eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
5.6هزار ویدیو
170 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس: https://gkite.ir/es/nashenas1401 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت ششم یک ساک هم دستش بود. تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و ساک را داد دستم و گفت:
قسمت هفتم رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود. فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم. خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند. یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانه ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. شنیدم یک نفر از پشت در صدا می زند: «یاالله... یاالله...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش می گیرد. انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونه هایم. سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق. خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو. تا او آمد، من از اتاق بیرون رفتم. خجالت می کشیدم پیش برادرم با صمد حرف بزنم یا توی اتاقی که او نشسته، بنشینم. صمد یک ساعت ماند و با برادرم و خدیجه حرف زد. وقتی از دیدن من ناامید شد، بلند شد، خداحافظی کرد برود. توی ایوان من را دید و با لحن کنایه آمیزی گفت: «ببخشید مزاحم شدم. خیلی زحمت دادم. به حاج آقا و شیرین جان سلام برسانید.» بعد خداحافظی کرد و رفت. خدیجه صدایم کرد و گفت: «قدم! باز که گند زدی. چرا نیامدی تو. بیچاره! ببین برایت چی آورده.» و به چمدانی که دستش بود اشاره کرد و گفت: «دیوانه! این را برای تو آورده.» آن قدر از دیدن صمد دستپاچه شده بودم که اصلاً چمدان را دستش ندیده بودم. خدیجه دستم را گرفت و با هم به یکی از اتاق های تو در تویمان رفتیم. درِ اتاق را از تو چفت کردیم و درِ چمدان را باز کردیم. صمد عکس بزرگی از خودش را چسبانده بود توی درِ داخلی چمدان و دورتادورش را چسب کاری کرده بود. با دیدن عکس، من و خدیجه زدیم زیر خنده. چمدان پر از لباس و پارچه بود. لابه لای لباس ها هم چند تا صابون عطری عروس گذاشته بود تا همه چیز بوی خوب بگیرد لباس ها هم با سلیقه تمام تا شده بود. خدیجه سر شوخی را باز کرد و گفت: «کوفتت بشود قدم، خوش به حالت. چقدر دوستت دارد.» ایمان، که دنبالمان آمده بود، به در می کوبید. با هول از جا بلند شدم و گفتم: «خدیجه! بیا چمدان را یک جایی قایم کنیم.» خدیجه تعجب کرد: «چرا قایم کنیم؟!» خجالت می کشیدم ایمان چمدان را ببیند. گفتم: «اگر ایمان عکس صمد را ببیند، فکر می کند من هم به او عکس داده ام.» ایمان دوباره به در کوبید و گفت: «چرا در را بسته اید؟! باز کنید ببینم.» با خدیجه سعی کردیم عکس را بکَنیم، نشد. انگار صمد زیر عکس هم چسب زده بود که به این راحتی کنده نمی شد. خدیجه به شوخی گفت: «ببین انگار چسب دوقلو زده به این عکس. چقدر از خودش متشکر است.» ایمان، چنان به در می کوبید که در می خواست از جا بکند. دیدیم چاره ای نیست و عکس را به هیچ شکلی نمی توانیم بکنیم. درِ چمدان را بستیم و زیر رختخواب هایی که گوشه اتاق و روی هم چیده شده بود، قایمش کردیم. خدیجه در را به روی ایمان باز کرد. ایمان که شستش خبردار شده بود کاسه ای زیر نیم کاسه است، اول با نگاه اتاق را وارسی کرد و بعد گفت: «پس کو چمدان. صمد برای قدم چی آورده بود؟!» زیر لب و آهسته به خدیجه گفتم: «به جان خودم اگر لو بدهی، من می دانم و تو.» خدیجه سر ایمان را گرم کرد و دستش را کشید و او را از اتاق بیرون برد. روزها پشت سر هم می آمدند و می رفتند. گاهی صمد تندتند به سراغم می آمد و گاهی هم ماه به ماه پیدایش نمی شد. اوضاع مملکت به هم ریخته بود و تظاهرات ضد شاهنشاهی به روستاها هم کشیده شده بود. بهار تمام شد. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سرد و یخبندان را هم پشت سر گذاشتیم. در نبود صمد، گاهی او را به کلی فراموش می کردم؛ اما همین که از راه می رسید، یادم می افتاد انگار قرار است بین من و او اتفاقی بیفتد و با این فکر نگران می شدم؛ اما توجه بیش از اندازه پدرم به من باعث دل خوشی ام می شد و زود همه چیز را از یاد می بردم. چند روزی بیشتر به عید نمانده بود. مادرم شام مفصلی پخته و فامیل را دعوت کرده بود. همه روستا مادرم را به کدبانوگری می شناختند. دست پختش را کسی توی قایش نداشت. از محبتش هیچ کس سیر نمیشد
😉 تو آدم بدی نیستی... فقط... تحت تاثیر امواج امپراطوری رسانه قرارگرفتی! ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
یه حرم داره ارباب ُ ، یه جهان گرفتارش .(:💔!
-مهدی‌جان شرمنده‌ایم🥀 دلم از ندیدنت پُر است، آنقدر که اضافه‌اش از چشمانم می‌چکد...💔 اللهم عجل لولیک الفرج عج ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
اعترافات یک زن 😢☝️ دیشب اینترنت قطع بود .... 😔 کلی کار کردم! بعدش ظرفارو شستم! 🥃 خونه رو جارو کردم! غذا پختم! . . . دیگه کم کم داشتم به شوهرم علاقمند میشدم که نتم وصل شد😂😂 به نام خدای خالق محبت به نام آنکه دل کاشانه اوست چراغ هر کسی در خانه اوست با سلام و ادب محضر عزیزانی که با عشق با همسرشان گفتگو می کنند رسول اللَّه صلی الله علیه و آله: جُلُوسُ الْمَرْءِ عِنْدَ عِیالِهِ احَبُّ الَی اللَّهِ تَعالی مِنْ اعْتِکافٍ فی مَسْجِدی هذا. نشستن مرد نزد همسرش نزد خداوند متعال، محبوبتر و دوست داشتنی تر است از اعتکاف او در مسجد من، (اشاره به مسجدالنبی). تنبیه الخواطر، ج2، ص122 یکی از گمشده های زندگیهای مدرن و تکنولوژیک غفلت از خانواده و عزیزان اطراف است. لطفا با حوصله وقت کافی برای گفتگو و احوالپرسی با همسر دلبند خود بگذارید. ✍مشاور ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ 🔴چشم در قرآن و روایات، بخش سوم ❌ و اما نگاهی که الهی است چیست؟ نگاه کردن به چه چیزهائی سفارش شده نگاه محبت آمیز به پدر و مادر، به عالم، به بیت الله الحرام، نگاه به آیات الهی «أَفَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَیْفَ خُلِقَتْ» (غاشیه/۱۷) آیا به خلقت شتر نگاه نمی‌کنید؟ نگاه کنید شتر چطور آفریده شده «وَ إِلَى السَّماءِ كَیْفَ رُفِعَتْ» (غاشیه/۱۸) نگاه کنید به بلندای آسمان «إِلَى الْجِبالِ كَیْفَ نُصِبَتْ» (غاشیه/۱۹) نگاه کنید به کوهها که چگونه در زمین فرو رفته‌اند «إِنَّ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْباب» (آل عمران/۱۹۰) صاحبان عقل و خرد آیات الهی را در خلقت آسمانها و در اختلاف روز و شب می‌بینند... ظاهربین نباشید، وای بحال کسی که عقلش به چشمش باشد، به حضرت امام جعفرصادق علیه السلام گفتند فلانی چه رکوعی، چه سجودی، چه نمازی، عجب عبادتی می‌‌کند، فرمودند ببینید عقلش هم کار می‌کند یا نه... خوارج نهروان هم از عباد روزگار بودند، در همین بعد از انقلاب خودمان هم خارجی داشتیم و داریم، آدمی هست که در رثای حضرت امام حسین علیه السلام اشک چشمش خشک نمی‌‌شود، برای ظهور حضرت صاحب الزمان علیه السلام صبح تا شب دعا می‌‌کند، اما ضد ولایت فقیه است، ولایت فقیه را قبول ندارد، خوب همچین شخصی امام زمان هم که ظهور کند ساز خودش را می‌زند، رو به قبله خودش نماز می‌خواند، کسانی که در زمان غیبت درکی از ولایت فقیه ندارند، مسلماً در زمان ظهور حضرت امام مهدی علیه السلام هم درکی از وجود مقدس آن حضرت ندارند... 🔹این بحث ان شاء الله ادامه دارد... وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى ✍️ حبیب‌الله یوسفی ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماز اگر قضا شد امکان مجدد آن وجود دارد، اما نظام جمهوری اسلامی اگر آسیب دید، نماز آسیب می‌بیند، دین آسیب می‌بیند، به این دلیل امام(ره) حفظ نظام را اوجب واجبات و واجب‌تر از نماز دانستند. ❤️ هدیه به ارواح مطهر شهدا 🌷 ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عکس‌العمل عجیب مهمان برنامه چهل تیکه، که به مهمان برنامه میگه من عاشق چشم ابروی شما هستم 🔹 اما جواب مهمان برنامه جالبه...😭 ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
