#شهید_ابراهیم_هادی
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
#ابراهیم می گفت:
همیشه به دنبال #حلال باش!
مال #حرام زندگی را به آتش می کشد.
#پول حلال کم هم باشد برکت دارد👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #حدیث
🔅 امام حسن عسکری علیه السلام:
🔹 خداوند به وسیله او بلاها را از اهل دنیا دفع و به وسیله ایشان باران نازل میکند و به واسطه وی برکات زمین را خارج میکند.
📚 بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۳
#دهه_فجر
#ایران_قوی
#الله_اکبر
🌹سهم #روز صد_وهشتاد_وهشتم: خطبه ۱۰ تا ۴ #نهج_البلاغه
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۱۰
🔹آگاهی امام علیه السلام برای مقابله با اصحاب جمل
♦️آگاه باشيد که شيطان حزب خود را جمع کرده و سواره و پياده های لشکر خود را فراخوانده است. امّا من آگاهی لازم به امور را دارم، نه حق را پوشيده داشتم و نه حق بر من پوشيده ماند. سوگند به خدا، گردابی برای آنان به وجود آورم که جز من کسی نتواند آن را چاره سازد؛ آنها که در آن غرق شوند، هرگز نتوانند بيرون آيند و آنان که بگريزند خيال بازگشت نکنند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۹
🔹شناخت طلحه و زبير (و اصحاب جمل)
♦️چون رعد خروشيدند و چون برق درخشيدند، اما کاری از پيش نبردند و سر انجام سُست گرديدند. ولی ما اين گونه نيستيم، تا عمل نکنيم رعد و برقی نداريم و تا نباريم سيل جاری نمی سازيم.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۸ : ( این سخنان ارزشمند در سال ۳۶ هجری به بیعت زبیر، اشاره دارد.)
🔹پيمان شكنی زبير
♦️زبير می پندارد با دست بيعت کرد نه با دل، پس به بيعت با من اقرار کرده، ولی مدّعیِ انکار بيعت با قلب است. بر او لازم است بر اين ادّعا دليل روشنی بياورد يا به بيعتِ گذشته بازگردد.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۷
🔹شناخت پيروان شيطان
♦️منحرفان شيطان را معيار کار خود گرفتند و شيطان نيز آنها را دام خود قرار داد و در دلهای آنان تخم گذارد و جوجه های خود را در دامانشان پرورش داد. با چشم های آنان می نگريست و با زبانهای آنان سخن می گفت. پس با ياری آنها بر مرکب گمراهی سوار شد و کردارهای زشت را در نظرشان زيبا جلوه داد؛ مانند رفتار کسی که نشان می داد در حکومت شيطان شريک است و با زبان شيطان سخن باطل می گويد.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۶ : ( در سال ۳۶ هجری در شهر مدینه آن گاه که از امام علیه السلام خواستند طلحه و زبیر را تعقیب نکند، فرمود:)
🔹آگاهی و مظلوميت امام (علیه السلام)
♦️به خدا سوگند، از آگاهی لازمی برخوردارم و هرگز غافلگير نمی شوم، که دشمنان ناگهان مرا محاصره کنند و با نيرنگ دستگيرم نمايند. من همواره با ياری انسان حق طلب بر سر آن کس می کوبم که از حق روی گردان است و با ياری فرمانبر مطيع، نافرمان اهل ترديد را در هم می شکنم، تا آن روز که دوران زندگانی من به سر آيد. پس سوگند به خدا، من همواره از حقِّ خويش محروم ماندم و از هنگام وفات پيامبر(صلی الله علیه و آله) تا امروز حق مرا از من باز داشته و به ديگری اختصاص دادند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۵ : ( پس از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و ماجرای سقیفه، عباس و ابوسفیان، پیشنهاد خلافت داده که با امام علیه السلام بیعت کنند.)
