پاسخ خواهر#شهید_شفیعی
@safiran_shohadaa
ماباهم دوسال تفاوت سنی داشتیم شیطنت هاخودمونوداشتیم ودرضمن خیلی هم همودوست داشتیم
پاسخ خواهر#شهید_شفیعی
@safiran_shohadaa
من یادم نمیادولی مادرم میگفت دراثراینکه کنجکاوبود چندحادثه براش پیش امدکه خداروشکرشفاگرفتن مادرتوفیلماشون گفتن
پاسخ خواهر#شهید_شفیعی
@safiran_shohadaa
14سالش بودگفت میخوام برم جبهه مادرم بهش میگفت شما بابانداری شمامردخونه ی مای میگفت مادرمن کیم شماخداروداری
پاسخ خواهر#شهید_شفیعی
@safiran_shohadaa
یکی ازشیطنت بچگیش این بودکه مادرم پاش شکسته بوده محمدرضایازده ماهه بوده میره میوفته توحوض همینجوردست وپا میزده کسی نبوده بیارتش بیرون تااینکه خالم میاسربه مادم بزنه میبینه محمدرضاداره توحوضه میاردش بیرون میگه مرده ولی ببرمش بیمارستان توراه ی بقالی بودبنام اقاسیدعباس میگه کجامیری خوارزن داش حسین میگه بچش مرده میبرم بیمارستان محمدرضارومیگیره اب دهانشوبه دهان محمدرضامیماله محمدرض چشماشوبازمیکنه مادرم میگفت محمدرضاازاول بچگی نظرکرده بود
پاسخ خواهر#شهید_شفیعی
@safiran_shohadaa
خیلی خوش اخلاق بودخونگرم بودوقتی میومدبرامرخصی بعدازدیدن مادرحتما بایدمیرفت جمکران بهدبه همه سرمیزداگه کاری داشتن انجام میداد
پاسخ خواهر#شهید_شفیعی
@safiran_shohadaa
بله اون موقع مادرتلفن نداشت زنگ زده بودخونه دخترخالم بامادررفتیم پای تلفن وقتی بامادرحرف زدگفت گوشیوبده به ابجی من گوشیوگرفتم گفت من مجروح شدم بیمارستان گلپایگانی بستری هستم جوری به مادربگوکه اذیت نشه
پاسخ خواهر#شهید_شفیعی
@safiran_shohadaa
چندتاعمل کردن خوب نشدتااینکه ی روزرفت تهران بهش گفتن بایدپات قطع بشه اومدکنارمادرنشست بامهربونی زبون ریزی گفت مادرمن قراره برم تهران براعمل ی چندکیلوهم وزن کم کنم مادرم که فهمیدمیخوان پاشو قطع کنن خیلی ناراحت شد
پاسخ خواهر#شهید_شفیعی
@safiran_shohadaa
اخرین بارکه اومدرفت خونه تمام فامیل حلالیت طلبیدخداحافظی کرد ی قدرعکس ازخانواده انداخت اون موقع من دوتاپسریکی 4 ساله یکی شش ماهه داشتم ازشون عکس گرفت گفت خواهرمن اینباربرم برنمیگردم ازاین دوتاعکس انداخت گفت بعدا که بزرگ میشن براشون بگو اینارودایتون انداخته همینم شدرفت دیگه برنگشن
پاسخ خواهر#شهید_شفیعی
@safiran_shohadaa
شب عملیات کربلا4 زخمی میشه اون عملیات عقب نشین داشتیم دوستان میخواستن محمدرضاروبیارن نتونستن محمدرضابهشون گفته شمابرید
پاسخ خواهر#شهید_شفیعی
@safiran_shohadaa
تواین چندروزمیومدن میگفتن فحش بده به امام محمدرضام میگفته مرگ برصدام زده بودن باچکمه ی دندوناشوشکسته بودن بازهم محمدرضاکم نیورده درحدی که دیگه سربازای عراقی میمدن تواتاق محمدرضاشروع میکرده مرگ برصدام سربازالتماس میکردن که میرفتن ازاتاق بیرون
پاسخ خواهر#شهید_شفیعی
@safiran_shohadaa
وقتی محمدرضارواوردن روزتشیع روزجمعه ازنمازجمعه بوددیگه همه جمعیت فهمیده بودن که چنین شهیدی اوردن چه خبربود
پاسخ خواهر#شهید_شفیعی
@safiran_shohadaa
وقتی محمدرضارومیارن مادرخودش توقبرنشسته بودگفت بدیدخودم دفنش کنم که سرهنگ کاج گفت مادراگه اجازه بذی من دفنش کنم مادرگفت باشه مادروازقبراوردن بیرون