#خبر
🚨 ساعت 12:48 فرصت تعیین دقیق جهت قبله را از دست ندهید
🔰امکان تعیین دقیق قبله بر اساس تابش خورشید
🔹هفتم خرداد و 25 تیر هر سال فرصتی ایجاد می كند تا جهت دقیق قبله برای نمازخانه ها، مساجد و یا حتی منازل توسط مردم تعیین شود.
🔆در حقیقت در لحظه اذان ظهر در روزهای 7 خرداد و 25 تیر خورشید درست بالای خانه كعبه بوده و خانه خدا هیچگونه سایهای نخواهد داشت.
🔸با قرار دادن شاخصی عمود بر زمین در ساعت 12:48دقیقه روز یکشنبه هفتم خرداد، جهت سایه علامت گذاری و خلاف جهت سایه به سمت خورشید، جهت دقیق قبله را نشان می دهد.
#قبله
@saghebin
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
احکام نحوه خواندن نماز یکشنبه های ماه ذی القعده #احکام @saghebin
یادآوری نماز یکشنبه
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم زیبا از ترجمہ فارسے سورہ مبارڪہ بقرہ ✨
بخش بیست و چهارم(پایان)
☀️آیات ۲۸۱ تا ۲۸۶☀️
🔻اشارہ بهــــــــ👇
🌟دعا
🌟 توصیه به بدهکاران
#قرآن_کریم
@saghebin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خروج #شیطان از زمین
🔹️ بعد از هزاران سال تاریکی باید سیاره زمین رو ترک بکنه
◗🕊 🌷أَنَّ الاَْرضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ
◗بندگان صالحم وارث زمین خواهد شد.◖
#نوید_ظهور
#امام_زمان
@saghebin
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
🔴 بدترین معامله
«بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُوا بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَن يُنَزِّلَ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَىٰ غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ» (بقره/۹۰)
ﭼﻪ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻓﺮﻭﺧﺘﻨﺪ، ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﻭی ﺣﺴﺪ، ﺑﻪ ﺁﻳﺎتی ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: «ﭼﺮﺍ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﻓﻀﻞ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ، ﺁﻳﺎﺗﺶ ﺭﺍ ﻧﺎﺯﻝ میﻛﻨﺪ؟!» ﭘﺲ ﺑﻪ ﻗﻬﺮ پی ﺩﺭ پی ﺍلهی ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ. ﻭ ﺑﺮﺍی ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ، ﻣﺠﺎﺯﺍتی ﺧﻮﺍﺭﻛﻨﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
❌ همیشه میزان سواد و داشتن مدرک تحصیلی ملاک فهمیدن نیست، مدرک تحصیلی عامل فهمیدن نیست، در جوامع انسانی بدترین معاملات خود فروشی است، و بدترین نوع خودفروشی، فروختن علم و دانش و تخصص دانشمند به جنایتكاران عالم است
قرآن در سوره بقره آیه ۹۰ میفرماید «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنفُسَهُمْ» بد معاملهای كردند، یعنی خودشان را مفت فروختند...
❌ قبل از هر چیز ذکر این نکته لازم است ما در مقابل دانشمندان پاک طینت همچون ابن سینا و رازی و پاستور و ادیسون و دیگر بزرگان علم دانش و خادم بشریت سر تعظیم فرود میآوریم...
♦️ روی سخن ما دانشمندان تبهکار است
❌ کسانی هستند كه نابغه علمی هستند، اما این نبوغشان را به تبهکاران میفروشند، علم خود را بر ضد بشریت بکار میبندند، این آدم نابغه و دانشمند یک ویروس کشنده در آزمایشگاه پرورش میدهد و جان هزاران انسان بیگناه را میگیرد، برای پول جنایت میکند، این بدترین نوع خودفروشی است...
تمام سلاحهای کشتار جمعی توسط دانشمندان خود فروخته ساخته میشود، سلاحهای میکروبی، سلاحهای شیمیائی...
❌ در مقابل این دانشمندان خود فروخته، افراد تحصیل نکردهای هم هستند که شاید فقط خواندن و نوشتن بلدند، مدرک تحصیلی ندارند، اما درک و فهم بالائی دارند، چشم بصیرت دارند...
راه تعلیم و تعلم فقط دانشگاه نیست...
