#عید_قربان است و موسِم #قربانی.
#حاجیان به سمتِ تو در پرواز و من خموده تر از همیشه در حاشیه مسیر لَنگ میزنم!!
قربانی من سنگین تر از همه است! نَفسَم را به دوش میکشم تا در پیشگاهت قربانی کنم!
#نَفسِ سرکشی که از تو دورم کرده است
#ابراهیم_خلیل، #اسماعیل را پیشکشِ #رضایت تو کرد که به پاسِ #اطاعت بیچون و چرایش، جوانِ رشیدش را به او بخشیدی
این بار من آمده ام.خسته از همه #تعلقات_دنیا، با کوله باری سنگین که کمر اطاعت و بندگیام را خم کرده است!
آمده ام #تسلیم محض تو باشم
بنده تو باشم
برای تو از خود بگذرم...
برای تویی که همه چیزِ مَنی و من کورکورانه در پستوی جهانم تو را گم کرده ام
آخرین نفر به سمتت قدم برمیدارم.
میخواهم #لبخند رضایتت را حس کنم.ببینم که میبینی برای تو، از خودم گذشته ام.
دست و پای نَفسَم را بسته ام و چون #گوسفندی بیزبان پیشکش تو میکنم
نمیخواهم دیگر بندگی نفس را کنم!
آمده ام به سمت تو که در آغوشت بگیری مرا...
آمده ام به دور از هر چه غیر تو، در ساحلِ آرامشت #بندگی کنم
تو هوایم را داری.من ایمان دارم وعده های تو #حق است
پس یک قدم که نه، قدمها به سمتت آمدم و در مقابلت زانو میزنم.
نَفسَم را #ذبح میکنم تا زین پس فقط تو باشی و #اطاعت محض من
بسم الله الرحمن الرحیم...
ذبح میکنم نَفسَم را برای #رضای_خدا ، #قربه_الی_الله"
"اللهم تَقَبَل منی هذا القربی"
تمام شد...اینک فقط تو هستی و تو...
و از منِ منت گذارِ پر هیاهو، بنده ای #متولد شده است ،در خدمت تو
خُنَکایِ نسیمِ لبخندت، قلب ملتهبم را آرام میکند.
تعلق به تو، زیباترین احساس عالم است.
هرچه جز تو، قربانی رضایت و لبخندت
@safiran_shohadaa
🌺سفیران شهدا(موزه شهدای شهرستان ابهر)🌺
تاریخ تولد : ۲۷ مرداد ۱۳۴۵ تاریخ شهادت : ۲۹ مهر ۱۳۹۶.الدیزور سوریه مزار شهید : بهشت معصومه قم،قطعه ۳
این روزها زُلف قلم گره خورده به مریدانِ #حضرتِ_کریمه_سلام_الله_علیها
اینبار پرستویی دیگر، اینبار #مصطفی_نبی_لو
ستاره ای از #آسمانِ_عشق...
دلداده بود...از همان روزهایی که در #جبهه_های_جنوب با تمامِ جان در مقابل دشمن میایستاد...تمام روزهایی که جان بر کف ، #جانباز جبهه شد.
از #خادمانِ_حضرت_معصومه بود و دلداده به حضرت
به قول خودش" #دلش_گیر ایشان بود که شهید نمیشد"
چه میشود که روزی آنقدر مقرب میشوی که #بانو هم رضایت به رفتنت نمیدهند؟!
پرواز #مسعود_عسگری تلاطم قلبش را بیشتر کرد و مصطفی بود که در پی یافتن راهی برای رسیدن به او، چندین بار در هفته مسیر #قم به تهران و بالعکس را میپیمود...تا شاید موانعِ سفرش برطرف شود.
مسعود را دوست داشت،خیلی زیاد...جوانِ خواهرش بود و حالا #علیاکبرانه او را تقدیم ساحتِ #عمه_جان کرده بودند
مرد بود و دلسوخته از جاماندن و به قول پسرش #میثم،
"اینها #مرد_جنگ هستند.مرد در خانه نشستن نیستند و وقتی ببینند #اسلام و #شیعه در خطر است، حتما رزمآوری خودشان را نشان میدهند."
در آخرین شیفت خادمیاش، وقتی از حرم خارج میشد، #لبخند درخشانش اولین چیزی بود که نگاه را خیره میکرد.
به #همسرش گفت " اینبار که بروم،حتما #شهید میشوم"
از خانم خواسته بود او را به عمه جانشان ببخشند
اورا به #سیده_زینب امانت دهند تا در آنجا عشقبازی کند و حضرت کریمه...
اصلا مگر میشود از کریم چیزی بخواهی و دست خالی بازگردی؟
#المیادین،میعادگاهِ او و رفقایی شد که بالِ پروازشان بر فرازِ آسمانها باز بود و مصطفی با رسیدن به آنها آرام گرفت.
به راستی که #شهادت تولدِ حقیقی است...
سالروزِ زمینیشدنتان مبارک
بهمناسبت سالروز تولد #شهید_مدافعحرم_مصطفی_نبی_لو
@safiran_shohadaa