1⃣ راههای پرهيز از فتنه ها
♦️ای مردم! امواج فتنه ها را با کشتی های نجات در هم بشکنيد و از راه اختلاف و پراکندگی بپرهيزيد و تاج های فَخر و برتری جويی را بر زمين نهيد. رستگار شد آن کس که با ياران به پاخاست، يا کناره گيری نمود و مردم را آسوده گذاشت. اين گونه زمامداری چون آبی بد مزّه و لقمه ای گلوگير است و آن کس که ميوه را کال و نارس بچيند، مانند کشاورزی است که در زمينِ شخصِ ديگری بکارد.
2⃣ فلسفه سكوت
♦️ در شرايطی قرار دارم که اگر سخن بگويم، می گويند بر حکومت حريص است و اگر خاموش باشم، می گويند: از مرگ ترسيد. هرگز! من و ترس از مرگ؟! پس از آن همه جنگ ها و حوادث ناگوار؟! سوگند به خدا! اُنس و علاقه فرزند ابيطالب به مرگ در راه خدا از علاقه طفل به پستان مادر بيشتر است. اين که سکوت برگزيدم، از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم که اگر باز گويم مضطرب می گرديد، چون لرزيدن ريسمان در چاههای عميق.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
📜 #خطبه ۴: ( گفته شده که پس از فتح بصره در سال ۳۶ هجری و کشته شدن طلحه و زبیر ایراد فرمود.)
1⃣ ويژگیهای اهل بيت(علیهم السلام)
♦️شما مردم به وسيله ما از تاريکی های جهالت نجات يافته و هدايت شديد و به کمک ما به اوج ترقّی رسيديد. صبح سعادت شما با نور ما درخشيد. کر است گوشی که بانگِ بلندِ پندها را نشنود و آن کس را که فرياد بلند، کر کند، آوای نرم حقيقت چگونه در او أثر خواهد کرد؟ قلبی که از ترس خدا لرزان است، همواره پايدار و با اطمينان باد. من همواره منتظر سرانجام حيله گری شما مردم بصره بودم و نشانه های فريب خوردگی را در شما می نگريستم. تظاهر به دين داری شما پرده ای ميان ما کشيد ولی من با صفای باطن درون شما را می خواندم.
2⃣ ویژگی های امام علی علیه السلام
♦️من برای واداشتن شما به راه های حق، که در ميان جادّه های گمراه کننده بود، به پاخاستم در حالیکه سرگردان بوديد و راهنمايی نداشتيد. تشنه کام هرچه زمين را می کنديد قطره آبی نمی يافتيد، امروز زبانِ بسته را به سخن می آورم. دُور باد رأیِ کسی که با من مخالفت کند. از روزی که حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شک و ترديد نکردم، کناره گيری من چونان حضرت موسی(علیه السلام) برابر ساحران است که بر خويش بيمناک نبود، ترس او برای اين بود که مبادا جاهلان پيروز شده و دولت گمراهان حاکم گردد. امروز ما و شما بر سر دو راهی حقّ و باطل قرار داريم، آن کس که به وجود آب اطمينان دارد تشنه نمی ماند.
┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۷۵ *═✧❁﷽❁✧═* آن شب را در آن اتاق گذراندیم . همه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۷۶
*═✧❁﷽❁✧═*
و جا ماندن هر کدام مان می توانست جان و
نفس بقیه را بگیرد و بعد از کلی داد و بیداد ، نگهبان اجازه داد یکی یکی به دیدن 👀فاطمه برویم .
وقتی فاطمه را روی تخت ، سِرم در دست دیدم انگار نه بغضم ، بلکه قلبم💔 در سینه ترکید . اشکم از صورتم سرازیر شد . به سمتش رفتم و او را محکم در بغل 🤗فشردم . صدایش زدم و از او خواستم چشم هایش را باز نگه دارد . این بار جایم را با فاطمه عوض کرده بودم . همیشه او به من صبر و امید می داد اما این بار من برای او از صبر و امید و انتظار و پیروزی✌️ حرف می زدم . با همه ضعف و بی حالی چشم هایش را باز کرد و گفت :
- جنگ ، جنگ تا پیروزی ، حتی اگر بمیریم ، امیدوار می میریم .
