بنابراین مطلبی که روایت شده که \\"وقتی مردم با ابوبکر بیعت کردند و علی - علیه السلام - و زبیر و مقداد و سلمان و ابوذر از بیعت سرباز زدند، فردای آن روز ابوبکر در پی علی - علیه السلام - فرستاد و ایشان با اصحابشان پیش او آمدند و ایشان و سایر کسانی که بیعت نکرده بودند، در همان روز با او بیعت نمودند\\"، جای تأمل دارد. در این جا نقل از شرح المقاصد تفتازانی تمام میشود.
تفتازانی در جای دیگری از همین کتاب گفته است: امامت به چند طریق منعقد میشود: یکی از آنها بیعت اهل حل و عقد علما و سران و چهرههای شاخص مردمی است که مشروط به حضور تعدادی خاص و یا موافقت همه اهالی حل و عقد سایر بلاد نیست، و حتی اگر یک فرد که مردم از او اطاعت میکنند، نیز بیعت نماید کافیست، سپس میگوید: طریق ثبوت امامت نزد ما و معتزله و خوارج و صالحیه، و بر خلاف شیعیان، این است که اهل حل و عقد کسی را انتخاب کنند و با او بیعت نمایند و شرط نیست که همه آنها بر سر او اجماع داشته باشند و یا تعداد مشخصی باشند، بلکه با بیعت یکی از آنها نیز امامت منعقد میگردد، و برای همین ابوبکر منتظر نشد که خبرها به گوشه و کنار قلمرو اسلامی برسد [و بعد از آن بر تخت امامت بنشیند]، و کسی هم بر او ایرادی نگرفت. عمر به ابو عبیدة گفت: دستت را بگشای تا با تو بیعت کنم، ابوعبیده گفت: وقتی ابوبکر هست چگونه این را میگویی؟ در نتیجه با ابوبکر بیعت نمود. و این [که گفتیم] مسلک اشعریها هم همین طور است، جز این که اشعریون شرط میکنند که این بیعت و لو یک نفره باید چند شاهد هم داشته باشد، تا کسی ادعا نکند که بیعتی مخفیانه زودتر از این بیعت انجام گرفته است. -. شرح المقاصد ۲: ۲۷۱ و ۲۷۲ - در این جا نقل از شرح المقاصد تفتازانی تمام میشود.
امام فخر رازی در کتاب نهایة العقول اعتراف کرده که در زمان خلافت ابوبکر اجماع محقق نشد، بلکه اجماع در زمان خلافت عمر و بعد از مرگ سعد بن عباده منعقد شد.
بر حکمهای این سفیهان که مدعی حرکت در مسیر علما هستند، باید خندید و در وقاحت و و بی حیایی آنها باید متحیر گشت. خداوند آنها را ذلیل کند که با عهد خدا چنین میکنند و با دین خدا چنین بازی میکنند. آیا هیچ فرد عاقلی قبول میکند که برای ریاست دین و دنیا و تصرف در جان و مال و آبروی همه افراد امت بیعت یک یا دو نفر از مردم، که بر خودشان هم نمی توانند حکومت کنند و عصمتشان ثابت نشده و شهادتشان بر یک درهم و نیم درهم نیز قبول نمی شود، کفایت کند؟
اگر بگویند: اگرچه در روز سقیفه اجماع بر خلافت ابوبکر حاصل نشد، ولی در عرض شش ماه بعد، همگان بر خلافت او متفق شدند و به امامت او رضایت دادند و بدین ترتیب اجماع کامل گشت، در مقابل میگوییم: این هم درست نیست؛ زیرا دانستید علی - علیه السلام - و اصحاب ایشان بعد از شش ماه نیز بیعت نکردند، و اگر هم بپذیریم که ایشان مانند کسانی که بیعت میکنند، دستشان را بر روی دست او زده باشند، شکی در این نیست که سعد بن عبادة و فرزندان او چنین چیزی را قبول نکردند و با ابوبکر و عمر بیعت ننمودند. هم چنان که ابن عبدالبر در کتاب الاستیعاب، در شرح حال ابوبکر گفته که در روزی که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - وفات یافتند، مردم در سقیفه بنی ساعدة برای خلافت با او بیعت کردند، و سپس فردای آن روز، یعنی روز سه شنبه بیعت عمومی با او صورت گرفت و سعد بن عبادة و گروهی از خزرج و گروهی قریش با او بیعت نکردند. -. الاستیعاب ۲: ۶۵۵ -
