واندی ساله بود، باصورتی بی رنگ درحالیکه یک پسر زیبا در اغوشش بود،آمد ونشست. مدام کودک را می‌بوسید و نوازشش میکرد. پرسیدم همین یک پسر را داری؟ گفت نه من فقط یک دختر دارم این پسر زهراست وبچه را داد به زهرا پسر من یکماه پیش مرد 😔 گفتم کجا؟ در سوریه؟ گفت نه، همین جا مریض بود و بیمارستانها شلوغ... اسهال واستفراغ داشت هرچه کردیم نتوانستیم برایش دارو تهیه کنیم زهرا برای اینکه حال وهوا را عوض کند، گفت بیا برای تو و پسرش را گذاشت در دامن جاری اش وگفت: من که گفتم پسر من وتو ندارد بچه را درآغوش گرفت وگفت الحمدلله عمرش همین مقدار بود هرچه خدا بخواهد راضی ام زنی جوان روبرویم نشسته بود اما درواقع کوهی از صبر بود و عارفی که به مقام تسلیم و رضا رسیده #سوریه #هرمل #سفرنامه_لبنان #ایران_همدل 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan

این هم کل لوازم خانواده ای که تازه از راه رسیده بودند و به انها پتو داده شده بود

بیرون از حسینیه، دور خرگوش حسابی شلوغ بود وبچه ها سرگرم بازی وعکس گرفتن باخرگوش بودند. علی که جوانی سوری است چنان باعشق کودکان را دراغوش میگرفت که کاملا معلوم بود میخواهد به قدر همین چند لحظه غبار اوارگی را از دلهای هموطنانش بزداید. علی که روزها در پارک بادی است و شبها تا دیر وقت مازوت میبرد به درب خانه هایی که کودک دارند #سوریه #هرمل #سفرنامه_لبنان #ایران_همدل 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan

با توجه به اینکه اجازه احداث خیمه داده نشد، حالا قرارشد این خونه رو اماده کنیم برای خانمهایی که میخوان زایمان کنند وساکن حسینیه هستند #سوریه #هرمل #سفرنامه_لبنان #ایران_همدل 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan

اما چون راهرو تنگ بود تختها اینطور منتقل شدند

پنجشنبه ۱۱/۱۱ اول صبح رفتیم جلسه با دکتر احسان و بعد من اومدم خونه مادروکودک مشغول تمییز کاری شدم بعد دقیقا دوماه که خیلی کار خونه نکرده بودم، نزدیک پنج ساعت مشغول وایتکس زدن ظروف ومرتب کردن کابینتها و شستن سرویسها شدم اونم با آب سرد و اتاق بدون بخاری🥺 چون مثل کوزت حسابی مشغول بودم، وقت نکردم فیلم وعکس بگیرم 😊 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan

بچه های تاسیسات هم بیرون خونه انبار رو احداث کردند و بعد اومدن برای نصب بخاری ها 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan

دم غروب بافاطمه زهرا از خونه درآمدیم برای خرید جارو اما سر اذان خیلی کم خانمها بیرون بودند وحسابی معذب شده بودم از اینکه بی موقع بیرونم اونم پیاده پس سریع رفتم و جارو گیره لباس و دمپایی دستشویی خریدم شد ۱۴دلار یه دونه کیک تولد هم برای محمدحسین گرفتیم و باسید رفتیم جلسه... 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan

۱۱/۱۲ صبح جمعه، مقصد اولمون انبار بود برای دریافت روفرشیها یابقول اینجایی ها سجاد برای خونه مادر وکودک یا همون حسینیه حضرت علی اصغر علیه السلام #سوریه #هرمل #سفرنامه_لبنان #ایران_همدل 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan

قراربود برای حسینیه تل که سه تا دانش آموز خودشون مدرسه راه انداخته بودند، لوازم التحریر بخریم وببریم بوی ماه مهر، تو سرمای بهمن به مشام می رسید. بوی دفتر، بوی پاک کن، تراشهای رنگارنگ و.... از کنار هرکدوم رد میشدم مثل بچگیام به وجد میومدم دلم میخواست از همه پاک کن وتراشها داشته باشم. با اینکه دلم میخواست برای همه بچه ها پک کامل لوازم التحریر بگیرم اما چون قیمت ها خیلی بالا بود، برای هر دانش اموز یک دفتر ویک مداد ویک تراش گرفتم و دوتا تراش خوشگل و چسب وقیچی وکاغذ رنگی وتخته برای معلم ها #سوریه #هرمل #سفرنامه_لبنان #ایران_همدل 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan

بازهم جمعه و عطر نرگسی که وقتی تو هرمل می پیچه، بیشتر یادت میندازه که چقدر جای امامت خالیه😭 #سوریه #هرمل #سفرنامه_لبنان #ایران_همدل 🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧🇮🇷🇱🇧 https://eitaa.com/safarnameh_lobnan