eitaa logo
سفیران حجاب
1.4هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2هزار ویدیو
75 فایل
حجاب و عفاف گلچین اشعار نوحه و روضه احادیث روشنگری سواد رسانه ای نهج البلاغه قران اخبار مهم و روز تبلیغات پربازده سفیــــر 313 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/573243688C45fe529fd3 خادم کانال: @takhribchi313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞|نماهنگ|همخوانی استدیویی 🤲دعای سلامتی حضرت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف (دعای فرج) ⭕️جدید ترین اثر: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت: 🌐 aparat.com/v/DFxyH (عج) https://eitaa.com/safiranzenabiyoon
*═✧❁﷽❁✧═* وقت هامون رو با هم هماهنگ کرده بودیم ... صبح ها که من مدرسه🏦 بودم ... اگر خاله شیفت بود ... خانم همسایه مون🏘 مراقب مادربزرگ می شد ... خدا خیرش بده ... واقعا خانم دلسوز و مهربانی بود ... حتی گاهی بعد از ظهرها بهمون سر می زد ... یکی دو ساعت می موند ... تا من به درسم 📚برسم ... یا کمی استراحت کنم... اما بیشتر مواقع ... من بودم و بی بی ... دست هاش حس نداشت ... و روز به روز ضعفش بیشتر می شد ... یه مدت که گذشت ... جز سوپ🍵 هم نمی تونست چیز دیگه ای بخوره ... میز چوبی کوچیک قدیمی رو گذاشتم کنار تختش ... می نشستم روی زمین، پشت میز ... نصف حواسم به درس بود ... نصفش به مادربزرگ ... تا تکان می خورد زیر چشمی نگاه👀 می کردم ... چیزی لازم داره یا نه ... شب ها هم حال و روزم همین بود ... اونقدر خوابم سبک شده بود ... که با تغییر حالت نفس کشیدنش توی خواب😴 ... از جا بلند می شدم و چکش می کردم ... نمی دونم چند بار از خواب می پریدم ... بعد از ماه اول ... شمارشش از دستم در رفته بود ... ده بار ... بیست بار ... فقط زمانی خوابم عمیق می شد که صدای دونه های درشت تسبیح📿 بی بی می اومد ... مطمئن بودم توی اون حالت، حالش خوبه ... و درد نداره ... خوابم عمیق تر می شد ... اما در حدی که با قطع شدن صدای دونه ها ... سیخ از جا می پریدم و می نشستم ... همه می خندیدن😂 ... مخصوصا آقا جلال ... - خوبه ... دیگه کم کم داری واسه سربازی آماده میشی ... اون طوری که تو از خواب می پری ... سربازها توی سربازخونه با صدای بیدار باش ... از جا نمی پرن ... و بی بی هر بار ... بعد از این شوخی ها ... مظلومانه بهم نگاه 👀می کرد ... سعی می کرد آروم تر از قبل باشه ... که من اذیت نشم ... من گوش هام 👂رو بیشتر تیز می کردم ... که مراقبش باشم ... بعد از یک ماه و نیم حضورم در مشهد ... کارم به جایی رسیده بود که از شدت خستگی ... ایستاده هم خوابم می برد ... چند سال منتظر رمضان بودم ... اولین رمضانی که مکلف بشم ... و دیگه به اجازه کسی برای روزه گرفتن نیاز نداشته باشم ... اولین رمضانی که همه حواسشون به بچه هاشون هست ... من خودم گوش به زنگ⏰ اذان و سحر بودم ... خدا رو شکر، بیدار شدن برای نماز شب جزئی از زندگیم شده بود ... فقط باید کمی زودتر از جا بلند می شدم ... گاهی خاله برام سحری و افطار می آورد ... گاهی دایی محسن ... گاهی هم خانم همسایه ... و گاهی هر کدوم به هوای اون یکی دیگه ... و کلا از من