طولانی شدن پرواز ، استرس هایی😰 که حضور عراقی لباس شخصی به ما تحمیل می کرد و نامشخص بودن مقصد ، فاطمه را بی حال و نگران😢 کرده بود . فاطمه بین دو سالن روی برانکارد خوابیده بود . وقتی چشم به آن یکی سالن چرخاندم ، اسرایی را دیدم که در فرودگاه با چشم های خسته به ما نگاه👀 می کردند و نگاههای نگرانشان را از ما برنمیداشتند .
بعد از پروازی طولانی موقع فرود آمدن هواپیما ✈️دستم را از دستهای فاطمه جدا کردم و رفتم سرجای خودم نشستم . پنجرهها از دوطرف پوشیده بود و زبانها در کام نمیچرخید . وقتی هواپیما در باند فرود آمد ، فاطمه هم آمد کنار ما نشست . یک ساعت دیگر را در بلاتکلیفی و انتظار روی صندلیها نشستیم😞 چقدر لحظات سنگین و کند میگذشتند . به صداها و حرکات و رفتارها خیره بودیم تا اینکه همان لباس شخصی آمد و گفت :
- پیاده شوید.
وقتی در باند فرودگاه ایستادیم ، با چهرههای جدیدی مواجه شدیم که به ما لبخند😊 میزدند و معلوم بود عراقی نیستند . بعد از آن مردی به همراه سه خانم 🧕که مانتو، شلوار و مقنعه سرمهای پوشیده بودند، خوشحال و شتابان به سمت ما آمدند . به فارسی با ما سلام ✋و احوال پرسی کردند . پرسیدم :
- شما هم اسیرید؟
گفت :
- نه! ما آمدهایم اسیرهایمان را ببریم.
ـ کجا؟
ـ ایران!
ـ ایران؟؟ ما داریم میریم ایران❓❓
ـ بله. به هواپیمای ایران ایر اشاره کرد و گفت : این هواپیما منتظر شماست!
ـ اینجا کجاست❓
ـ آنکارا! اسارت تمام شد .
ـ یعنی جنگ تمام شد❓
چشمهایم را میمالاندم . سرم را به شدت تکان میدادم تا از گیجی بیرون بیایم . به فاطمه و حلیمه و مریم مات و مبهوت🙄 نگاه میکردم . زبانم سنگین شده بود . پاهایم به هم میپیچید . باد سردی که از پشت بر سر و کمرم میوزید ، سرعت راه رفتن ما را چند برابر میکرد . وقتی وارد هواپیمای✈️ ایران شدیم ، همه خوشحال بودند و میخندیدند . گره همه ابروها باز شده بود . همه به فارسی حرف میزدند و دیگر نیازی به مترجم نبود . آن قدر شوکه شده بودم که در مقابل رفتار خوب میهمانداران هواپیما هیچ عکسالعملی نداشتم . از حرف زدن میترسیدم 😰به دور و برم نگاه میکردم . هیچ کس نعره نمیکشید! هیچ کس نمی خواست سرم را به این طرف و آن طرف بکوبد . حتی قاب پنجرهها بالا بود و من از پنجره به بیرون خیره شده بودم تا کسی با من حرف نزند و از من چیزی نپرسد و بتوانم تکه تکه آخرین جملاتی را که شنیده 👂بودم به هم وصل کنم .
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_بقره_آیه۲۳۸
#اهمیت_نمازها
(ای مومنین) از نمازهای( پنجگانه و خصوصا ) نماز ظهر( که در وسط روز و لابه لای کارهای روزمره قرارگرفته غفلت نکنید و بخوبی مراعات و محافظت کنید.
