eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
5.6هزار ویدیو
169 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس: https://gkite.ir/es/nashenas1401 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت هفتاد و دو دانه دانه پفک توی دهانشان می گذاشت. از رفتارش تعجب کرده بودم. انگار این
قسمت هفتاد و سه صمد نگاهی به من و نگاهی به پدرش کرد و گفت: «پدر جان! با آمدنت ستار نمی آید این طرف. اگر فکر می کنی با آمدنت چیزی عوض میشود یاعلی، بلند شو همین الان برویم؛ اما من می دانم آمدنت بی فایده است. فقط خسته می شوی.» پدرش ناراحت شد. گفت: «بی خود بهانه نیاور من می خواهم بروم. اگر نمی آیی، بگو. با شمس الله بروم.» صمد نشست و با حوصله تمام، برای پدرش توضیح داد جسد ستار در چه منطقه ای جا مانده. اما پدرش قبول نکرد که نکرد. صمد بهانه آورد شمس الله جبهه است. پدرش گفت: «تنها می روم.» صمد گفت: «می دانم دلتنگی. باشد. اگر این طور راضی و خوشحال می شوی، من حرفی ندارم. فردا صبح می رویم منطقه.» پدرشوهرم دیگر چیزی نگفت؛ اما شب رفت خانه آقا شمس الله، گفت: «می روم به بچه هایش سری بزنم.»بچه ها که دیدند صمد آن ها را به بازار نبرده، ناراحت شدند. صمد سربه سرشان گذاشت. کمی با آن ها بازی کرد و بعد نشست به درسشان رسید. به خدیجه دیکته گفت و به معصومه سرمشق داد. گوشه ای ایستاده بودم و نگاهش می کردم. یک دفعه متوجه ام شد. خندید و گفت: «قدم! امروز چه ات شده. چشمم نزنی! برو برایم اسپند دود کن.» گفتم: «حالا راستی راستی می خواهی بروی؟!» گفت: «زود برمی گردم؛ دو سه روزه. بابا ناراحت است. به او حق بده. داغ دیده است. او را می برم تا لب اروند؛ جایی که ستار شهید شده را نشانش می دهم و زود برمی گردم.» به خنده گفتم: «بله، زود برمی گردی!» خندید و گفت: «به جان قدم، زود برمی گردم. مرخصی گرفته ام. شاید دو سه روز هم نشود. حالا دو تا چای بیاور برای حاج آقایتان. قدر این لحظه ها را بدان.»
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
#دختر_شینا قسمت هفتاد و سه صمد نگاهی به من و نگاهی به پدرش کرد و گفت: «پدر جان! با آمدنت ستار نمی
قسمت هفتاد و چهار فردا صبح زود پدرشوهرم آمد سراغ صمد. داشتم صبحانه آماده می کردم. گفت: «دیشب خواب ستار را دیدم. توی خواب کلافه بود. گفتم ستار جان! حالت خوب است؟! سرش را برگرداند و گفت من صمدم. رفتم جلو ببوسمش، از نظرم پنهان شد.» بعد گریه کرد و گفت: «دلم برای بچه ام تنگ شده. حتماً توی خاک دشمن کنار آن بعثی های کافر عذاب می کشد. نمی دانم چرا از دستم دلخور بود؛ حتماً جایش خوب نیست.» صمد که می خواست پدرش را از ناراحتی درآورد، با خنده و شوخی گفت: «نه بابا. اتفاقاً خیلی هم جایش خوب است. ستار الان دارد برای خودش پرواز می کند. فکر کنم از دست شما ناراحت است که این طور اسم های ما را به هم ریختید.» چشم غره ای به صمد کردم و لب گزیدم. صمد حرفش را عوض کرد و گفت: «اصلاً از دست من ناراحت است که اسمش را برداشتم.» بعد رو کرد به من و گفت: «حتی خانمم هم از دستم ناراحت است؛ مگر نه قدم خانم.» شانه بالا انداختم. گفت: «هر چه می گویم تمرین کن به من بگو حاج ستار، قبول نمی کند. یک بار دیدی فردا پس فردا آمدند و گفتند حاج ستار شهید شده، باید بدانی شوهرت را می گویند. نگویی آقا ستار که برادرشوهرم است، چند وقت پیش هم شهید شد.» این را گفت و خندید. می خواست ما هم بخندیم. اخم کردیم. پدرش تند و تیز نگاهش کرد. صمد که اوضاع را این طور دید، گفت: «اصلاً همه اش تقصیر آقاجان است ها! این چه بلایی بود سر ما و اسم هایمان آوردید؟!» پدرشوهرم با همان اَخم و تَخم گفت: «من هیچ بلایی سر شما نیاوردم. تو از اول اسمت صمد بود، وقتی شمس الله و ستار به دنیا آمدند، رفتم شهر برایتان یک جا شناسنامه بگیرم.