یادشون می رفت ... و من خدا رو شکر می کردم 🙏... بابت تمام رمضان هایی که تمرین نخوردن کرده بودم ... هر چند شرایط شون رو درک می کردم ... که هر کدوم درگیری ها و مسائل زندگی خودشون رو دارن ... و دلم نمی خواست باری روی دوش شون باشم ... اما واقعا سخت بود... با درس 📚خوندن ... و اون شرایط سخت رسیدگی به مادربزرگ ... بخوام برای خودم غذا درست کنم ... روزها کوتاه بود ... و لطف خدا بهم نیرو و قدرت می داد و تا افطار بی وقفه و استراحت مشغول بودم ... هر وقت خبری از غذا نبود ... مواد صاف شده سوپ مادربزرگ 👵رو که از سوپ جدا می کردیم ... نمک می زدم و با نون می خوردم ... اون روزها خسته تر از این بودم که برای خودم ... حس شکستن 2 تا تخم مرغ 🥚رو داشته باشم ... مادربزرگ دیگه نمی تونست تنها حرکت کنه ... دایی محسن صندلی پلاستیکی خریده بود ... با کوچک ترین اشاره از جا می پریدم ... صندلی رو می گذاشتم توی دستشویی ... زیر بغلش رو می گرفتم ... پشت در ... گوش 👂به زنگ می ایستادم ... دیگه صداش هم به زحمت و بی رمق در می اومد ... زیر بغلش رو می گرفتم و برش می گردوندم ... و با سرعت برمی گشتم دستشویی 🚽... همه جا و صندلی رو می شستم ... خشک می کردم و سریع می گذاشتم کنار ... ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ دختر خوب تو 🔸️کاری از گروه سرود ساقی کوثر 🔹️تهیه کننده:سیدبهنام خدامی 🔹️کارگردان:رضا دهقان 🔹️سرپرست گروه:جواد البرزی 🔹️شاعر:علی عابدی 🔹️آهنگساز :مهدی جهانبخش 🔹️تهیه شده در گروه هنری طاها باکیفیت : 1080p https://www.aparat.com/v/BA4q7 https://eitaa.com/girl_313
✅پاداش اطعام مومن ✍️امام صادق علیه السلام: مَنْ أَطْعَمَ مُؤْمِناً حَتّى یُشْبِعَهُ لَمْ یَدْرِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللّهِ ما لَهُ مِنَ الْأَجْرِ فِی الْآخِرَةِ لا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، وَ لا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، إِلاَّ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: کسى که مؤمنى را اطعام کند تا سیر شود، احدى از خلق خدا نمى‌داند چقدر در آخرت پاداش دارد، نه فرشتگان مقرب الهى، و نه پیامبران مرسل، جز خداوند که پروردگار عالمیان است. 📚اصول کافی، ج۲، ص۲۰۱، ح۶
می‌دانید وَیل چیست؟ ✍پیامبر اسلام صلی الله علیه: وَیل، پرتگاهى در جهنّم است که کافر در آن سقوط می‌کند و چهل سال طول می‌کشد تا به تهِ آن برسد. حالا عاقبت کسی که نماز را ترک می‌کند پیامبر اسلام صلی الله علیه: «نماز، ستون دین است، پس هرکس نماز خود را عمداً ترک کند، به تحقیق دین خود را خراب کرده است و هر کس وقت‌هاى آنرا ترک کند، او را در ویل می‌اندازند و "ویل" یک وادی است در جهنم، چنانچه خداوند فرمود: فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُون 📚المستدرك علي الصحيحين ج٢ص٥٥١📚جامع الاخبار ص٧٣
امام علی علیه السلام: نتیجه دوستی با اشرار جذب بدی و شر است، مانند باد که وقتی از گذرگاه متعفن می گذرد با خود بوی تعفن می آورد و نتیجه دوستی با نیکان، جذب خیر و نیکی است، همچون باد که از محل خوشبو که می گذرد با خود بوی خوش می آورد. 📚 مستدرک الوسائل/ج2/ص64.