(و نمازها را در اول وقت و با ادب مخصوص بجای آورید و همانطور که همه عالم هستی با خشوع و خضوع در اطاعت خدا هستند) شما هم برای خداوندمطیعانه به نماز بایستید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «انقلاب کردیم که چی بشه؟»
👤 استاد #رائفی_پور
🔺 مهدویت فقط یک آرمان نیست! واقعیته، محقق خواهد شد...
#انقلاب_و_مهدویت
امتحاناتِ جامعهٔ ما.mp3
2.99M
🔊 #صوت_مهدوی
🎵 #پادکست «امتحانات جامعهٔ ما»
🎙 استاد #پناهیان
💢 چرا انقلاب اسلامی مقدمهسازِ ظهور امام زمان است؟
🇮🇷 ویژهٔ #دهه_فجر
برخیز ...
برای ستاندن حقی که پایمال شد
و نظم جهان را بر هم زد
و حاصلش دنیای کنونی ماست...
آقا به حق فاطمه پا در رکاب کن...
السَّلاَمُ عَلَى صَاحِبِ الصَّمْصَامِ وَ فَلاَّقِ الْهَامِ
عادت سلام کردن به امام زمان را نشر میدهیم
#السلام_علیک_یاصاحب_الزمان
📌 کلید ظهور
🌪 خدای شنهای طبس، خدای ملائک بدر و خدایی که هزاران بار، امدادهای غیبیاش، دلِ رزمندگان دفاع مقدس را در طوفان حوادث، آرام کرد، بشارت داده است که کلید ظهور را به دست امتی میسپارد که قلبشان در راه ولایت و دوستی او میتپد.
🇮🇷 همان امتی که پیامبر رحمت، در وصفشان فرموده است: «يَخْرُجُ ناسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فَيُوطِئُونَ لِلْمَهْدِيِّ سُلطانَهُ...».
«مردمى از مشرق قيام مىكنند و زمينهٔ حكومت مهدى را فراهم مىآورند...».
و چه افتخاری بالاتر و چه بشارتی شیرینتر از این که انقلاب ملت ما، مقدمهساز ظهور آخرین منجی عالم، مهدی موعود باشد.
💐 22 بهمن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران گرامی باد.
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند
آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند👌
امشب شهادت نامه عشاق امضا
مي شود...
امروز روز پنجم است که در محاصره ایم...
آب را جیره بندی کرده ایم
نان را جیره بندی کرده ایم
عطش همه را هلاک کرده جز شهدا را
که حالا در کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند...
شهدا دیگر تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات ای پسر فاطمه...
به یاد شهید ابراهیم هادی و ٣۰۰ پرستوی عاشق کانال کمیل و حنظله
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
📌 #عکس_نوشته_استاد
🔰 هدف انقلاب
👤 استاد #رائفی_پور :
🎯 هدف این انقلاب این است که منجر به ظهور گردد و طبق گفتههای امام خمینی این امر شامل سه مرحله بوده؛
۱) بیرون راندن شاه از کشور
۲) تشکیل انقلاب اسلامی
۳) تحویل حکومت به صاحب اصلی آن که همان امام زمان است.
🔸 امروز مرحلهٔ اول و دوم محقق شده و مشکلترین کار رسیدن به مرحلهٔ سوم است که این مستلزم یک دولت اسلامی است چرا که دولت اسلامی جامعه را اسلامی میکند و جامعهٔ اسلامی تمدن اسلامی را محقق میسازد و این تمدن سبب شکلگیری یک موج جهانی خواهد شد.
🎤 سخنرانی؛ شاخصههای انقلابیگری
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
#سلام_امام_زمانم 💚💛
✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود
🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ
💎 دعای غریق 💎
♡💟دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💟♡
🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅
🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺
🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅
《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا🚩》
🥀اللهُمَّ صَلِّ عَلی فاطمهَ و اَبیها و
بَعلِها و بَنیها و السِرِ المُستَودَعِ
فیها بعدَد ما اَحاطَ بهِ عِلمُک🥀
خدای مهربان🙏مارا بر اطاعت از امام زمانمان یاری فرما🤲
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
#رجب
#ماه_رجب
#دهه_ی_فجر
🌹سهم #روز صد_وهشتاد_ونهم: خطبه ۳ #نهج_البلاغه
─┅•═༅𖣔•✾❀🌹❀✾•𖣔༅═•┅─
📜 #خطبه ۳ : (خطبه شقشقيه که درد دل های امام علیه السلام از ماجرای سقیفه و غصب خلافت در این خطبه مطرح است.)
