فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نخستین تصاویر از آثار حملات پهپادی به فرودگاه ابوظبی
🔸صابرین نیوز تصاویری از آثار خرابی ها و دود ناشی از حملات پهپادی به فرودگاه ابوظبی منتشر کرد.
@saghebin
📜 ویژهنامه "شهید پیروز"
🔻 بررسی و تحلیل خطبههای نمازجمعه ۲۷دیماه۹۸
➕ مصاحبه با همرزمان شهید سلیمانی و شخصیتهای برجسته محور مقاومت
🔺 بازنشر به مناسبت سالروز سخنرانی حضرت آیت الله خامنهای در نمازجمعه تاریخی ۲۷دیماه ۹۸
@saghebin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ قاسم سلیمانی محصول دانشگاه نیست
خدا قاسم را برای خود ساخت.
صنعت اصلی صنعت انسان سازی است نه این صنایعی که همه جای دنیا مرسوم است
👤استاد حسن عباسی
@saghebin
🌹نماز عارفانه
🌹شهید #نواب صفوی
بالاترین هدف شهید نواب صفوی، پیروی از دستور خداوند و حرکت در مسیر بندگی بود. راز و نیازهای او با خداوند، حال خاصی داشت. او هنگامی که به نماز میایستاد، به سرعت اشک از چشمانش جاری میشد و از این عالم پرواز میکرد. نماز او در حقیقت، سفر به دنیای دیگر بود. کار و تلاش و فعالیتهای خسته کننده، هرگز او را از راز و نیاز و نیایش نیمهشب باز نمیداشت. نواب صفوی از جمله راهیان شب و قهرمانان روز در میدان کارزار بود. او خود میگفت: «به خدا سوگند، هر وقت صدای «اللّه اکبر» مؤذن به گوشم میرسد، احساس میکنم دنیا در چشمانم رنگ میبازد و بیارزش میشود و دیگر جز قدرت و عظمت خداوند چیزی را حس نمیکنم».
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
🌹🍃🌹🍃
@saghebin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم لو رفته از نماز خاخام های یهودی برای نابودی انرژی هسته ای ایران
کاهنان معبد آمون به شیوه مدرن
☑️ @saghebin
🔰 نماز جمعه نماد ذکر خدا و جنگ با دشمنان است
💠حضرت آیتالله خامنهای در اولین خطبه نماز جمعه پس از انتصاب از سوی امام خمینی به عنوان امام جمعه تهران: «نماز جمعه یک واجب سمبلیک هست، یک سمبل و رمز است، اوّلاً نماز است و ذکر خداست. ثانیاً سلاح است، حالت جنگیدن با دشمن خدا و با شیطانهاست. امام جمعه که رمز نماز جمعه است باید عصای خود را سلاحی قرار بدهد و در مقابل مردم بایستد و اساسیترین و لازمترین و اصلیترین مسائل را در اجتماعی بزرگ از زبانی ایمن و مورد اطمینان با مردم درمیان بگذارد.» ۵۸/۱۰/۲۸
🗓 ۲۸ دیماه، سالروز نخستین #نماز_جمعه به امامت حضرت آیتالله خامنهای در سال ۵۸
@saghebin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | تریبون مقاومت
🔺 مروری اجمالی بر خط مقاومت و ایستادگی ملت در چهل سال بیانات رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعه تهران
🗓بازنشر به مناسبت ۲۸ دیماه، سالروز نخستین #نماز_جمعه به امامت حضرت آیتالله خامنهای در سال ۵۸
@saghebin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بࢪادࢪم!!😔
هفتمیـنسالـگردشهادتتمبــارڪ✋🏼
سفارشماروپیشامـامحسین ؏ میکنے؟💔🥀
#شہیدجھادمغنیہ🍂
@saghebin
#سلام_امام_زمانم💚
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
من ظهور لحظه ها را میشمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری
در مسیرت جانفشانم گل بکارم تا بیایی
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@saghebin
#السلام_علے_العشـق ❤️
یڪمحبتمیڪنیماراحرم
دعوتڪنی؟
گریھکردنبرشماگفتیاثرداردحسین.
صلےاللهعلیڪیااباعبدالله.
#اللهم_رزقنا_کربلا💔😭
#صبحم_به_نام_شما
@saghebin
🌼چهارشنبه تون زیبا و بی نظیر
🌺یک روز پراز آرامش
🌼یک دل آرام و بی غصه
🌺یک زندگی آروم
🌼و عاشقانه
🌺و یک دعای خیر از
🌼ته دل
🌺نصیب لحظه هاتون
🌼روزتون عالی
🌺و سرشار از خیر و برکت
@saghebin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹به مناسبت سالگرد شهدای قنیطره
♦️شهید جهاد مغنیه: به همه جهانیان خواهیم گفت که آزادگی چگونه شکل میگیرد و پیروزی چگونه با خون تحقق خواهد یافت.
@saghebin
✨شهیدی که اذن دخول ورود به بهشت را از پدر گرفت و در جوار شهید ابراهیم همت رضوان الله تعالی علیه به خاک سپرده شد.
آخرین روزهای اسفند ۱۳۶۴ بود. در بیمارستان مشغول فعالیت بودم. من تکنسین اتاق عمل و متخصص بیهوشی بودم. با توجه به عملیات رزمندگان اسلام تعداد زیادی مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. لحظه ای استراحت نداشتیم. اتاق عمل مرتب آماده می شد و تیم جراحی وارد می شدند.