48.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مادرم زهرا یادگاری تو سرم کردم اینجا ایرانه اینجا مردمش نمیبازن! اینجا ایرانه دخترا ستاره میسازند... اینجا ایرانه توسپاه حضرت مهدی! مادرا دخترا هم همه سربازن اینجا ایرانه... کسی که چپ نگاه کنه به کشورم نمیگذرم! بیفته پاش میشم فداش واسه خودم یه لشکرم... بیفته پاش میشم فداش خب آخه من یه دخترم... خدا باهامه اونی که روشنه آینده است! خدا باهامه دشمن ازدستای من خسته است... من یه اعجوبه ام اگه نه سالمه اما خب! کلی تکلیف به روی شونه ی من هست... کسی که چپ نگاه کنه به کشورم نمیگذرم! بیفته پاش میشم فداش خب آخه من یه دخترم... مادرم زهرا یادگاری توسرم کردم... مادرم زهرا واسه من چی بهترازاینکه... ببینم روزی که دور مهدی می گردم! کسی که چپ نگاه کنه به کشورم نمیگذرم... بیفته پاش میشم فداش واسه خودم یه لشکرم! بیفته پاش میشم فداش خب آخه من یه دخترم... 💢امام صادق(ع): پسران نعمتند ودختران خوبی،خداوندازنعمت ها سؤال می کند وبه خوبی ها پاداش می دهد. 📚کافی،ج۶،ص۷،ح۱۲ 📌تقدیم به همه ی دختران وخواهران سرزمینم ایران https://eitaa.com/girl_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم اسلامی مقدم بر جان دیگران ماند مردم مدینه و بادیه نشینان حق ندارند از دستورات رسول خدا صلی الله علیه واله سر پیچی کنند و نباید حفظ جان خود را برحفظ جان او مقدم دارند. هر گونه مشکلاتی که به جهاد گران در راه خدا می رسد از قبیل تشنگی و گرسنگی همه این مشکلات عمل صالحی برای آنها ثبت می شود زیرا خدای متعال پاداش نیکو کاران راهیچگاه ضایع نمی کند
❣ 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ رَسُولِ الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَآلِهِ... 🌱سلام بر تو ای گل نرگسِ گلستان رسول الله. ای که با ظهورت مشام جهان از عطر محمدی آکنده خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و هفتاد و دوم. ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 1⃣ خداشناسی (شناخت صفات خدا) ♦️ستايش خداوندی را که با آفرينش بندگان بر هستی خود راهنمايی فرمود و آفرينش پديده های نو، بر اَزَلی بودن او گواه است و شباهت داشتن مخلوقات به يکديگر دليل است که او همتايی ندارد. حواس بشری ذات او را درک نمی کند و پوشش ها او را پنهان نمی سازد، زيرا سازنده و ساخته شده، فرا گيرنده و فرا گرفته، پروردگار و پرورده، يکسان نيستند. يگانه است نه از روی عدد، آفريننده است نه با حرکت و تحمّل رنج، شنواست بدون وسيله شنوايی و بيناست بی آن که چشم گشايد و بر هم نهد. در همه جا حاضر است نه آن که با چيزی تماس گيرد و از همه چيز جداست نه اينکه فاصله بين او و موجودات باشد. آشکار است نه با مشاهده چشم، پنهان است نه به خاطر کوچکی و ظرافت، از موجودات جداست که بر آنها چيره و تواناست و هر چيزی جز او برابرش خاضع و بازگشت آن به سوی خداست. آن که خدا را وصف کند، محدودش کرده و آن که محدودش کند، او را به شمارش آورده و آن که خدا را به شمارش آورد، ازليّتِ او را باطل کرده است و کسی که بگويد: خدا چگونه است؟ او را توصيف کرده و هر که بگويد: خدا کجاست؟ مکان برای او قائل شده است. خدا عالم بود آنگاه که معلومی وجود نداشت، پرورنده بود آنگاه که پديده ای نبود و توانا بود آنگاه که توانايی نبود. 2⃣ عظمت امامان دوازده گانه و قرآن ♦️ همانا طلوع کننده ای آشکار شد و درخشنده ای درخشيد و آشکار شونده ای آشکار گرديد و آن که از جادّه حق منحرف شد، به راه راست بازگشت.خداوند گروهی را به گروهی تبديل و روزی را برابر روزی قرار داد و ما چونان مانده در خشکسالان که در انتظار بارانند، انتظار چنين روزی را می کشيديم. همانا امامان دين از طرف خدا، تدبير کنندگان امور مردم و کارگزاران آگاه بندگانند. کسی به بهشت نمی رود جز آن که آنان را شناخته و آنان او را بشناسند و کسی در جهنّم سرنگون نگردد جز آن که منکر آنان باشد و امامان دين هم وی را نپذيرند. 