#شعر_کودکانه
داریم می ریم به دریا
من و مامان و بابا
قلاب ماهی دارم
گذاشتمش کنارم
می خوام بگیرم از آب
ماهی رو با قلاب
دریا از این جا پیداست
بابام می گه: « چه زیباست! »
تو راه، کمی خوابم برد
ماشین بابا سر خورد
نه دریا بود، نه آب بود
اینا همش تو خواب بود
#شعر_کودکانه
دو میخ کوچک
روی یه میزه
تو دست نجّار
ارّه ای تیزه
یه قاب قشنگ
می سازه نجّار
آن را می زنه
به روی دیوار
#شعر_کودکانه
چکمه ام را ببین
چکمه ای سبز رنگ
چکمه در پای من
هست خوب و قشنگ
در زمستان، به پا
می کنم چکمه را
پای من راحت است
توی این چکمه ها
روز، با چکمه ها
می روم توی آب
شب که شد، می روند
چکمه هایم به خواب
#شعر_کودکانه
باد سرد آرام بر صحرا گذشت
سبزهزاران، رفتهرفته، زرد گشت
تک درخت نارون شد رنگ رنگ
زرد شد آن چتر شاداب و قشنگ
برگ برگ گل به رقص باد ریخت
رشتههاى بید بن از هم گسیخت
چشمه کمکم خشک شد بیآب شد
باغ و بستان ناگهان در خواب شد
کرد دهقان دانهها در زیر خاک
کرد کوته شاخهء پیچان تاک
فصل پاییز و زمستان میرود
بار دیگر چون بهاران میشود
از زمین خشک میروید گیاه
چشمه جوشد، آب میافتد به راه
برگ نو آرد درخت نارون
سبز گردد شاخساران کهن
گل بخندد بر سر گلبوتهها
پر کند بوى خوش گل باغ را
باز میآید پرستو نغمه خوان
باز میسازد در اینجا آشیان
🧡🧡🧡🧡🧡
#شعر_کودکانه
این خونه رو کی ساخته؟
زنبور زیبا ساخته
گوشه به گوشه شو با
شیره ی گل ها ساخته
چه خونه ی قشنگی
به که چه قدر شیرینه
راستی که این، بهترین
خونه ی رو زمینه
🧡🧡🧡🧡🧡
#شعر_کودکانه
باز هم موی مرا
مادرم شانه زده
روی پیراهن من
نقش پروانه زده
مادرم داده به من
کیف زیبای مرا
هست امروز قشنگ
همه چیز و همه جا
پدرم باز مرا
میسپارد به خدا
میکشد بر سر من
دست پرمهرش را
روی لبهای همه
خنده مهمان شده است
موقع رفتن من
به دبستان شده است
🧡🧡🧡🧡🧡