#حتما_بخوانید
#نشر_حداکثری
🔴❌ﺭﻗﺺ ﻋﺮﺑﯽ #ﺁﺭﯼ ؛
🔵❌ ﺩﯾﻦ ﻋﺮﺑﯽ #ﺧﯿﺮ
❌ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﺍﺯ #ﺩﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻋﺎ ﻭ ﻋﺒﺎﺩﺕ ، ﺁﻥ ﺭﮒ #ﺁﺭﯾﺎﺋﯿﺸﺎﻥ ﮔﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﮕﺮ ﻣﺎ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ؟
❌ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﺋﯿﻢ ؟
❌ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ #ﻋﺮﺑﯽ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﻢ ؟
❌ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺒﻠﻪ ﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﻗﺒﻠﻪ #ﺍﻋﺮﺍﺏ ﯾﮑﯽ ﺑﺎﺷﺪ؟
❌ﻣﮕﺮ ﻣﺎ #ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ ؟
❌ﻣﮕﺮ ﺩﯾﻦ ﺍﺟﺪﺍﺩﻣﺎﻥ #ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻭ #ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﻦ #ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺗﺤﻤﯿﻞ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؟
❌ﺍﺻﻼ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ #ﺍﻟﻠﻪ ﻧﯿﺴﺖ ،
❌ #ﺍﻫﻮﺭﺍ_ﻣﺰﺩﺍﺳﺖ !
❌ﻭ ﺩﻫﻬﺎ ﭼﺮﺍ ﻭ ﻣﮕﺮ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺭﺩﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
❌ﺍﻣﺎ ...
❌ﺍﻣﺎ ﻧﮑﺘﻪ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺎﯼ ﺭﻗﺺ ﻭ ﺑﺰﻡ ﻭ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻫﻤﻪ ﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﺸﺘﻪ ﻣﺮﺩﻩ #ﻧﺎﻧﺴﯽ ﻭ #ﻫﯿﻔﺎ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ #ﻋﺮﺑﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﺎﺹ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﭼﻪ ﻓﺼﯿﺢ ﻭ ﭼﻪ ﺑﻠﯿﻎ !
❌ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺣﺮﻭﻑ ﻭ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﻣﻠﯿﺢ ﺍﺯ ﺩﻫﺎﻥ ﺍﯾﻦ #ﺭﻗﺎﺻﻪ_ﻫﺎ ﻭ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺧﻮﺍﻧﺎﻥ ﺍﺩﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ !
❌ﻫﻤﻪ ﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻓﺮﺍﮔﯿﺮﯼ #ﺭﻗﺺ_ﻋﺮﺑﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﺠﺎﻟﺲ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺍﺯ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﮐﻢ ﻧﯿﺎﻭﺭﻧﺪ
❌ﺍﯾﻨﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﺒﺮﯾﮏ #ﮐﺮﯾﺴﻤﺲ ﻭ #ﻭﻟﻨﺘﺎﯾﻦ ﻭ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖﻫﺎﯼ ﻏﺮﺑﯽ ﺭﺍ #ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﯼ(!) ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ
❌ﻭ ﺗﺒﺮﯾﮏ #ﻋﯿﺪ_ﻏﺪﯾﺮ ﻭ #ﻣﺒﻌﺚ ﻭ #ﻧﯿﻤﻪ_ﺷﻌﺒﺎﻥ ﺭﺍ #ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ_ﭘﺮﺳﺘﯽ ...
❌ﺍﯾﻨﺎﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﺤﺎﺷﯽ #ﺷﺎﻫﯿﻦ_ﻧﺠﻔﯽ ﻭ #ﺷﺎﺭﻟﯽ_ﺍﺑﺪﻭ ﺭﺍ #ﺁﺯﺍﺩﯼ_ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻫﻨﺮ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪﺍﻧﯽ ﭼﻮﻥ #ﺣﺎﻣﺪ_ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺭﺍ #ﭼﺎﭘﻠﻮﺳﯽ ﻭ ﻧﺎﻥ ﺧﻮﺭﯼ #ﺣﮑﻮﻣﺖ !