هم چنین ابن عبدالبر در همان کتاب -. همان ۱: ۳۳۳ - و ابن حجر عسقلانی در کتاب الإصابة -. الإصابة ۲: ۲۷ - روایت کردند که سعد با هیچ یک از ابوبکر و عمر بیعت نکرد و آنها نیز نتوانستند او را مانند افراد دیگر مجبور به بیعت با خودشان نمایند؛ زیرا او اقوام زیادی در میان خزرجیان داشت که از فتنه آنها پرهیز کردند. زمانی که حکومت مسلمانان به عمر رسید، یک روز سعد از بازار مدینه گذر میکرد که نگاه عمر به او افتاد و به او گفت: ای سعد! یا بیا و به بیعت ما درآی، یا از این شهر خارج شو، سعد گفت: بر من حرام باد که در شهری بمانم که تو امیر آن هستی، سپس از مدینه راهی شام شد. سعد در نواحی دمشق اقوام زیادی داشت که در هر هفته نزد یکی از این قبایل زندگی میکرد، در همان ایام، یک روز که داشت از روستایی به روستای دیگر میرفت، از پشت باغی که در مسیر راهش بود تیری به طرف او پرتاب کردند و کشته شد.
مؤلف روضة الصفا -. روضة الصفا ۲: ۲۱۹ - نیز مطالبی گفته که معنایش این که سعد با ابوبکر بیعت نکرد و به شام رفت و پس از مدتی به تحریک برخی از بزرگان در آن جا کشته شد.
بلاذری در تاریخش گفته است: عمر بن خطاب به خالد بن ولید و محد بن مسلمة گفت که سعد را به قتل برسانند، و هر دو آنها تیری به طرف او پرتاب کردند و او کشته شد، و بعد در میان مردم شایعه کردند که جنیان او را کشته اند و این شعر را بر سر زبانها انداختند:
- سرور قوم خزرج سعد بن عبادة را کشتیم، دو تیر به سمت او پرتاب کردیم و در نشانه گیری قلب او خطا ننمودیم.
اگر هم این را بپذیریم [که در عرض شش ماه همگان با ابوبکر بیعت کردند]، میگوییم: در تعریف اجماع، شرط شده که اهل اجماع بر یک چیز و در یک زمان متفق شوند؛ چرا که اگر اجماع در یک زمان واحد تحقق نیابد، احتمال میرود که کسی که اول کار موافق بوده، قبل از این که نفرات آخر موافقت کنند، از موافقت خود بازگردد [و آن را پس بگیرد]. بنابراین در مورد ابوبکر که موافقتها به تدریج [و در طول زمان] انجام شده، اجماعی محقق نشده است. حاصل این که اگر مقصود آنها از واقع شدن اجماع بر خلافت ابوبکر این است که بعد از پیامبر - صلی الله علیه و آله - بلافاصله و یا در یک زمان اندک، همگان بر سر او به اتفاق رسیدند، که بطلانش معلوم است، و اگر مقصودشان این است که اجماع بعد از سپری شدن مدتی طولانی محقق شده است، اگر هم بپذیریم، این فاق شرط تحقق اجماع، یعنی اتحاد وقت میباشد. هم چنین اجماع وقتی حجت است که باقی افراد به میل خود وارد آن شوند، اما اگر اکثریت غلبه کنند و اقلیت بترسند و با ترس و اجبار، در آن چه اکثریت به آن در آمده اند داخل شوند، [اجماع] حجیت نخواهد داشت.
