eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
5.6هزار ویدیو
169 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس: https://gkite.ir/es/nashenas1401 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این اولین باری بود که تو این چهارساله، یکی از تجربه‌گران درباره اسراف آب تو تجربه‌ش چیزی دیده. خیلی از ماها بهش مبتلاییم، از اسراف آب و برق گرفته تا گاز و بنزین و چیزای دیگه مثل غذا و.... جالب اینجاس این تجربه‌گر خودش دچار وسواس بوده، بعد از تجربه وسواسش رو میگذاره کنار. و حمام چهل دقیقه‌ایش به پنج دقیقه تغییر پیدا میکنه. وسواسی‌های عزیز از این تجربه استفاده کنن. وقتی خدا گفته اگه شک داری نجسه یا پاک، پاکه، دیگه بیخیال شو، اگه. هی شستی هی سابیدی این اسراف و گناهه 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
Part03_مطلع عشق.mp3
7.83M
💞 مطلع عشق ۳ مجموعه ای از پندها و نصایح حضرت آیت الله خامنه‌ای به زوج های جوانی که توفیق یافته اند پیوند زناشویی خود را با آهنگ کلام ایشان آغاز نمایند 🎧 🎙راوی : یاسر دعاگو 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثوابی عجیب با یک عمل برای اموات که آثار آن تا قیامت جاریست... شب جمعه است ،اموات و شهدا رو یاد کنیم❣❤ باارسال این کلیپ در ثواب انتشار ان سهیم باشید🌺 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
775.7K
❌هشدار❌ توطئه فتنه‌گران برای ۱۳فروردین حتما گوش کنید و منتشر کنید در گروههای مذهبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙استاد پناهیان 🔸حسرت آتیشت میزنه‼️ روز قیامت خیلیا حسرت می‌خورن که چرا تلاش نکردن بهجت بشن‼️ تا فرصت داری رو یاری کن‼️ 👌کوتاه و شنیدنی 👈ببینید و نشر دهید. 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت بیست و چهارم خدیجه به همان آرامي گفت: اخر سلطان حسین خبر آورده بود حجت را آورده ا
قسمت بیست و ششم ظهر شده بود. دیدم دیگر نمی توانم تحمل کنم. با چه حال زاری رفتم سراغ خدیجه. او یکی از بچه هایش را فرستاد دنبال قابله و با من آمد خانه ما. از درد هوار می کشیدم. خدیجه تند و تند آب گرم و نبات برایم درست می کرد و زعفران دم کرده به خوردم می داد. کمی بعد، شیرین جان و خواهرهایم هم آمدند. عصر بود. نزدیک اذان مغرب بچه به دنیا آمد. آن شب را هیچ وقت فراموش نمی کنم. تا صدایی می آمد، با آن حال زار توی رختخواب نیم خیز می شدم. دلم می خواست در باز شود و صمد بیاید. هر چند تا صبح به خاطر گریه بچه خوابم نبرد؛ اما تا چشمم گرم می شد، خواب صمد را می دیدم و به هول از خواب می پریدم. یک هفته از به دنیا آمدن بچه می گذشت. او را خوابانده بودم توی گهواره که صدای در آمد. شیرین جان توی اتاق بود و به من و بچه می رسید. قبل از اینکه صمد بیاید تو، مادرم رفت. صمد آمد و نشست کنار رختخوابم. سرش را پایین انداخته بود. آهسته سلام داد. زیر لب جوابش را دادم. دستم را گرفت و احوالم را پرسید. سرسنگین جوابش را دادم. گفت: «قهری؟!» جواب ندادم. دستم را فشار داد و گفت: «حق داری.» گفتم: «یک هفته است بچه ات به دنیا آمده. حالا هم نمی آمدی. مگر نگفتم نرو. گفتی خودم را می رسانم. ناسلامتی اولین بچه مان است. نباید پیشم می ماندی؟!» چیزی نگفت. بلند شد و رفت طرف ساکش. زیپ آن را باز کرد و گفت: «هر چه بگویی قبول. اما ببین برایت