1⃣ شكوه از ابا بكر و غصب خلافت
♦️آگاه باشيد! به خدا سوگند ابابکر جامه خلافت را بر تن کرد، در حالیکه می دانست جايگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون مِحوَر آسياب است به آسياب، که دور آن حرکت می کند. او می دانست که سيل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دورپرواز انديشه ها به بُلَندای ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من رِدای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گيری کردم و در اين انديشه بودم که آيا با دست تنها برای گرفتن حقِّ خود به پاخيزم؟ يا در اين محيط خفقان زا و تاريکی که به وجود آوردند، صبر پيشه سازم؟ که پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه می دارد. پس از ارزيابی درست صبر و بردباری را خِرَدمندانه تر ديدم. پس صبرکردم در حالیکه گويا خار در چشم و استخوان درگلوی من مانده بود و با ديدگان خود می نگريستم که ميراث مرا به غارت می برند. تا اينکه خليفه اوّل به راه خود رفت و خلافت را به پسر خَطّاب سپرد.
2⃣ بازی ابابكر با خلافت
♦️سپس امام(علیه السلام) مَثَلی را با شِعری از أَعشی عنوان کرد: مرا با برادر جابر، «حيّان» چه شباهتی است؟ (من همه روز را در گرمای سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در خانه بود.) شگفتا! ابابکر که در حيات خود از مردم می خواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگام مرگ خلافت را به عقد ديگری در آورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهره مند گرديدند.
3⃣ شكوه از عمر و ماجرای خلافت:
♦️سرانجام اوّلی حکومت را به راهی درآورد و به دست کسی (عمر) سپرد که مجموعه ای از خشونت، سخت گيری، اشتباه و پوزش طلبی بود. زمامدار مانند کسی است که بر شتری سرکش سوار است، اگر عَنان محکم کشد پرده های بينی حيوان پاره می شود و اگر آزادش گذارد در پرتگاه سقوط می کند. سوگند به خدا، مردم در حکومت دومی در ناراحتی و رنج مهمّی گرفتار آمده بودند و دچار دورويی ها و اعتراض ها شدند و من در اين مدّت طولانی محنت زا و عذاب آور چاره ای جز شکيبايی نداشتم، تا آنکه روزگار عُمَر هم سپری شد.
4⃣ شكوه از شورای عمر:
♦️سپس عمر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان می باشم. پناه بر خدا از اين شورا! در کدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد ترديد بودم، تا امروز با اعضای شورا برابر شوم؟ که هم اکنون مرا همانند آنها پندارند؟ و در صَف آنها قرارم دهند؟ ناچار باز هم کوتاه آمدم و با آنان هماهنگ گرديدم. يکی از آنها با کينه ای که از من داشت روی برتافت و ديگری دامادش را بر حقيقت برتری داد و آن دو نفر ديگر که زشت است آوردن نامشان.
─┅•═༅𖣔•✾❀🌹❀✾•𖣔༅═•┅─
─┅•═༅𖣔•✾❀🌹❀✾•𖣔༅═•┅─
📜 #خطبه ۳ : (خطبه شقشقيه که درد دل های امام علیه السلام از ماجرای سقیفه و غصب خلافت در این خطبه مطرح است.)
5⃣ شكوه از خلافت عثمان:
♦️تا آن که سومی به خلافت رسيد. دو پهلويش از پرخوری باد کرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويی سرگردان بود و خويشاوندان پدری او از بنی اميّه به پاخاستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه ای که به جان گياه بهاری بيفتد، عثمان آن قدر اسراف کرد که ريسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگيخت و شکم بارگی او نابودش ساخت.