داشتم از داخل راهروی بیمارستان به سمت اتاق عمل می رفتم، که دیدم حتی کنار راهروها مجروح خوابیده!! همین طور که جلو میرفتم یک نفر مرا به اسم کوچک صدا زد، برگشتم اما کسی را ندیدم می خواستم بروم که دوباره صدایم کرد، دیدم مجروحی کنار راهروی بیمارستان روی تخت حمل بیمار از روی شکم خوابیده و تمام کمر او غرق خون است. رفتم بالای سر مجروح و گفتم شما من را صدا زدی؟ چشمانش را به سختی باز کرد و گفت: بله، منم کاظمینی .چشمانم از تعجب گِرد شد، گفتم محمدحسن اینجا چه کار میکنی؟
محمدحسن کاظمینی سال های سال با من همکلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را میدیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سالهای اول جنگ در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان میگفتند که برادران حسن اسیر شده اند.
بلافاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم این همکلاسی من طبق پروندهاش چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و فاصله بین دو شانه چپ و راست را متلاشی کرده طوری که پوست و گوشت کمرش از بین رفته، دو برادر او هم قبلاً مفقود الاثر شدند. او زن و بچه هم دارد اگر می شود کاری برایش انجام دهید.
تیم جراحی خیلی سریع آماده شد و محمدحسن راهی اتاق عمل شد. دکتر همین که می خواست مشغول به کار شود، مرا صدا زد و گفت: باورم نمیشه، این مجروح چطور زنده مانده، بهقدری کمر او آسیب دیده که از پشت می توان حتی محفظه ای که ریه ها در آن قرار می گیرد مشاهده کرد! دکتر به من گفت: این غیر ممکن است، معمولاً در چنین شرایطی بیمار یکی دو ساعت بیشتر دوام نمی آورد. بعد گفت: من کار خودم را انجام می دهم. اما هیچ امیدی ندارم ، مراقبت های بعد از عمل بسیار مهم است. مراقب این دوستت باش. عمل تمام شد یادم هست حدود ۴۰ عدد گاز استریل را با بتادین آغشته کردند و روی محل زخم گذاشتم و پانسمان کردم .دایرهای به قطر حدود ۲۵ سانت، روی کمر او متلاشی بود. روز بعد دوباره به محمدحسن سر زدم، حالش کمی بهتر بود، خلاصه روز به روز حالش بهتر شد . یادم هست روز آخر اسفند حسابی برایش وقت گذاشتم، گفتم فردا روز اول عید است مردم و بستگان شما به بیمارستان و ملاقات مجروحین میآیند. بگذار حسابی تر و تمیز بشویم. همین طور که مشغول بودم و او هم روی شکم خوابیده بود، به من گفت: می خواهم به خاطر تشکر از زحماتی که برای من کشیدی یک ماجرای عجیب رو برات تعریف کنم. گفتم: بگو می شنوم.
فکر کردم می خواهد از حال و هوای رزمندگان و جبهه تعریف کند. ماجرایی را برایم گفت که بعد از سال ها هنوز هم وقتی به آن فکر میکنم حال و هوایم عوض میشود.
محمد حسن بی مقدمه گفت: اثر انفجار را روی کمر من دیدی؟ من با این انفجار شهید شدم، روح به طور کامل از بدنم خارج شد و من بیرون از بدنم ایستادم و به خودم نگاه می کردم. یک دفعه دیدم که دو ملک در کنار من ایستادند. به من گفتند: از هیچ چیزی نگران و ناراحت نباش، تو در راه خداوند شهید شده و اکنون راهی بهشت الهی خواهی شد. همراه با آن دو ملک به سمت آسمان ها پرواز کردیم. در حالی که بدن من همینطور پشت خاکریز افتاده بود . در راه همین طور به من امید می دادند و می گفتند: نگران هیچ چیزی نباش، خداوند مقام بسیار والایی را در بهشت برزخی برای شما و بقیه شهدا آماده کرده.
در راه برخی رفقایم را که شهید شده بودند میدیدم. آن ها هم به آسمان می رفتند. کمی بعد به جایی رسیدیم که دو ملک دیگر منتظر من بودند. دو ملک قبلی گفتند: اینجا آسمان اول تمام می شود. شما با این ملائک راهی آسمان دوم می شوی.از احترامی که به ملائک آسمان دوم گذاشته شد، فهمیدم ملائک آسمان دوم از لحاظ رتبه و مقام از ملائکه آسمان اول برترند. آن دو ملک هم حسابی مرا تحویل گرفتند و به من امید دادند که لحظاتی دیگر وارد بهشت برزخی خواهی شد و هر زمان که بخواهی می توانی به دیدار اهل بیت علیه السلام بروی. بعد من را تحویل ملائکه آسمان سوم دادند. همین طور ادامه داشت تا این که مرا تحویل ملائک آسمان هفتم دادند، کاملا مشخص بود که ملائکه آسمان هفتم از ملائک آسمان ششم برترند. بلافاصله نگاهم به بهشت افتاد، نمی دانید چقدر زیبا بود. از هر نعمتی بهترین هایش در آن جا بود. یکباره دیدم که هر دو برادرم در بهشت منتظر من هستند. فهمیدم که هر دوی آن ها شهید شدهاند. چون قبلاً به ما گفته بودند که آن