🍀 به قول حافظ شیرازی رحمت الله علیه:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
🌺 حضرت امام حسن عسکری علیه السلام ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻋﺎﻟﻢ ﻋﻠﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻜﺎﺭ ﻧﺒﻨﺪﺩ ﻭ به دﺳﺘﺮﺱ ﻃﺎﻟﺒﻴﻦ ﻋﻠﻮم ﻧﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﺟﺎﻫﻞ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺴﺐ ﻋﻠﻢ ﺍﻗﺪﺍم ﻧﻜﻨﺪ ﻭ ﻏﻨﻰ ﺑﺨﻞ ﻭﺭﺯﺩ ﻭ ﻓﻘﻴﺮ ﺩﻳﻨﺶ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﺩﭼﺎﺭ ﻋﻘﻮﺑﺖ ﺷﺪﻳﺪ ﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻣﺮﺩم ﺑﻠﺎ ﻭ ﻋﺬﺍﺏ ﻧﺎﺯﻝ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
✍️ حبیبالله یوسفی
#سلاح_جمعی
@saghebin
#معامله
⭕️دوره های آموزشی
امر به معروف و نهی از منکر
استاد علی تقوی یگانه
💠سطح تربیت مربی
🔷 معروفی نو
▫️جلسه هشتم
🔻فایل تصویری↙️
https://aparat.com/v/235Cp
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
@saghebin
maroofino8.mp3
18.06M
⭕️دوره های آموزشی
امر به معروف و نهی از منکر
استاد علی تقوی یگانه
💠سطح تربیت مربی
🔷 معروفی نو
▫️جلسه هشتم
🔻فایل صوتی
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
@saghebin
8.pdf
848.1K
⭕️دوره های آموزشی
امر به معروف و نهی از منکر
استاد علی تقوی یگانه
💠سطح تربیت مربی
🔷 معروفی نو
▫️جلسه هشتم
🔻فایل pdf
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید
@saghebin
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ 💠#خداحافظ_سالار قسمت دوم 🔸شاید مقدمه نوبت باز کردن پنجره ای دیگر شد و تماشای ع
🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️
❤️
💠#خداحافظ_سالار
قسمت سوم
روزشمار تقویم روی یازدهم دی سال ۱۳۹۰ بود و عقربه، ساعت ۹ را نشان میداد که به فرودگاه امام خمینی رسیدیم. دخترانم با شوق و شتاب، چمدانهای بزرگ را روی چرخ میکشیدند تا به سالن ترانزیت رسیدیم، نگاه هر سه مان روی تابلوی نشانگر پروازهای خروجی متوقف شد و با ولع پروازها را یکی یکی مرور کردیم. کمتر
از دو ساعت به پرواز تهران _ دمشق باقی مانده بود و ظاهرا همه چیز برای رفتن آماده اما نمیدانم چرا، دلم شور میزد. میترسیدم، پاهایم به پله هواپیما نرسد یا برسد و پرواز انجام نشود. یا پرواز انجام شود اما به مقصد نرسد. یا اصلاً هواپیما برود و در فرودگاه دمشق، بنشیند اما خبری از حسین نباشد. غرق در افکار جورواجور شدم. زبانم مثل یک تکه چوب، خشکیده بود و چسبیده بود سقف دهانم، اما نباید این اضطراب درونی در چهره ام نمایان میشد چرا که ممکن بود دلهره ام را به دخترها هم منتقل کند. نگاهشان کردم، هر دو کمی عقب تر از من، توی صف کنترل گذرنامه ایستاده بودند و گل لبخند توی چهره شان آن قدر قرص و محکم همین نشسته بود که یقین کردم از لحظه راه افتادنمان به سمت فرودگاه تا حالا، لحظه ای از چهره شان دور نشده است.
با صدای مامور کنترل گذرنامهها به خودم آمدم که از داخل اتاقک شیشه ای،
پرسید:خانم پروانه چراغ نوروزی؟
گفتم بله خودم هستم.
گذرنامه زهرا و سارا را هم گرفت و مشغول بررسی گذرنامه ها شد، چندباری زیرو رویشان کرد و بعد از یک مکث طولانی که هر لحظه اش برایم کلی دلهره و اضطراب داشت، سری به علامت تأسف تکان داد و طوری که فقط من شنیدم، گفت:متأسفانه گذرنامه شما سیاسیه، مهلتش شش ماهه بوده و تاریخ انقضاش، گذشته نمیتونید از کشور خارج شین.
انگار که یک باره تمام پشتوانه هایم را از دست داده باشم، خودم را تنهای تنها میان هجمه عظیمی از مشکلات دیدم. درماندگی تمام وجودم را فراگرفت و عرق سردی روی تنم نشست. مات و مبهوت و بدون حتی کلامی گذرنامه ها را گرفتم. ذهنم قفل شده بود. این پا و آن پا کردم که به زهرا و سارا چه بگویم. نمیتوانستم توی چشمشان نگاه کنم و با حرفم، آب سردی روی گرمای اشتیاقشان برای رفتن به سوریه بریزم. فکر برگشتن به خانه عذابم می داد. نگاهی از سر استیصال به دخترانم انداختم. زهرا که گرفتگی را در صورتم دید، گفت:اتفاقی افتاده؟ گفتم نه مامان جان. سردی و کمی یأس را در جوابم حس کرد و پرسید:خُب پس چرا برگشتی؟
خواستم خودم را خونسرد نشان بدهم:یه مشکل کوچیک پیش اومده. باید گذرنامه هامون تمدید بشه. یک باره شادی از صورت معصومشان محو محو شد. مظلومیت نگاهشان، دلم را شکست. پس از ماهها دوری که البته همه اش پر بود از هول و ولا برای سلامتی پدرشان، میخواستند برای دیدن او به سوریه بروند. سارا که دلتنگی اش نمودِ بیشتری داشت و کاسه صبرش حالا لبریز شده بود،
پیشنهاد داد تا به مأموران بگوییم که خانواده سردار همدانی هستیم.
❤️
🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️🍃❤️