چه آورده ام. نمی دانی با چه سختی پیدایش کردم. ببین همین است.» پتوی کاموایی را گرفت توی هوا و جلوی چشم هایم تکان تکانش داد. صورتی نبود؛ آبی بود، با ریشه های سفید. همان بود که می خواستم. چهارگوش بود و روی یکی از گوشه هایش گلدوزی شده بود، با کاموای سرمه ای و آبی و سفید. پتو را گرفتم و گذاشتم کنار گهواره. با شوق و ذوق گفت: «نمی دانی با چه سختی این پتو را خریدیم. با دو تا از دوست هایم رفتیم. آن ها را نشاندم ترک موتور و راه گرفتیم توی خیابان ها. یکی این طرف خیابان را نگاه می کرد و آن یکی آن طرف را. آخر سر هم خودم پیدایش کردم. پشت ویترین یک مغازه آویزان شده بود.» آهسته گفتم: «دستت درد نکند.» دستم را دوباره گرفت و فشار داد و گفت: «دست تو درد نکند. می دانم خیلی درد کشیدی. کاش بودم. من را ببخش. قدم! من گناهکارم می دانم. اگر مرا نبخشی، چه کار کنم!» بعد خم شد و دستم را بوسید و آن را گذاشت روی چشمش. دستم خیس شد. گفت: «دخترم را بده ببینم.» گفتم: «من حالم خوب نیست. خودت بردار.» گفت: «نه.. اگر زحمتی نیست، خودت بگذارش بغلم. بچه را از تو بگیرم، یک لذت دیگری دارد.» هنوز شکم و کمرم درد می کرد، با این حال به سختی خم شدم و بچه را از توی گهواره برداشتم و گذاشتم توی بغلش. بچه را بوسید و گفت: «خدایا صد هزار مرتبه شکر. چه بچه خوشگل و نازی.» همان شب صمد مهمانی گرفت و پدرم اسم اولین بچه مان را گذاشت، خدیجه. بعد از مهمانی، که آب ها از آسیاب افتاد، پرسیدم: «چند روز می مانی؟!» گفت: «تا دلت بخواهد، ده پانزده روز.» گفتم: «پس کارت چی؟!» گفت: «ساختمان را تحویل دادیم. تمام شد. دو سه هفته دیگر می روم دنبال کار جدید.» اسمش این بود که آمده بود پیش ما. نبود، یا همدان بود یا رزن، یا دمق. من سرم به بچه داری و خانه داری گرم بود. یک شب سفره را انداخته بودم، داشتم بشقاب ها را توی سفره می چیدم. صمد هم مثل همیشه رادیویش را روشن کرده بود و چسبانده بود به گوشش. قابلمه غذا را آوردم. گفتم: «آن را ولش کن بیا شام بخوریم، خیلی گرسنه ام.» نیامد. نشستم و نگاهش کردم. دیدم یک دفعه رادیو را گذاشت زمین و بلند شد. بشکنی توی هوا زد و دور اتاق چرخید. بعد رفت سراغ خدیجه او را از توی گهواره برداشت. بغلش کرد و بوسید. و روی یک دست بلندش کرد. به هول از جا بلند شدم و بچه را گرفتم و گفتم: «صمد چه خبر شده. بچه را چه کار داری. این بچه هنوز یک ماهش هم نشده. چلّه گی دارد. دیوانه اش می کنی!» می خندید و می چرخید و می گفت: «خدایا شکرت. خدایا شکرت!» خدیجه را توی گهواره گذاشتم. آمد و شانه هایم را گرفت و تکانم داد. بعد سرم را بوسید و گفت: «قدم! امام دارد می آید. امام دارد می آید. الهی قربان تو و بچه ات بروم که این قدر خوش قدمید.» بعد کتش را از روی جالباسی برداشت. ماتم برده بود. گفتم: «کجا؟!» گفت: «می روم بچه ها را خبر کنم. امام دارد می آید!» این ها را با خنده می گفت و روی پایش بند نبود. خدیجه از سر و صدای صمد خواب زده شده بود. گفتم: «پس شام چی؟! من گرسنه ام.» برگشت و تیز نگاهم کرد و گفت: «امام دارد می آید. آن وقت تو گرسنه ای. به جان خودم من اشتهایم کور شد. مات و مبهوت نگاهش کردم. گفتم: «من شام نمی خورم تا بیایی.» خیلی گذشت. نیامد. دیدم دلم بدجوری قار و قور می کند. غذایم را کشیدم و خوردم. سفره را تا کردم که خدیجه بیدار شد. بچه گرسنه اش بود. شیرش را دادم.
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
امام حسین علیه السلام همین که با یزید بیعت نکرد کافیه؟ نه😔 رفت داد و بیداد کرد جلوشم گرفت تا اون ح
🔰شروط امر به معروف و نهی از منکر اولین شرط از چهار شرط وجوب امر به معروف علم به معروف و منکر هست یا اطمینان از گناه هست یا شناخت معروف و منکر✅ یعنی چی🤔یعنی اون کسی که می خواد امر کنه یا نهی کنه باید مطمئن باشه کاری که داره اونجا صورت میگیره واقعاً حرامیست گناهیست منکریست که داره رخ میده که من بخوام نهی کنم✅ اگه شک داره که این موسیقی حرامه یا حرام نیست؟ این حرفی که این آقا زد گناهه این حرف؟ دروغه؟ غیبته؟ یا نه گناه نیست؟ اگه شک داره🤔 مراجع تقلید می فرمایند که نباید امر و نهی کنه⚠️❌
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🔰شروط امر به معروف و نهی از منکر اولین شرط از چهار شرط وجوب امر به معروف علم به معروف و منکر هست ی
پس اولین شرط خیلی ساده و مختصر بگذریم ازش شما باید مطمئن باشی که اون کار گناهه اگه مطمئنی این عمل گناهه، منکره یا اون عملی که ترک شده واجبی بوده که ترک شده باید تذکر بدی✅⚠️ اگه شک داری که این کار که ترک شده واجب بوده یا نه؟ این کاری که رخ داده حرام بوده یا نه؟ منکر بوده یا نه؟ معروف و منکر رو اونجا یقین بهش نداری نباید تذکر بدی ⚠️❌
سالهای روایت نشده از حکومت امیر المؤمنین حضرت علی (ع) ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️ 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️
💠شخصى به اميرالمؤمنين(علیه‌السلام) عرض كردند: را برايمان وصف كنید! حضرت فرمود: از خوب کسی سؤال کردید و با مرد روبرو شديد! مرگی كه بر آدمى وارد مى‏شود، سه‌گونه است: بشارت به جاودان، يا خبردادن به هميشگى، و و ترسانيدن؛ و كار شخص «» مبهم است؛ زيرا نمى‏داند جزو كدام‌یک از اين سه‌گروه خواهد بود. کسی كه دوستدار و مطيع ما باشد، به نعمت‌هاى جاودان بشارت داده شده و دشمنان مخالف ما عذاب ابدى در پيش خواهند داشت؛ آن كس كه وضعش معلوم نيست و نمى‏داند سرانجامش چه خواهد شد، مؤمنى است كه به زيان خود زياده‌روى نموده و مشخص نيست سرانجامش به كجا خواهد كشيد؛ خبر مبهم و ترسناكى به او مى‏رسد؛ ولى خداوند هرگز او را با دشمنان ما برابر نخواهد كرد و به ما او را از جهنّم بيرون مى‏آورد؛ پس انجام دهيد و از خدا اطاعت كنيد! مطمئن نباشيد و سزاى گناه را از طرف خدا ناچيز مشماريد! زيرا شفاعت شامل حال «» نخواهد شد مگر بعد از سيصدهزارسال. 🔹منبع: معانی‌الأخبار ↓ 🌺❄️🌸❄️🌺❄️ 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺❄️🌸❄️🌺❄️
📚 افطار روزه به تصور ضرر 💠 سؤال: در ابتدای تکلیف به توصیه پدر و مادرم و با تصور این که بنیه ضعیفی دارم و روزه برایم ضرر دارد، روزه ها را افطار کردم و تا ماه رمضان سال بعد هم قضا نکردم، آیا علاوه بر قضا کفاره هم بر عهده من می باشد؟ ✅ جواب: اگر مطمئن بودید یا حداقل می ترسیدید که روزه برای شما ضرر داشته باشد، کفارۀ عمد واجب نیست ولی باید قضای روزه ها را بگیرید و برای هر روز، کفارۀ تأخیر بپردازید (به ازای هر روز ۷۵۰ گرم گندم، آرد، نان، برنج یا سایر موادّ غذایی به فقیر بدهید). 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
برایِ بی‌قرارها قرار آفرید❤️. 🌙
🔷 آیه ی روز اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم ✨🔸يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ 🔹آنان می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولی خدا نور خود را کامل می‌کند هر چند کافران خوش نداشته باشند! 📗 سوره ی صف آیه ی ٨
آنقدر فامیلامون رو ندیدیم 😐😳 که چند وقت پیش یه یارو اومد به اسم عموم خونمون شام خورد... بعدا فهمیدیم گدا بوده😐😂😂 به نام خداوند دوست دار صله رحم سلام امام حسین علیه السلام مَن سَرَّهُ أن يُنسَأَ في أَجَلِهِ و يُزادَ في رِزقِهِ فَليَصِلْ رَحِمَهُ هر كه خوش دارد مرگش به تأخير افتد و روزى اش افزون شود. باید صله رحم کند. بحار، ج 91، ص 296 به راستی صله رحم یکی از ارزشهای انسانی و مورد تاکید دین مبین اسلام است که این روزها مورد غفلت قرار گرفته است. صله رحم فقط به رفتن و دیدن نیست بلکه با یاری رساندن و پیگیری احوالشان نیز محقق می شود. گاهی نیز تنها با یک‌ تماس قابل اجرا است. یادمان باشد آثار و برکات زیادی به واسطه صله رحم نصیب انسان می شود. ✍مشاور 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
دعای روزانه ماه مبارک رمضان🦋 ✨روز نهم