6⃣ بيعت عمومی مردم با امير المؤمنين (عليه السّلام)
♦️روز بيعت، فراوانی مردم چون يال های پر پُشت کفْتار بود، از هر طرف مرا احاطه کردند، تا آنکه نزديک بود حسن و حسين(علیهما السلام) لگدمال گردند و رِدای من از دو طرف پاره شد. مردم چون گلّه های انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند. امّا آنگاه که به پاخاستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پيمان شکستند و گروهی از اطاعت من سرباز زده از دين خارج شدند و برخی از اطاعت حق سر بر تافتند، گويا نشنيده بودند سخن خدای سبحان را که می فرمايد: «سرای آخرت را برای کسانی برگزيديم که خواهان سرکشی و فساد در زمين نباشند و آينده از آنِ پرهيزکاران است». آری، به خدا آن را خوب شنيده و حفظ کرده بودند، امّا دنيا در ديده آنها زيبا نمود و زيور آن چشم هايشان را خيره کرد.
7⃣ مسؤوليت های اجتماعی
♦️"سوگند به خدايی که دانه را شکافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت کنندگان نبود و ياران حجّت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگیِ ستمگران و گرسنگیِ مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهايش می ساختم و آخر خلافت را با کاسه اوّل آن سيراب می کردم. آنگاه می ديديد که دنيای شما نزد من از آب بينی بزغاله ای بی ارزش تر است. گفتند: در اينجا مردی از اهالی عراق بلند شد و نامه ای به دست امام(علیه السلام) داد و امام(علیه السلام) آن را مطالعه می فرمود، گفته شد مسايلی در آن بود که می بايست جواب می داد. وقتی خواندن نامه به پايان رسيد، ابن عبّاس گفت: يا اميرالمؤمنين! چه خوب بود سخن را از همانجا که قطع شد آغاز می کرديد؟ امام(علیه السلام) فرمود: هرگز! ای پسر عبّاس، شعله ای از آتش دل بود، زبانه کشيد و فرو نشست، (ابن عبّاس می گويد: به خدا سوگند، بر هيچ گفتاری مانند قطع شدن سخن امام(علیه السلام) اين گونه اندوهناک نشدم، که امام(علیه السلام) نتوانست تا آنجا که دوست دارد به سخن ادامه دهد.)
می گويم: معنای سخن امام(علیه السلام) که فرمود: «کراکب الصّعبة» اين است که اگر سوارکار، مهار شتر سرکش را سخت بکشد و مرکب چموش نافرمانی کند، بينی او پاره می شود و اگر مهارش را رها کند، چموشی کرده در پرتگاهِ سقوط قرار می گيرد و صاحبش قدرت کنترل او را ندارد. می گويند «اشنق الناقه» يعنی به وسيله مهار، سرشتر را بالا بکشد و «شنقها» نيز می گويند که ابن سکيت در کتاب اصلاح المنطق گفته است؛ اينکه فرمود «اشنق لها» و نفرمود «اشنقها» برای آنکه اين کلمه را مقابل «اسلس لها» قرار داد، گويی فرموده باشد که اگر سر او را بالا کشد، يعنی آن را واگذارد تا سر خود را بالا نگاه دارد."
─┅•═༅𖣔•✾❀🌹❀✾•𖣔༅═•┅─
سفیران فاطمیه
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۴۷۶ *═✧❁﷽❁✧═* و جا ماندن هر کدام مان می توانست جان
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۷۷
*═✧❁﷽❁✧═*
گرفتار خشم هول انگیزی شده بودم که حتی اجازه ندادند
آخرین ثانیههایی را که در اسارت آنها هستیم هم طعم رسیدن به آزادی را بچشیم و لذت 😍ببریم . این خشونت بیرحمانه ما را در چنگ بیخبری مطلق شکنجه میداد .