گمان نمی کنم که خواننده بعد از اطلاع از روایات شیعیان و اهل تسنن که قبلاً آوردیم، شک کند که ممکن است حال به آن صورت [که آنها میگویند] بوده باشد، و یا در این تردید کند که بنی هاشم ابتدا بیعت نکردند و سپس مجبور شدند و بعد از شش ماه بیعت نمودند. حتی معاویه هم در نامه ای که به علی - علیه السلام – نوشته، ایشان را بر آن جریان [بیعت اجباری] سرزنش کرده و میگوید: \\"تو مانند شتری که در بینی اش چوب کرده باشند، کشیده میشدی\\" و علی - علیه السلام - در جواب او مرقوم فرمودند: \\"گفتی که من مانند شتری که در بینی اش چوب کرده باشند، کشیده میشدم تا بیعت کنم؛ به جانم سوگند خواستی مرا نکوهش کنی، ولی ستایشم کردی و خواستی رسوا کنی، ولی خودت رسوایی به بار آوردی؛ بر مسلمان ننگ نیست که تا زمانی که در دین خود شک نکرده و در یقین خود تردیدی ننموده، مظلوم باشد و این خود حجت من علیه تو و غیر تو است\\". به زودی در فصلی که مربوط به شکایت حضرت از آن افراد قبلی زورگو میباشد، مطالبی خواهد آمد که برای عبرت گیرندگان کفایت میکند.
عجیب این است که همه آنها صحت این حدیث از پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - را قبول دارند که ایشان فرمودند: علی با حق و حق با علی است؛ هر جا که علی برود حق نیز با او میرود. ابن ابی الحدید نیز به صحت آن اعتراف کرده است، و غزالی نیز با همه تعصبش در الإحیاء گفته است: «هیچ انسان بینایی هرگز چیزی ندیده که با آن علی - علیه السلام - را تخطئه کند [و کار ایشان را خطا بداند]. و از جمله روایتهایی که آنها در صحاح و اصول خود بر آن اتفاق نظر دارند این است که [پیامبر فرمودند: ] \\"علی دیّان این امت بعد از پیامبرشان است. \\" -. مراجعه کنید به تاج العروس زبیدی، فائق زمخشری و نهایة ابن اثیر، ماده «د ی ن» -
زمخشری و ابن اثیر در ذیل این روایت گفته اند: دیّان یعنی قهار، وگفته شده یعنی قاضی وحاکم. و ما احادیثی مانند حدیث سفینة -. معجم طبرانی صغیر: ۷۸ و ۱۷۰، مستدرک الحاکم ۳: ۱۵۰ و ۲: ۳۴۳، میزان الإعتدال ۱: ۲۲۴، مجمع الزوائد ۹: ۱۶۸، تاریخ الخلفاء: ۵۷۳، الخصائص الکبری ۲: ۲۶۶، تاریخ بغداد ۱۲: ۹۱، حلیة الأولیاء ۴: ۳۰۶، منتخب کنز العمال ۵: ۹۲ و ۹۵، شرح نهج البلاغة إبن أبی الحدید ۱: ۷۳ - و منزلت -. سیره ابن هشام ۲: ۵۲۰، المحبر: ۱۲۵، مسند الطیالسی ۲۸ شماره ۲۰۵، صحیح بخاری، فضائل اصحاب النبی، باب ۹، سنن ترمذی، کتاب المناقب، باب ۲۰، سنن ابن ماجه، مقدمه، باب ۱۱، مسند ابن حنبل ۱: ۱۷۰، ۷۷، ۱۷۹، ۱۸۲، ۱۸۴، ۱۸۵ و ۳: ۳۲، خصائص نسائی: ۱۵، صحیح مسلم ۷: ۱۲۰، احقاق الحق ۵: ۱۳۳ - ۲۳۴ - و ثقلین -. احقاق الحق ۹: ۳۰۹ - ۳۷۵ - و احادیث دیگری که آنها در کتابهای صحیحشان آورده اند را در بخشهای نصوص موجود بر امامت علی - علیه السلام - و ابواب فضائل ایشان آورده ایم. با این همه، آنها
خلفایشان را امام میدانند و دست از مخالفت خود برنمی دارند. آری، هر کس که خداوند نوری برایش قرار ندهد، نوری برایش نخواهد بود.
🔰 #فایل های pdf حدیث پنجاه و یکم تا پایان باب ۴ از جلد ۲۸ بحار
🔻 استفاده باذکر صلوات بلا مانع است
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم