سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۳۹ *═✧❁﷽❁✧═* همه زن هایی که دور و بر مادرشوهرم نشسته ب
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۴۰
*═✧❁﷽❁✧═*
پدرشوهرم بلند شد و با هر دو دست روی سرش زد و گفت: «یا امام حسین علیه السلام» و دوید🏃♂ توی کوچه.
کمی بعد ماشین 🚙برادرم جلوی در بود. چند نفری کمک کردیم، مادرشوهرم را بغل 🤗کردیم و با کلی مکافات او را گذاشتیم توی ماشین
مادرشوهرم از درد🤕 تقریباً از حال رفته بود. برادرم گفت: «می بریمش رزن.»👌
عده ای از زن ها هم با مادرشوهرم رفتند. من ماندم و خواهرشوهرم، کبری، و نوزادی👶 که از همان لحظه اولی که به دنیا 🌍آمده بود، داشت گریه😭 می کرد.
من و کبری دستپاچه شده😨 بودیم. نمی دانستیم باید با این بچه چه کار کنیم. کبری بچه را که لباس تنش کرده و توی پتویی پیچیده بودند به من داد و گفت: «تو بچه را بگیر تا من آب🚰 قند درست کنم.»
می ترسیدم 😰بچه را بغل کنم. گفتم: «نه بغل تو باشد، من آب، قند درست می کنم.»☑️
منتظر جواب خواهرشوهرم نشدم. رفتم طرف سماور، لیوانی را برداشتم و زیر شیر سماور🚰 گرفتم. چند حبه قند هم تویش انداختم و با قاشق آن را هم زدم. صدای گریه😫 نوزاد یک لحظه قطع نمی شد. سماور قل قل می کرد و بخارش به هوا می رفت.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
🥀🌱🥀🌱
#سوره مبارکه ی مائده آیه ۱۰۱
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
👈يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَآءَ
إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِينَ
يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ
غَفُورٌ حَلِيمٌ .
👈ای كسانی كه ایمان آوردهاید، از
چیزهایی كه اگر برای شما آشكار گردد
ناراحت و غمگینتان میكند (از پیامبر)
مپرسید (مانند مدت عمر، مرگ دوستان،
زوال ملك و آنچه طبق حكمت و نظام
اتم عالم تكوین پنهان است) و اگر
هنگامی كه قرآن نازل میگردد (و
فرشته وحی حاضر است) از آنها
بپرسید بر شما آشكار میگردد. خداوند
از آنها (از پرسشهای ناروای گذشته)
درگذشت و خداوند بسیار آمرزنده و
بردبار است
🥀🌱🥀🌱
﷽
#السلام_ایها_غریب
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
سلام
ای پر معناترین نگاشته هستی...
ای سُلاله آفتاب...
#چشم وجودم
خیره به نورِ #حضور شماست...
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللّٰهِ فِى خَلْقِهِ
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#نهضت_انتظار ۶۴
#تور_والیبال
🌷به نام خدای مهربان مهربان
بازی والیبال را دیدید که دو تا تیم هر کدوم
یه طرف تور هستن و با هم پاس کاری می کنند
و اگه تیم مقابل نتونه فکر طرف مقابلش را بخونه
توپ سمت خودشون زمین می خوره😖
مردم و مدیران جامعه در یک پاس کاری بازی
دارن اداره جامعه را جلو می برن👌
اگه یکی دست اون یکیو نخونه چی میشه؟
توپ می خوره زمین و جامعه لنگ می زنه😖
هم امام باید مردم شناس باشه و
طبع انسانی؛ طبع جامعه اسلامی و ... را بشناسه✔️
و بدونه که جامعه چگونه مدیریت بشه
و هم مردم باید امام را بشناسند👌
ما نه تنها امام را بشناسیم
بلکه شیوه ی مدیریت کردنش را هم باید بشناسیم✅
و بعد این شیوه تو مدیران پایین تر جامعه
چجوری اجرا میشه؟
اینا رو هم باید بشناسیم
واقعا باید دانش مدیریتمون رو ببریم بالا
این یکی از اولویت های زمان ما هست✔️
اونوقت دیگه هر کسی را بعنوان مدیر جامعه قبول نمی کنیم❌
ینی خودش بلند نمیشه و اداره جامعه را بعهده نمیگیره
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
التماس دعای فرج و شهادت👌🌷✋
ان شاءالله
🌺🌺🌺🌺🌺
👈 چه به موقع آمدی بانو!