میهماندار از اینکه لبخندهایش😊 بیپاسخ میماند و دست رد به پذیرایی او میزدیم کلافه😖 شده بود . گفت :
واقعا ما را به ایران میبردند؟ به جایی که چهارسال فقط خواب😴 آن را میدیدم؟ شاید حالا هم دارم خواب میبینم . اما اگر این واقعیت داشته باشد ، من فرصت خداحافظی با قفسم را از دست دادهام و بیآنکه با برادرانم وداع کنم ، از آنها جدا شدهام😔 به بقچهای که زیر چادرم پنهان داشتم نگاه کردم . حالا این بقچه برایم حکم همان سنجاق قفلی🖇 را داشت که مرا به گذشتهام وصل کرده بود . به حلیمه که کنارم نشسته بود نگاه👀 کردم . بیصدا بود و فاطمه بی صدا تر از او . مریم چشمهایش را بر هم میفشرد که مبادا با واقعیت دیگری مواجه شود .
شاید هم فکر میکرد خواب میبیند و اگر مراقب نباشد ، رویای شیرینش از لای پلکها میلغزد و میگریزد . ما که لحظهای را به سکوت سپری نمیکردیم ، حالا لب از لب نمیگشودیم . بقیه برادران هم حالی بهتر از ما نداشتند . فقط هر دقیقه یکبار صدای کسی را میشنیدم که میپرسید :
- رسیدیم؟ چقدر دیگه مونده برسیم❓
- خوشحال باشید! همهچیز تمام شد! شما دارید میروید ایران😍
میهمان دار پاسخ داد
- یک ساعت دیگر .
به ساعتم⌚️ ، به چرخش عقربه ثانیه گرد خیره ماندم . دوباره زمان در اختیارم قرار می گیرد و زمان هم آزاد و مال من می شود .
خواهر کافی از هیئت همراه هلال احمر بالای سرم ایستاده بود . وقتی متوجه😇 شد چشمم به ساعت خیره
مانده پرسید :
- به چی فکر 🤔می کنی ؟
- الان ساعت آمار است ، ساعتی که برادرها را با کابل شمارش می کنند و بعضی ها را ... می دانی آمار یعنی چه ❓
- یعنی شمردن
- نه یعنی یک قدم مانده به مرگ . یعنی با حقارت چند قاشق🥄 شوربا گرفتن و با بغض قورت دادن . می دانی یکی از بچه ها توی ساعت آمار به مجرد اینکه پاش👣 رو از دستشویی بیرون گذاشت نگهبان با کابل ضربه ای به سرش زد و او ضربه مغزی شد و مرد؟
تازه سر درد دلم💔 داشت باز می شد که گفت :
- سعی کنید فراموش کنید . خداوند انسان را بر وزن نسیان (فراموشی) آفرید . توی این یک ساعت چشم هایتان را به روی همه چیز ببندید تا بتوانید از این به بعد راحت تر زندگی کنید👌
اما من چگونه می توانم از روزهایی بگذرم که هر لحظه اش یک مرگ بود و هر شب بر جنازه خودم شیون😭 می کردم و صبح می دیدم زنده ام و دوباره باید خودم را آماده مرگ کنم . من نمی خواهم❌ رنجی را که با جوانی ام آمیخته است ، از یاد ببرم .
جوانی ام را ، بهترین سال های زندگی ام را چگونه فراموش کنم❓ یعنی از هجده ، نوزده ، بیست و بیست و یک سالگی ام بگذرم؟😒 من از جوانی فروخورده ام نمی گذرم . اگرچه این رنج مرا ساخته و گداخته کرده است👌
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_بقره_آیه۲۵۵
#شفاعت_علم_و_قدرت_خداوند
بدون اجازه او کسی حق شفاعت ندارد. خداوند از گذشته وآینده آگاه است( همه علوم در اختیار اوست)
و هیچ کس بدون اراده او دارای علمی نمی شود.