🔺 شرح انعقاد سقیفه و کیفیت آن
✅ پایان باب ۴ از جلد ۲۸ بحار الانوار
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعین
28.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای #سقیفه
خلاصه ی ماجرای سقیفه و هجوم غاصبین و معارضین به خانه ی #حضرت_زهرا
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه
#سقیفه
شادی دل مهدی فاطمه و تعجیل در فرج حضرت صلواااااات
شرح مبسوط صحیفهٔ ملعونه.pdf
257.8K
◀️شرح مبسوط صحیفهٔ ملعونه
↩️ به روایت حذیفهٔ یمانی
📗 بحار الانوار ،
جلد ۲۸ ، باب ۳ حدیث ۳
انتشارات مجازی قائمیه اصفهان
🔸🍃🔸🍃🔸🍃🔸🍃🔸
کانال سقیفه شناسی
https://eitaa.com/sagifeh
علت مبسوط عدم قیام امیرالمومنین در کلام خود حضرت .pdf
75.3K
🔺 پاسخ امیرالمومنین علیه السلام به اشعث بن قیس کندی که پرسیده بود چرا حضرت در مقابل حق شان قیام نکردند ؟
🔰 برگرفته از کتاب سلیم بن قیس هلالی
✅ پس از این سخنرانی، شیعیان، محترم ترین و بزرگترین آن نیروها شدند و این سخنان پس از نبرد نهروان ایراد شد .
📕 [بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الایمه الاطهار علیهم السلام با ترجمه فارسی - «۵۵» - ج ۲۹ باب ۱۳( چرا امیرالمومنین علیه السلام قیام نکرد) حدیث ۵۵ صفحه ۴۷۲]
انتشارت مجازی قائمیه اصفهان
⭕️ حدیث اول : پشیمانی و ابراز ندامت
در کتاب «تقریب المعارف» آورده است: هنگامی که عمر نیزه خورد، فرزندان عبدالمطلب را جمع کرد و به آنها گفت: آیا از من راضی هستید؟ مردی از اصحاب عمرگفت: کیست که از تو ناراضی باشد و بر تو خشم گیرد؟ و این جمله را سه بار تکرار کرد. مردی دیگر همانند او به عمر جواب داد، عمر آن مرد را از خود دور کرد و گفت: ما به آنچه در دل هایمان است، آگاهیم و به خدا سوگند، ما به آنچه در دل هایمان است آگاهیم، از خداوند میخواهیم که ما را از شر آن نجات دهد و بیعت با ابوبکر اقدامی بی خردانه (و عجولانه) بود، از خداوند میخواهیم ما را از شر آن دور کند.
عمر به پسرش عبدالله که او را به سینه خود تکیه داده بود، گفت: وای بر تو! سرم را روی زمین بگذار. در این هنگام عمر بی هوش شد. عبدالله میگوید: من از این حالت نگران شدم. آن گاه عمر گفت: وای بر تو! سرم را بر زمین بگذار، پس سر پدرم را بر زمین گذاشتم و پدرم خود را در خاک غلتانید و سپس گفت: وای بر عمر! وای بر مادر عمر! اگر خداوند او را نیامرزد.
و هم چنین زمانی که مرگش فرا رسید، گفت: از سه چیز به درگاه خداوند توبه میکنم، اول: غصب خلافت توسط خودم و ابوبکر بدون نظر مردم، دوم تعیین خلیفه بر مردم، سوم برتری دادن برخی از
مسلمانان بر دیگر مسلمانان. و هم چنین گفت: از سه چیز به خدا توبه میکنم: از رها کردن اسیران یمن، و برگشتن از سپاه اسامه بعد از آنکه رسول خدا صلَّی الله علیه و آله او را امیر و فرمانده ما قرار داد، و دیگر این که اگر پیامبر از دنیا رفت، اجازه ندهیم کسی از اهل بیت وی خلافت و ولایت را به دست گیرد (اشاره به پیمانی است که آن را نوشتند و در کعبه گذاشتند).
از عبدالله بن شداد بن هاد روایت کردند که گفت: هنگامی که عمر در حال احتضار بود، من نزد او بودم و او بی تابی میکرد. عرض کردم: ای امیرمؤمنان، بشارت باد تو را به فضل خداوند و کرامتش! من هر وقت بی تابی عمر را میدیدم این جمله را میگفتم: عمر به من نگاهی کرد و گفت: وای برتو! چگونه توطئه علیه اهل بیت محمد صلَّی الله علیه و آله را جبران کنم.
آنچه از کتاب تقریب المعارف آورده بودیم، تمام شد.
زمخشری در ربیع الابرار آورده است: هنگامی که اجل عمر فرا رسید، به پسران خود و اطرافیانش گفت: اگر به اندازه گنجایش زمین طلا یا نقره در اختیار داشتم، به خاطر رهایی از ترس و اهوال آنچه میبینم، همه را فدا میکردم.
----------------------------------------------------------
[بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الایمه الاطهار علیهم السلام با ترجمه فارسی - «۱»]
ج ۳٠ باب ۱۹ ح ۱ ص ۱۱۶