آن وقت رسم بود. همه این طور بودند. بعضی ها که بچه هایشان را مدرسه نمی فرستادند، تازه موقع عروسی بچه هایشان برایشان شناسنامه می گرفتند. تقصیر ثبت احوالی بود. اشتباه کرد اسم تو که از همه بزرگ تر بودی را نوشت ستار. شمس الله و ستار که دوقلو بودند؛ نمی دانم حواسش کجا بود، تاریخ تولد شمس الله را نوشت 1344 مال ستار را نوشت 1337. موقع مدرسه که شد، رفتیم اسمتان را بنویسیم، گفتند از همه بزرگ تر کدامشان است؟! تو را نشان دادیم. گفتند این ستار است، بیاید کلاس اول. بقیه هم حالا وقت مدرسه شان نیست. خیلی بالا پایین دویدم؛ بلکه شناسنامه هایتان را درست کنم؛ نشد.» صمد لبخندی زد و گفت: «آن اوایل خیلی سختم بود. معلم که صدایم می زد ستار ابراهیمی ؛ برّ و بر نگاهش می کردم. از طرفی دوست ها و هم کلاسی هایم بهم می گفتند صمد. این وسط بدجوری گیر کرده بودم. خیلی طول کشید تا به این اوضاع عادت کردم.» صمد دوباره رو کرد به من و گفت: «بالاخره خانم، تمرین کن به حاج آقایتان بگو حاج ستار.» گفتم: «کم خودت را لوس کن. مگر حاج آقا نگفتند تو از اول صمد بودی.» صمد دیگر پی حرف را نگرفت و به پدرش گفت: «آقا جان! بهتر است شما یک دوش بگیری تا سرحال و قبراق بشوی. من هم یک خرده کار دارم.
. 🔴 حتمـا پیش اومـده وقتـی به ڪسانی که خطـای علنـی (خلاف شرع و قانون) انجـام میـدن، تذکر میدید، فرافڪنـی می‌ڪننـد ڪه👇 ♨️ برید جلوی دزدی های کلان رو بگیرید!! ♨️ حالا همه مشکلات درست شده، فقط مونده گناه ما !! و اما پاسخ به 👇 ✅ معمولا مجرمین با قیاس باطل، تلاش می کنند از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند✖️ 🔹 در صورتی که گناه دیگران، مجوز گناه ما نمیشه ...! 🔹 شخص خاطی مثل اون اختلاسگر هم، به مرور، جرأت بر گناه بزرگتر پیدا کرده⚠️ 🔹 همونطور که هم سرطان رو باید درمان کرد هم سرماخوردگی رو ... پس همه گناهان، چه کوچک و چه بزرگ رو باید تذکر داد! ✅ دزدیِ مالِ مردم حرامِه؛ چه یه دونه گندم، چه یه کیسه❗️ ✅ خون نجسه؛ چه یه قاشق، چه یه سطل❗️ 🔴 اگر مغلوب قیاس های باطل گناهکارها بشیم و از تذکر به گناه‌های کوچک بگذریم، اون وقته که تخم مرغ دزد، شتر دزد میشه⚠️ چون سڪوت ما، مجــــوووزی✖️ برای ادامـه گناهشــه🤷‍♂ 《بزرگترین گناه، کوچک شمردن گناهه...》 ✅ پس با امر به معروف و نهی از منکر، نمی‌گذاریم اون فرد خاطی، بزرگترین گناهش رو انجام بده😊 برگرفته از بیانات استاد علی تقوی مدرس حوزه و دانشگاه
نام اثر : پاک کردن صورت مسئله... ⛔️جوری حرف نزنید که ما فکر کنیم به دنبال رفع فیلتر از فسادکده ای به نام هستید! 🖼تصویرگر: میلاد خورسندی 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
💬پرسش: مقدار کشیدن مسح پا، تا کجای پا لازم است؟ ✅ پاسخ: 🔹 آیت‌الله خامنه‌ای: روی پاها را از سر یکی از انگشتان پا تا مفصل، مسح نماید. 🔹آیت‌الله سیستانی: روی پاها را از سر یکی از انگشتان پا تا برآمدگی روی پا، مسح کند؛ بلکه احتیاط واجب این است که تا مفصل را هم مسح نماید. 🔹آیت‌الله مکارم: روی پا را باید از سر انگشتان (غیر از انگشت کوچک که به تنهایی، اشکال دارد) تا برآمدگى روی پا، مسح نماید و بنابر احتیاط مستحب، تا مفصل پا، ادامه دهد. 📚 منابع: الاجوبة الاستفتائات رهبر معظم انقلاب، س۱۰۶، توضیح المسائل جامع آیت الله سیستانی، ج۱، م۲۷۲، توضیح المسائل آیت الله مکارم، م۲۷۲ 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🔰اصل بیست و یکم: دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید و امور زی