درست زمانی که چیزی تا فراموشی کامل مقام الهی زن نمانده بود، خدا تو را به موسی
بن جعفر علیه السلام عطا کرد.
تا فاطمه ای دیگر برای نجات جهان مبعوث شود،
تا کلاس زنانهی امام شناسی تعطیل نشود.
تا به همه ثابت گردد، زن یا دختر بودن، دلیل معافیت از یاری امام زمان ارواحناله الفداء نیست👌
🌺 ولادت #حضرت_معصومه سلام الله علیها و #روز_دختر مبارک
🌸🌸🌸🌸🌸
🍃 فرار به سوی "خداوندمتعال" 🍃
🌼خیلی تلاش کرد تا برخی رفیقان فاسد خود را هدایت کند یک بار با آنها تا نزدیک محل فساد رفت در راه بسیار آنان را نصیحت کرد اما وقتی دید اثری ندارد و آنان میخواهند ابراهیم را به زور به آن مکان فساد ببرند ابراهیم پا به فرار گذاشت.
" فَفِرُّوٓا إِلَى اللَّهِ ۖ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ "
" پس(از گناهان) به سوی "خدا" بگریزید، كه من از سوی او برای شما انذارکننده ای آشکارم. "
🍃 ذاریات - 50 🍃
#کتاب_خدای_خوب_ابراهیم
🍃چقدر اسم زیبای تو، برازندۀ توست..
ابراهیم بودی و نفست را در آتش سوزاندی
و برای دل درمانده از گناه من
هدایت کننده شدی...
به راستی که پیامبر دل من تویی...
ابراهیم...❤️
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضرارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۴۰ *═✧❁﷽❁✧═* پدرشوهرم بلند شد و با هر دو دست روی سرش ز
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۴۱
*═✧❁﷽❁✧═*
به فکرم 😇رسید بهتر است سماور به این بزرگی را دیگر خاموش کنیم؛ اما فرصت این کار نبود. واجب تر بچه بود که داشت هلاک می شد.😢
لیوان آب را به کبری دادم. او سعی کرد با قاشق آب را توی دهان نوزاد بریزد. اما نوزاد نمی توانست❌ آن را بخورد. دهانش را باز می کرد تا سینه مادر را بگیرد و مک بزند، اما قاشق 🥄فلزی به لب هایش می خورد و او را آزار می داد😥
به همین خاطر با حرص بیشتری گریه 😭می کرد. حال من و کبری بهتر از نوزاد نبود. به همین خاطر وقتی دیدیم نمی توانیم کاری برای نوزاد انجام بدهیم، هر دو با هم زدیم زیر گریه😭
مادرشوهرم همان شب🌚، در
بیمارستان🏩 رزن توانست آن یکی فرزندش را به دنیا🌏 بیاورد. قل دوم دختر بود😍
فردا صبح او را به خانه آوردند. هنوز توی رختخوابش درست و حسابی نخوابیده بود که نوزاد پسر را گذاشتیم توی بغلش تا شیر بخورد، بچه با اشتها و حرص و ولع شیر می خورد 😋و قورت قورت می کرد. ما از روی خوشحالی 😍اشک می ریختیم.
با تولد دوقلوها زندگی همه ما رنگ و روی تازه ای گرفت. من از این وضعیت خیلی خوشحال😌 بودم.
صمد مشغول گذراندن سربازی👨🏭 اش بود و یک هفته در میان به خانه می آمد🚶♂
به همین خاطر بیشتر وقت ها احساس تنهایی و دلتنگی 💔می کردم.
با آمدن دوقلوها، رفت و آمدها به خانه ما بیشتر شد و کارهایم آن قدر زیاد شد که دیگر وقت فکر کردن به صمد را نداشتم❌
از مهمان ها پذیرایی می کردم، مشغول رُفت و روب بودم، ظرف🍽 می شستم، حیاط جارو می کردم، و یا در حال آشپزی🍲 بودم.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#سوره مبارکه ی مائده آیه ۱۰۵
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
👈یاایهاالذینَ ءَامَنوا علیکم اَنفُسَکُم لا یَضُرُکم مَّن ضَلَّ اذا اهتَدَیتُم الی اللهِ مَرجعُکم جمیعاً فَیُنَبِئُکم بما کنتم تعلمونَ.