((سلام علیکم همراهان همیشگی کانال لطفا در بخش ناشناس ما درباره عملکرد. 🌷کانال خودتون نظر بدید ودر‌ختم صلوات کانال شرکت بفرمایید))
میلاد شبیه ترین فرد به پیامبر مهربانی حضرت علی اکبر علیه السلام مبارک💥 ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎐| 🏷مجاهد خستگی ناپذیر ▫️برای توقف این حمله وحشیانه یزیدى تكفيرى و بعثى و به منظور دفاع از مقدساتمان و حرم امامانمان و دفاع از آبرویمان عراقمان و همه مظلومان با جان و مال و هر آنچه در توان داریم. با شماپیمان میبیندیم 🔻بخشی از نامه شهید ابو مهدى المهندس به آیت الله سیستانی ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
🎐 | | ◻️در آینده ای نه چندان دور، قدس آزاد خواهد گشت! خون قاسم ها پایمال نخواهد شد و هدف والایشان بالاخره ثمره خواهد داد. می گویند که هدف قاسم برقراری صلح بود، اما ظالمین جهان می خواهند که صلح نباشد، پس عامل صلح را هم از بین خواهند برد. آری قاسم را آسمانی کردند که صلحی هم برقرار نماند. در آینده ای که چندان هم دور نیست از آهنگران خواهیم شنید که می گوید قاسم نبودی ببینی، قدس آزاد گشته. ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
⚜️وَالْمَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ نَفْسَهُ 🔘مغبون واقعى کسى است که خويشتن را مغبون سازد» ✍اشاره به اينکه گاه شخص ديگرى بر سر انسان کلاه مى گذارد و او را مغبون مى کند و سرمايه اش را از دستش مى گيرد و گاه انسان درباره خويشتن دست به چنين کارى مى زند و با خود فريبى ، سرمايه هاى وجودى خويش را از کف مى دهد ، سرمايه هايى که مى توانست در سايه آن سعادت دنيا و آخرت را به چنگ آورد. 📘 خطبه 86 نهج البلاغه ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ تصویری سرودهای ویژه اعیاد شعبانیه سرود زیبا امام زمان (عج).بغض انتظار گروه سرود احسان ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
. 💠 در مدح و منقبت حضرت علی‌اکبر سلام‌الله‌علیه تو آیۀ جلال خداوند اکبری؟ یا در جمال، آینۀ حیّ داوری؟ ای شاه دلربا، بشری یا فرشته‌ای؟ ای درّ تابناک، بگو از چه گوهری "ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم" از هرچه در ثنای تو گوییم برتری ای جلوۀ جمال خداوند ذوالجلال بر آیه‌های حُسن خدا نیک‌مَظهری تو نه خدایی و نه جدا از خدای خود مَمسوس در خدایی و بر خلق مهتری ما را نمی‌رسد که بدانیم کیستی دانیم اینکه تو علی اَستی و اکبری از تو شبیه‌تر به رسول خدا نبود در خَلق و خُلق و منطق، همچون پیمبری اول علیّ راه حسینی و شاه حُسن تو چشمۀ بقایی و فرزند کوثری ای نوگل معطّر گلزار فاطمی ای سرو خوش‌خرام گلستان حیدری چشم و چراغ خانۀ مولای ما تویی بر خاندان احمد مختار زیوری مجنون روی و موی تو لیلا نشد فقط دل از هرآن‌که وصف تو بشنید می‌بری از نُزهت تو عالم و آدم گرفته جان از صحبت تو بنده کند کار سروری هم چهره برفروخته‌ای در کمین دل هم برکشیده‌ای قد رعنا به دلبری صدها هزار یوسف مصری غلام تو شاهان کنند بر سر کوی تو نوکری از شوکت تو آب شود کوهِ استوار از صولت تو می‌شکند پشت لشکری تیغ تو ذوالفقار شود گاه کارزار تو یادگار لایق سردار خیبری هم مبتلای تو شده زیبایی و سخا هم از تو اعتبار گرفته دلاوری ای که بهشت گوشۀ شش‌گوشه جای توست شاید به ما به گوشۀ چشمی تو بنگری ✍️ ، اسفند ۱۴۰۰ 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت هفتم رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده
قسمت هشتم به همین خاطر، همه صدایش می کردند «شیرین جان». آن روز زن برادرها و خواهرهایم هم برای کمک به خانه ما آمده بودند. مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرده بود. دمِ غروب، دیدیم عده ای روی پشت بام اتاقی که ما توی آن نشسته بودیم راه می روند، پا می کوبند و شعر می خوانند. وسط سقف، دریچه ای بود که همه خانه های روستا شبیه آن را داشتند. بچه ها آمدند و گفتند: «آقا صمد و دوستانش روی پشت بام هستند.» همان طور که نشسته بودیم و به صداها گوش می دادیم، دیدیم بقچه ای، که به طنابی وصل شده بود، از داخل دریچه آویزان شد توی اتاق؛ درست بالای کرسی. چند نفری از دوستانم هم به این مهمانی دعوت شده بودند. آن ها دست زدند و گفتند: «قدم! یاالله بقچه را بگیر.» هنوز باور نداشتم صمد همان آقای داماد است و این برنامه هم طبق رسم و رسومی که داشتیم برای من که عروس بودم، گرفته شده است. به همین خاطر، از جایم تکان نخوردم و گفتم: «شما بروید بگیرید.» یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هلم داد روی کرسی و گفت: «زود باش.» چاره ای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم. صمد انگار شوخی اش گرفته بود. طناب را بالا کشید. مجبور شدم روی پنجه پاهایم بایستم؛ اما صمد باز هم طناب را بالاتر کشید. صدای خنده هایش را از توی دریچه می شنیدم. با خودم گفتم: «الان نشانت می دهم.» خم شدم و طوری که صمد فکر کند می خواهم از کرسی پایین بیایم، یک پایم را روی زمین گذاشتم. صمد که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمی خواهم بقچه را بگیرم.
سلام عزیزان🌹😊 می‌دونید که این روزها بحث درباره امـر به‌ معـروف و و ... خیلی زیاد هست و خانواده های مذهبی واقعا نگران هستند.😔 این‌نظرسنجی را اندیشکده ملی منتشر کرده تا نگاه صحیح و درستی به نیازهای مومنین در این عرصه پیدا کنند و گزارشش را برای نزد مسئولان ۳۲ دستگاه مربوطه ببرند.💕😉 ✅ لطفا ۴دقیقه وقت بگذارید و تکمیلش کنید تا ان‌شاءالله در اصلاح وضع حجاب، قدم‌های جدّی، صحیح و موثری برداشته بشه و من و شما هم در ثوابش شریک باشیم. 🔴 میشه لطف کنید و این پرسش نامه نظرسنجی رو تکمیل کنید؟👇 فقط ۴ دقیقه ازتون وقت میگیره، خدا خیرتون بده https://survey.porsline.ir/s/2NMWU9Vp لطفا برای همه مومنان، در کانالها و گروههای فضای مجازی بفرستید.🌺 💥💥
280.8K
🔵 پیـام صوتی🎙 👆👆 بـراۍ اعضـاۍ ڪانال و همـراهـان گرامـی، در مـورد پرسـش نامـه نظـر سنجـی میلاد شبیه ترین فرد به پیامبر مهربانی حضرت علی اکبر علیه السلام مبارک💥 ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینقدر این هفته همه رو پیروز و مسمومیت دانش آموزان مانور دادن که این موفقیت های بزرگ دیده نشد... ایران_عزیزم❤️🇮🇷❤️ میلاد شبیه ترین فرد به پیامبر مهربانی حضرت علی اکبر علیه السلام مبارک💥 ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸
💠 مسح مجدد سر یا پا 💬 سوال: هنگام مسح سر یا پا، اگر اطمینان حاصل نکنیم که عمل مسح به خصوص مسح سر به صورت درست و کامل انجام شده است و مجدد مسح بکشیم وضو صحیح است؟ ✅ پاسخ: اگر شک از روی وسواس نباشد مسح را دوباره بکشید، ولی باید توجه داشته باشید که محل مسح باید خشک باشد. 📚سایت آیت الله خامنه ای ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️🌸