❌ﻟﺨﺖ ﺷﺪﻥ #ﮔﻠﺸﯿﻔﺘﻪ ﻓﺮﺍﻫﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﻈﻬﺮ #ﺍﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ #ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﻭ #ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻨﺪ ﻭ ﭼﺎﺩﺭﯼ ﺷﺪﻥ #ﺍﻟﻬﺎﻡ_ﭼﺮﺧﻨﺪﻩ ﺭﺍ #ﺟﻮﮔﯿﺮﯼ ﻭ #ﺭﯾﺎﮐﺎﺭﯼ ﻭ #ﭼﺎﭘﻠﻮﺳﯽ !
❌ ﺳﺠﺪﻩ ﺑﺮ ﻣﻘﺒﺮﻩ #ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ #ﯾﮑﺘﺎﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻨﺪ ﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﺿﺮﯾﺢ ﻣﺒﺎﺭﮎ #ﺣﻀﺮﺕ_ﻋﺒﺎﺱ ( ﻉ ) ﺭﺍ #ﺑﺖ_ﭘﺮﺳﺘﯽ !
❌ﺯﺩﻥ ﻧﺎﺭﻧﺠﮏ ﻭ ... ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ #ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ_ﺳﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺟﺸﻦ #ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ_ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻫﯿﺌﺎﺕ #ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﺭﺍ #ﺳﻠﺐ_ﺁﺳﺎﯾﺶ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ !
❌ﻧﺸﺮ ﺟﻤﻼﺗﯽ ﺟﻌﻠﯽ ﻭ ﺑﯽ ﻣﻨﺒﻊ ﻣﻨﺘﺴﺐ ﺑﻪ #ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ #ﻧﻬﺞ_ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ_ﻋﻠﯽ ( علیه السلام ) ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
❌ﺍﻣﺜﺎﻝ #ﺻﺎﺩﻕ_ﻫﺪﺍﯾﺖ ﻭ #ﻧﯿﭽﻪ ﺭﺍ ﺍﻟﮕﻮ ﻣﯽ ﻧﺎﻣﻨﺪ ﻭ #ﺣﻀﺮﺕ_ﻋﻠﯽ ( علیه السلام ) ﺭﺍ ﮐﻪ ﻓﺨﺮ ﺑﺸﺮﯾﺖ ﻫﺴﺖ ﺧﯿﺮ !
❌ #ﺭﺳﺘﻢ ﻭ #ﺁﺭﺵ ﻭ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺘﻨﺪ ﻭ #ﺷﻬﯿﺪ_ﻫﻤﺖ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺣﺪ ﻧﺎﻡ ﯾﮏ ﺍﺗﻮﺑﺎﻥ ﻣﯽ ﺷناﺳﻨﺪ !
❌ﺩﺭ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎ #ﺳﺎﭘﻮﺭﺕ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺳﺮﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎ ﻫﻼﮎ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
✏پس لطفا بهتر بیندیشیم...
@sahabenghelab
#قصه_شب #حتما_بخوانید🔵
امام جماعت یکی از مساجد لندن تعریف میکرد
به یکی از مساجد داخل شهر لندن منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام دور بود.هر روز با اتوبوس از مسجدم به خانه برمی گشتم.🚍
هفته ای می شد که این مسیر را با اتوبوس طی می کردم که یک روز حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد…
سوار اتوبوس شدم و پول کرایه را به راننده دادم و او هم بقیه اش را بهم پس داد. وقتی روی صندلی ام نشستم متوجه شدم راننده 20 پنی بیشتر بهم پس داد!
با خودم گفتم باید این مبلغ را به راننده پس بدهم. اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان مهم نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم! ⁉
همین طور داشتم با خودم یکی به دو می کردم تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه آن پول را پس بدهم چون بالاخره حق، حق است…!
هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این 20 پنی را اشتباهی اضافی دادید.💵
راننده تبسمی کرد و گفت:
💬ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمدید؟ من مدتی است که دارم درباره اسلام فکر میکنم.این مبلغ را هم عمدا به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک مسلمان در چنین موقعیتی چگونه خواهد بود؟!
آن امام جماعت مسجد می گوید:
وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند. به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان تکیه دادم…
اشکهایم بی اراده سرازیر بودند… نگاهی به آسمان انداختم و گفتم: خدایا! نزدیک بود دینم را به 20 پنی بفروشم!!!💸
✨چنان زندگی کن
کسانی که تو را میشناسند، اما خدا را نمیشناسند،به واسطه آشنایی با تو با خدا آشنا شوند!