👈خداوند در پاسخ کسانی که گفتند: پس اگر پدرانمان نمی دانستند و گمراه شده بودند تکلیف آنها چه می شود می فرماید:
ای کسانی که ایمان آورده اید شما مسئول خویش هستید اگر شما هدایت یافتید گمراهی دیگران لطمه ای به شما نخواهد زد
بازگشت همه ی شما به سوی خدا است وبه حساب هریک ازشما جداگانه رسیدگی می کند و شما را از آنچه انجام می دادید آگاه می سازد.
👌هر کس مسئول کار خویش است.
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
گوینـد بوی پیرهنت می رسد ولی
ما مانده ایم و وعده خوبان ،
نیامدی ......
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
#واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانه
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «چهرهی آشنا»
👤 استاد #رائفی_پور
🔻 آیا میشود در عصر غیبت هم امام زمان را ملاقات کرد؟ امام زمان چند کارگزار دارند؟
📥 دانلود با کیفیت بالا
هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنَا مِنْكَ بِعِدَهٍ (بِغَدِهِ) فَنَحْظَي
آيا امروز به فردايي مي رسد
كه به ديدار جمالت محظوظ شويم🌱♥️
#ندبه
#اللهمعجللولیکالفرج
🌷🌷🌷🌷🌷
#آخوند_واقعی
👈خبر رسید که #ضدانقلاب با حمله به روستایی نزدیک سنندج ، دکتر جهاد سازندگی را به اسارت برده است. صبح اول وقت راه افتادیم.
مصطفی، عمامه به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار دور کمر قوت قلب همه بود.
پیش_مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به مصطفی نگاه می کردند .
باور نمی کردند او اهل رزم و درگیری باشد همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به شهادت رسانده بود امادرگیری تاعصر ادامه داشت، وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر شجاعت مصطفی، ول کن او نبودند.
یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت :
- اینو می گن آخوند، اینو می گن آخوند! مصطفی می خندید. دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت : اینو میگن سبیل. اینو می گن سبیل👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
سفیران فاطمیه
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۴۱ *═✧❁﷽❁✧═* به فکرم 😇رسید بهتر است سماور به این بزر
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
#داستان_واقعی
#دختر_شینا
#قسمت_۴۲
*═✧❁﷽❁✧═*
شب ها خسته و بی حال قبل از اینکه بتوانم به چیزی فکر 😇کنم، به خواب😴 عمیقی فرو می رفتم.
بعد از چند هفته صمد به خانه آمد🚶♂ با دیدن من تعجب😳 کرد.
می گفت: «قدم😍 به جان خودم خیلی لاغر شده ای، نکند مریضی🤒»
می خندیدم😊 و می گفتم: «زحمت خواهر و برادر جدیدت است.»☺️
اما این را برای شوخی می گفتم. حاضر بودم از این بیشتر کار 💪کنم؛
اما شوهرم پیشم باشد😢 گاهی که صمد برای کاری بیرون می رفت، مثل مرغ 🐔پرکنده از این طرف به آن طرف می رفتم تا برگردد.
چشمم 👀به در بود. می گفتم: «نمی شود این دو روز را خانه بمانی و جایی نروی.»😔
می گفت کار دارم. باید به کارهایم برسم☹️
دلم برایش تنگ 💔می شد. می پرسید: «قدم! بگو چرا می خواهی پیشت بمانم.»
دوست داشت از زبانم بشنود که دوستش💞 دارم و دلم برایش تنگ می شود.
سرم را پایین می انداختم و طفره می رفتم.
سعی می کرد بیشتر پیشم بماند. نمی توانست توی کارها کمکم💪 کند. می گفت: «عیب است. خوبیت ندارد 🙈پیش پدر و مادرم به زنم کمک کنم. قول می دهم خانه🏠 خودمان که رفتیم، همه کاری برایت انجام دهم.》✅
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷
🦋🌱🦋
#سوره مبارکه ی انعام آیه ۳
🥀بسم الله الرحمن الرحیم🥀
👈وَ هُوَ اللهُ فی السَّمَواتِ و فی الارضِ یَعلَمُ سِرَّکم و جهرَکُم وَ یَعلَمُ ما تَکسِبونَ.
👈اوست خداوند در آسمان ها و در زمین. پنهان و آشکار شما را
می داند;
واز آنچه به دست می آورید با خبر است.
👌#تدبیر_جهان_از_آن_خداست
🌱🦋🌱🦋