3⃣ ویژگیهای اسلام ♦️ همانا خدای متعال شما را به اسلام اختصاص داد و برای اسلام برگزيد، زيرا اسلام نامی از سلامت است و فراهم کننده کرامت جامعه می باشد، راهِ روشنِ آن را خدا برگزيد و حجّت های آن را روشن گردانيد. اسلام ظاهرش علم و باطنش حکمت است، نوآوری های آن پايان نگيرد و شگفتی هايش تمام نمی شود. در اسلام، برکات و خيرات، چونان سرزمين های پُرگياه در اوّل بهاران فراوان است و چراغ های روشنی بخش تاريکی ها فراوان دارد، که دَرِ نيکی ها جز با کليدهای اسلام باز نشود و تاريکی ها را جز با چراغ های آن روشنايی نمی توان بخشيد. مرزهايش محفوظ و چراگاه هايش را خود نگهبان است. هر درمان خواهی را درمان و هر بی نيازی را در طلب کافی است. ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
🔵مهم‌ترین عامل رهایی از فشار قبر چیست؟ ✍ انـس و عشق و محبت‌ بـه خداوند متعال و تعلق نداشتن به دنیا، مهم ترین عامل رهایی از فشار قبر است. با وجود انس با خداوند دیگر تنهایی و وحشت معنا ندارد. همه شنیده ایم که وقتی امام کاظم علیه‌السلام را به زندان‌های مخوف و تاریک می‌ بردند، حضرت به سجده افتادند که خدایا، شکرت؛ به دنبال جای خلوتی برای عبادت بودم، تو برایم فراهم کردی. حضرت از تنهایی و تاریکی وحشتی نداشت؛ چون با خدا انس داشت. و با محبّت حضرت حق، احساس تنهایی و وحشت وجود ندارد. 📚 کتاب از احتضار تا عالم قبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 نماهنگ زیبای «دخـتر ایـران» با صدای حاج عبدالرضا هلالی و کربلایی‌سجاد محمدی https://eitaa.com/girl_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چادری شدن دختر ایرانی مقیم انگلیس در مقتل شهید علی وردی (خیابان ورزش) در هیات دختران انقلاب این دختر خانوم وقتی فیلم نحوه شهادت آرمان در صفحه دختران انقلاب را می بیند خانواده اش را از انگلیس رها می‌کند و میاد ایران و سراغ دختران انقلاب....به اتفاق دختران انقلاب و با بی تابی تمام و اشک چشم به ملاقات مادر آرمان میرود..... وقتی مادر آرمان برایش از ناراحتی آرمان به خاطر شنیدن خبر چادر کشیدن میگوید،تصمیم می گیرد موهایش را کامل بپوشاند و به حمدالله در هیات دختران انقلاب در مقتل شهید به دست خانواده شهید آرمان علی وردی چادری میشود... ✅و در آخر پیام این بانو به دنیا را به زبان انگلیسی ببینید... (س) https://eitaa.com/girl_313
43.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 به مناسب روز دختر نماهنگ دختران آفتاب منتشر شد. 🔹کاری از گروه سرود بَنات السماء 🔸با صدای حاج ابوذر رستگار (س) https://eitaa.com/girl_313
🌷🌷🌷🌷🌷 باید برای خودمون چند تا ترمز و عقب گرد، موقع نزدیک شدن به گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب گناه نشیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شبتون_شهدایی شادی روح مطهر امام راحل و شهدا🌷صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ حجاب تقدیم به همه ی دختران و زنان با حیای ایرانی 🎤خواننده و شاعر : سید صادق آتشی (س) https://eitaa.com/girl_313
*═✧❁﷽❁✧═* سحری خوردم و از آشپزخونه اومدم بیرون ... رفتم برای نماز شب وضو بگیرم ... بی بی به سختی سعی می کرد از جاش بلند شه😢 ... - جانم بی بی؟ ... چی کار داری کمکت کنم؟ ... - هیچی مادر ... می خوام برم وضو بگیرم ... اما دیگه جون ندارم تکان بخورم 😔... زیر بغلش رو گرفتم و دوباره نشوندمش ... آب💦 آوردم و یه پارچه انداختم روی پاش تا لباس هاش موقع وضو گرفتن خیس نشه ... - بی بی ... حالا راحت همین جا وضو بگیر ... دست و صورتش رو که خشک کرد ... جانمازش رو انداختم روی میز ... و کمک کردم چادر و مقنعه اش رو سرش کنه ... هنوز 45 دقیقه وقت برای نماز شب مونده بود ... اومدم برم که متوجه شدم😇 دیگه بدون کمک نمی تونه حتی نماز بخونه... گریه ام گرفته بود ... دلم پیش مهر و سجاده ام بود و نماز شبم ... چند لحظه طول کشید ... مثل بچه ها دلم💔 می لرزید و بغض کرده بود ... رفتم سمت بی بی ... خیلی آروم نماز می خوند ... حداقل به چشم من جوون و پر انرژی ... که شیش تا پله رو توی یه جست می پریدم پایین ... زیرچشمی به ساعت نگاه👀 می کردم ... هر دقیقه اش یه عمر طول می کشید ... - خدایا ... چی کار کنم؟ ... نیم ساعت دیگه بیشتر تا اذان نمونده ... خدایا کمکم کن🙏 ... حداقل بتونم وتر رو بخونم ... آشوبی توی دلم برپا شده بود ... حس آدمی رو داشتم که دارن عزیزترین داراییش رو ازش می گیرن ... شیطان👹 هم سراغم اومده بود ... - ولش کن ... برو نمازت رو بخون ... حالا لازم نکرده با این حالش نمازمستحبی بخونه ... و ... از یه طرف برزخ شده بودم ... و از وسوسه های شیطان زجر 😰می کشیدم ... استغفار می کردم و به خدا پناه می بردم ... از یه طرف داشتم پر پر می زدم که زودتر نماز بی بی تموم بشه ... که یهو یاد دفتر شهدام🌷 افتادم ... یکی از رزمنده ها واسم تعریف کرده بود ... - ما گاهی نماز واجب مون رو هم وسط درگیری می خوندیم... نیت می کردیم و الله اکبر می گفتیم ... نماز بی رکوع و سجده ... وسط نماز خیز برمی داشتیم ... خشاب عوض می کردیم ... آرپیجی می زدیم ... پا می شدیم ... می چرخیدم ... داد می زدیم ... سرت رو بپا ... بیا این طرف ... خرج رو بده و ... و دوباره ادامه اش رو می خوندیم ... انگار دنیا رو بهم داده بودن ... یه ربع بیشتر نمونده بود ... سرم رو آوردم بالا ... وقت زیادی نبود ... - خدایا ... یه رکعت نماز وتر می خوانم ... قربت الی الله ... الله اکبر ... حواسم به بی بی و کمک کردن بهش بود ... زبانم و دلم❤️ مشغول نماز ... هر دو قربت الی الله ... اون شب ... اولین نفر توی 40 مومن نمازم ... برای اون رزمنده دعا کردم ... چند شب بعد ... حال بی بی خیلی خراب شد ... هنوز نشسته ... دوباره زیر بغلش رو می گرفتم و می بردمش دستشویی ... دستشویی🚽 و صندلی رو می شستم ... خشک می کردم ... دوباره چند دقیقه بعد ... چند بار به خودم گفتم .. - ول کن مهران ... نمی خواد اینقدر پشت سر هم بشوری و خشک کنی ... باز ده دقیقه نشده باید برگردید ... اما بعد از فکری که توی ذهنم😇 می اومد شرمنده می شدم... - اگه مادربزرگ ببینه درست تمییز نشده و اذیت بشه چی؟ ... یا اینکه حس کنه سربارت شده ... و برات سخته ... و خجالت بکشه چی؟ ... و بعد سریع تمییزشون می کردم ... و با لبخند از دستشویی می اومدم بیرون ... حس می کردم پشت و کمرم داشت از شدت خستگی می شکست 😞... و اونقدر دست هام رو مجبور شده بودم ... بعد از هر آبکشی بشورم ... که پوستم خشک شده بود و می سوخت ... حس می کردم هر لحظه است که ترک بخوره ... نیم ساعتی به اذان ... درد بی بی قطع و مسکن ها خوابش کرد ... منم همون وسط ولو شدم ... اونقدر خسته بودم ... که حتی حس اینکه برم توی آشپزخونه ... و ببینم چیزی واسه خوردن هست یا نه ... رو نداشتم ... نیم ساعت🕰 برای سحری خوردن ... نماز شبم رو هم نخونده بودم ... شاید نماز مستحبی رو می شد توی خیلی از شرایط اقامه کرد ... اما بین راه دستشویی و حال ... پشتم از شدت خستگی می سوخت ... دوباره به ساعت نگاه کردم ... حالا کمتر از بیست دقیقه تا اذان مونده بود ... سحری یا نماز شب؟ ... بین دو مستحب گیر کرده بودم ... دلم❤️ پای نماز شب بود ... از طرفی هم، اولین روزه های عمرم رو می گرفتم ... اون حس و یارهمیشگی هم ... بین این 2 تا ... اختیار رو به خودم داده بود ... چشم هام👀 رو بستم ... - بیخیال مهران ... و بلند شدم رفتم سمت دستشویی ... سحری خوردن ... یک - صفر ... بازی رو واگذار کرد ... ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══