📜 بر پای گل از خار ستم، آبله پیداست
سر سلسلهای را اثر سلسله پیداست
از فرش الی عرشِ خدا ولوله پیداست
در وادی خونین بلا قافله پیداست
🔹 دارند همه از شرر داغ چراغی
خیزید کز این قافله گیریم سراغی
🔸 این قافله رو کرده به بیت الحرم عشق
کوبیده به میدان اسارت علم عشق
گفته است بلیها به بلاهای غم عشق
از بهر طواف حرم محترم عشق
🔹 احرام همه جامهی خونین اسارت
کردند به خوناب جگر، غسل زیارت
🔸 جابر به سر تربت دلدار رسیده
بر یاور بی یاور دین یار، رسیده
گویی که بر آن کشته عزادار رسیده
با سینه ی سوزان و دل زار رسیده
🔹 محرم شده و اشک فشان، خوانده خدا را
با خون جگر شسته قبور شهدا را
🔸 آورده غریبی غم دل بهر غریبی
افتاده حبیبی به روی قبر حبیبی
بیمار فراقی شده مهمان طبیبی
نه تاب و توانی، نه قراری، نه شکیبی
🔹 می گفت: حبیبی که غمت کرده کبابم
من دوستم آخر، بده ای دوست جوابم
🔸 ای نام تو روشنگر دل جان کلامم
ای یافته سبقت ز سلامم به سلامم
ای دادرس و رهبر و مولا و امامم
هم عاشق و هم دوست و هم پیر غلامم
🔹 با یاد تو در این سفر از شهر مدینه
تا کرب و بلا کوفته ام بر سر و سینه
🔸 گردون ز غمت در همه جا ولوله انداخت
تا شام ز سر تا بدنت فاصله انداخت
بر گردن تنها پسرت سلسله انداخت
بر پای یتیم تو گل آبله انداخت
🔹 دور از تو ولی مرغ دلم همسفرت بود
گه پیش بدن گاه به دنبال سرت بود
🔸 ای نور دل فاطمه آخر تو نبودی؟
کز دوش پیمبر به رخم دیده گشودی
هم خنده زدی هم دلم از دست ربودی
بر گردن من بازوی خود حلقه نمودی
🔹 یاد آر از آن خاطره ای نور دو دیده
با من سخنی گوی ز رگ های بریده
🔸 ای دیدهی گریان مرا نور، عطیه
صحراست پر از زمزمه و شور، عطیه
این ناله ی پیوسته و این ولوله از کیست؟
برخیز و خبر آر که این قافله از کیست؟
🔹 از شیون این قافله پر، دامن صحراست
آوای جرس را خبر از ناله زهراست
بر گوش دلم زمزمه زینب کبراست
فریاد شهیدا و غریبا و حسیناست
🔸 از گریه گلوی من رنجور گرفته
این کیست که با «یا ابتا» شور گرفته؟
🔹 بر قلب عطیه سخن او اثری کرد
از خویش در آن وادی محنت، سفری کرد
بر دیدن آن قافله هر سو نظری کرد
هر لحظه به رخ جاری، خون جگری کرد
🔸 از سینه برآمد به فلک ناله و آهش
افتاد چو بر سید سجاد نگاهش
🔹 تا کرد به آن قافله از دور نظاره
چو شمع ز سر تا به قدم، ریخت شراره
در مقدم آن ماه رخان ریخت ستاره
برگشت به سوی حرم عشق دوباره
🔸 زد ناله که عاشور دگر آمده، جابر
برخیز که زینب ز سفر آمده، جابر
🔹 بلبل گل خود را به سراغ آمده، جابر
آلاله دگر باره به باغ آمده، جابر
بر تربت عشاق چراغ آمده جابر
برخیز که یک قافله داغ آمده، جابر
🔸 برخیز و بده آب به گلهای مدینه
سقاست خجل از لب عطشان سکینه
🔹 برخیز سرودی ز غم تازه بخوانیم
برخیز شرار غم دل را بنشانیم
برخیز که خود را به اسیران برسانیم
برخیز که گل در ره سجاد فشانیم
🔸 بالای سرش آیهی تطهیر بگیریم
گل بوسه ز زخم غل و زنجیر بگیریم
🔹 آن محرم محرم شده در آن حرم «هو»
آن عاشق دلسوخته آن پیر خدا جو
آغشته به خاک شهدا کرده سر و رو
با چشم دل خویش نظر کرد به هر سو
🔸 می خواست که صد باره به هر گام بمیرد
تا یک خبر از سید سجاد بگیرد
🔹 پر بود از اشک جگر سوخته، جامش
می ریخت شرار دل سوزان ز کلامش
زد رایحه ی عطر حسینی به مشامش
بشنید سلام از لب جانبخش امامش
🔸 گفت: ای ز سلام تو خجل پیر غلامت
یادآور اخلاق پدر بود سلامت
🔹 آن زائر دلسوخته، آن پیر سرافراز
شد طایر روحش ز تن خسته به پرواز
زد ناله و کرد از دل و جان، دست ز هم باز
بگرفت در آغوش حسین دگری باز
🔸 افکند به گردون، شرر تاب و تبش را
بر زخم غل جامعه بگذاشت لبش را
🔹 مولا چو نظر کرد حبیب پدرش را
قد خم و سوز دل و اشک بصرش را
سوزاند دوباره شرر غم جگرش را
بگذاشت روی شانهی آن پیر، سرش را
🔸 کای گلشن وحی از نفست بوده معطر
افسوس که یک باغ گل از ما شده پرپر
ادامه مطلب در آدرس زیر👇
🌐 https://dla.ir/14000702-2/
#شعر_آئینی_اربعین
📙 ✏️📘 📝 📕
🆔 @safarzadeh_tehrani