اصل بیست و دوم: حیثیت ، جان ، مال ، حقوق ، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند.
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
اصل بیست و دوم: حیثیت ، جان ، مال ، حقوق ، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون
اصل بیست و سوم : تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد. (نکته : بحث امر به معروف ونهی از منکر که در آن فرد آمر به معروف با انجام فعلی حرام و ترویج آن در جامعه مقابله می کند از این مقوله خارج است )
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
اصل بیست و سوم : تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مؤاخذه
اصل بیست و چهارم: نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین می کند.  
حسین جانم...! درد ِ بی‌درمان شنیدی ؟ حالِ من یعنی همین ، بی تو بودن درد دارد می‌زَند من را زمین:)💔😭
.. بسم‌رب‌نور؛ نورکربلا هر روز خودمون رو با سلام بر امام زمان عج شروع کنیم..🌺 او خواهد آمد؛ و دل‌های به غبار نشسته‌ی ما را خواهد تکاند. او خواهد آمد؛ و ندای فریادرسی از مظلومان جهان را سر خواهد داد. او خواهد آمد؛ و به یادمان خواهد آورد عدالتی را که سهم گمشده‌ زمین است. 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🔴 💠 در محلّه‌ی ما یک گاریچی بود که نفت می‌فروخت و به او عمو نفتی می‌گفتند. یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه‌تان را گازکشی کرده‌اید!؟ گفتم: بله! گفت: پس درست فهمیدم. چون سلام‌هایت تغییر کرده است!😔 من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟ گفت: قبل از اینکه خانه‌ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می‌گرفتی، حالم را می‌پرسیدی. همه اهل محل همین‌طور بودند. هرکس خانه‌اش گازکشی می‌شود، دیگر سلام علیک او تغییر می‌کند. 💠 از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت می‌داده. عوض این‌که بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد. 💠 سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم. خیال می‌کردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم. 💠 یادمان باشد، سلاممان نفتی نباشد و بوی نیاز ندهد! و البته به کسی سوءظن نداشته باشیم و نگوییم چرا سلام کردنت نفتی است بلکه استقبال گرمی از توجّه او کنیم. 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
کمتر از ۱۰۰ سال دیگه دارن نوروز 1500 رو به هم تبریک میگن و کسی ما رو یادش نیست دقیقا ب چی مینازی و مغروری؟😏😂 به نام خدای بیزار از کبر و خود برتربینی سلام خداوند مهربان فرمودند وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ و هرگز به تکبّر و ناز از مردم روی بر مگردان و در زمین با غرور و تکبر قدم بر مدار، که خدا هرگز مردم متکبر و فخر فروش را دوست نمی‌دارد. (سوره لقمان، آیه ۱۸ ) «تصعير»، نوعى بيمارى است كه شتر به آن گرفتار مى‌شود و گردنش كج مى‌شود. لقمان به فرزندش مى‌گويد تو بر اساس تكبّر مثل شترِ بيمار، گردنت را با مردم كج نكن. «مرح»، به معناى شادى زياد است كه در اثر مال و مقام به دست مى‌آيد. «مُخْتالٍ» به كسى گويند كه بر اساس خيال و توهّم خود را برتر مى‌داند، و «فَخُورٍ» به معناى فخرفروش است. تكبّر، هم توهين به مردم است، هم زمينه ساز رشد كدورت‌هاى جديد و هم تحريك كننده‌ى كينه‌هاى درونى قديم. در حديث مى‌خوانيم: هر كس با تكبّر در زمين راه رود، زمين و هر موجودى كه زير و روى آن است، او را لعنت مى‌كنند. یادمان باشد قانون خدا این است که انسانهای متکبر را خوار و ذلیل کند مراقب باشیم مطابق این آیه باید با مردم، چه مسلمان و چه غير مسلمان، با خوشرويى رفتار كنيم و بدانیم که تكبّر ممنوع است، حتّى در راه رفتن باید مراقب باشیم که به موهومات، خيالات و بلندپروازى‌ها خود را گرفتار نسازيم و بر مردم فخر فروشى نكنيم ✍مشاور 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
1.08M
کوتاه از درباره تکثیر کلیپها و عکسهای ناهنجاریهای اجتماعی و کشف حجابها ‏‪| يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم | 👤سیدفخرالدین موسوی 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
روزی دست پسر بچه‌ای در گلدان کوچکی گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. گلدان گرانقیمت بود، اما پدر تصمیم گرفته بود که آن را بشکند. قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: «دستت را باز کن، انگشت‌هایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر می‌کنم دستت بیرون می‌آید.» پسر گفت: «می‌دانم اما نمی‌توانم این کار را بکنم.» پدر که از این جواب پسرش شگفت‌زده شده بود پرسید: «چرا نمی‌توانی؟» پسر گفت: «اگر این کار را بکنم سکه‌ای که در مشتم است، بیرون می‌افتد.» شاید شما هم به ساده‌لوحی این پسر بخندید، اما واقعیت این است که اگر دقت کنیم می‌بینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کم‌ارزش، چنان می‌چسبیم که ارزش دارایی‌های پرارزشمان را فراموش می‌کنیم و در نتیجه آنها را از دست می‌دهیم !!
از بزرگی پرسيدند : شگفت انگيز ترين رفتار انسان چيست؟ پاسخ داد : از كودكى خسته مى شود براى بزرگ شدن عجله مى كند و سپس دلتنگ دوران كودكى خود مى شود ابتدا براى كسب مال و ثروت از سلامتى خود مايه مى گذارد سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج مى كند طورى زندگى مى كند كه انگار هرگز نخواهد مرد و بعد طورى مى ميرد كه انگار هرگز زندگى نكرده است انقدر به آينده فكر مى كند كه متوجه از دست رفتن امروز خود نيست  در حالى كه زندگى گذشته يا آينده نيست زندگى همين حالاست.... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‎‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این مرد خدا محبوب دلِ مردم بود، آیت الله بهجت (ره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم زیبا از ترجمہ فارسے سورہ مبارڪہ بقرہ ✨ بخش سیزدهم ☀️آیات ۱۵۲ تا ۱۶۴☀️ 🔻اشارہ بهــــــــ👇 🌟امتحان 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin 🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
35.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 از نشانه های ظهور گسترش همجنسبازی/ از امام باقرعلیه السلام پرسیدند : قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد ؟ فرمودند:« آنگاه که مردان خود را شبیه زنان کنند و زنان شبیه مردان شوند،مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا کنندو..» کپی آزاد و حلال 👉 جهت تعجیل در صلوات بفرستید   🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 🇮🇷 @saghebin  🇮🇷 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