eitaa logo
شبکه طراحی راهبردی سحاب
221 دنبال‌کننده
659 عکس
87 ویدیو
206 فایل
شبکه طراحی راهبردی سحاب; پیشران نوپاهای اجتماعی #اگوباتور #Eggubator
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃چگونه تدبر کنیم؟(٣)🍃 توضیح تدبر: «انسان مى تواند حالات خودش را بررسى كند. ساعاتى كه دارد تقسيم كند به شب، روز، در تنهايى و اجتماع. در شب چه مسائلى به ذهنش خطور مى كند. هنگامى كه تنهاست يا هنگامى كه در ميان مردم است، هنگامى كه با ثروتمند يا فقير با زن يا مرد، با خوش قيافه يا متوسط يا زشت و در روز هنگامى كه بر سركار است، يا در خانه، زمانى كه با دوستى رو به رو مى شود و يا با دشمنى برخورد مى كند. اين بررسى ها هنگامى كه ادامه پيدا كرد- يك ماه، يك سال، بيشتر يا كمتر و يا حتى يك عمر- مصالحى را بوجود مى آورد كه مى توان با آن مصالح به يك ساختمان فكرى رسيد. مى توان به شناخت هايى دست يافت كه مثلا ظرفيت من تا چه اندازه است، چه مسائلى مرا خوشحال مى كنند، چه مسائلى مرا ناراحت مى كنند، عظمت اين مسائل تا چه حدى است و تأثير آنها با عظمت آنها چه رابطه اى دارد؟ زيادتر است يا كمتر؟ و آيا تأثير آنها تا چه اندازه بايد باشد؟ به حدى كه دلم را بگيرد يا دست و پايم را به حركت وا دارد؟ حركتى كه در يك لحظه يا يك ساعت يا يك عمر داشته ام و تأثير آنها تا چه اندازه بوده است؟ چه بسا تأثيرشان بيش از حد بوده؛ مثلا سلامِ دوستى كه نبايد در من حركتى به وجود آورد، بيست و چهار ساعت يا حتى يك عمر مرا به خود گرفته و چه بسا تأثيرشان كمتر بوده، صحنه فقرى كه بايد مرا تا يك ماه مشغول كند تنها يك ساعت گرفتار كرده است. با اين و ارزيابى ها انسان مى تواند با كمك فكر به عوامل مجهول دست بيابد و يا به حقيقت خود پى ببرد و در خود به كارى مشغول شود، به ايجاد عظمتى، حركتى، كنترلى و يا مواظبتى.» ( و سازندگى، ص106) نمونه تدبر: «يك روز صبح با صداى استارت ماشينى از خواب بيدار شدم.  استارت مداوم بود و جرقه ها زياد و مايع قابل احتراق، اما با اين وصف حركتى نبود و پيشرفتى نبود. من به ياد جرقه هايى افتادم كه در زندگى خودم مدام سرمى كشيدند، و به ياد استعدادهايى افتادم كه قابل سوختن بودند و به ياد ركود و توقفى افتادم كه با اين همه جرقه و استعداد گريبان گيرم بوده است. در اين فكر رفتم كه ببينم نقص از كجاست، كه شنيدم راننده مى گويد: بايد هلش داد، هوا برداشته است. و همين جواب من بود.  هنگامى كه هواها وجود مرا در بر مى گيرند و دلم را هوا برمى دارد، ديگرجرقه ها برايم كارى نمى كنند و اگر مى خواهم به راه بيفتم بايد هلم بدهند و ضربه اى بزنند و راهم بيندازند تا آن همه استعداد، راكد نماند.» (مسئوليت و سازندگى، ص109) eitaa.com/sahab_link
چگونه تدبر کنیم؟(5) توضیح تدبر: ما خيال مى كنيم براى تدبر بايد به جنگل خلوت يا غار سوت و كورى رفت كه انسان بتواند توجهى داشته باشد و لذا از محروم شده ايم و با اين بازى شيطان، بهره هايى را از دست داده ايم. آنجايى كه ابراهيم، از تدبر در طلوع و غروب ستاره ها و ماه و خورشيد، با تدبر در اين حادثه هاى هميشگى و پيش پا افتاده به آن توحيد عظيم دست مى يابد؛ توحيد در سه شكلش: در درون و در جامعه و در هستى، تا حدى كه هوس ها و طاغوت ها و خدايان و بت ها را كنار مى ريزد، از درون اسماعيلش را و از جامعه غرور را و در هستى بت ها و خدايان را، و آنجا كه تيمور با تدبر در حركت مورچه اى در كنار خرابه اى بر ديوار شكسته اى به آن پشتكار و استقامت مى رسد، و آنجا كه دانشمندى از حركت سيبى در لحظه آرامى به قانون هاى هستى راه مى يابد، آنجا و آنجاها همه نمايانگر اين است كه از هر حادثه اى مى توان به اعماق رسيد و به ژرف ها راه يافت و بهره هاى فراوان بدست آورد. ( و سازندگى، ص107و108) نمونه: مادرم- كه خداى با كرامتش پذيرايش باشد- به من درسى داد، كه فراموشم نمى شود. محمد پسر اول من مى خواست به دنيا بيايد و اين تجربه اول ما بود. نصف شب بود كه درد به سراغ مادرش آمد با داروهايى كه مى شناختم و با گل گاوزبان و تخم شويد كارسازى نمودم ولى درد زايمان بود و شتاب مى گرفت، به منزل پدر آمدم هنوز ساعاتى تا اذان صبح مانده بود مادرم با چند نفر از بستگان به پذيرايى مادر محمد مشغول شدند و مرا از اطاق تبعيد كرد. من از دور فريادها و ناله ها را مى شنيدم و زمان بر من كُند مى گذشت، تجربه اول من بود، حدود طلوع آفتاب خانم دكتر تشيدى را آورديم، باخيال راحت ترى در انتظار تولد نشستيم، فريادها وناله ها زيادتر مى شد اما از ولادت خبرى نبود، مادرم را صدا زدم، من آشفته بودم ولى او سرخوش، پرسيدم آيا مشكلى هست؟ جواب داد، كارِ زايمان، طبيعى است، گفتم پس چه وقت فارغ مى شود، با اين همه ناله كى كار تمام مى شود؟ خنديد و گفت تا ناى ناليدن دارد و توان فرياد كشيدن دارد، نمى زايد. آنجا كه درد توانش را گرفت، آن وقت فارغ مى شود ... مدتى گذشت از ناى افتاده بود و فقط زنجموره بود، كه صداى گريه محمد بلند شد، واين حرف و اين درس را فهميدم كه👇 ✅✅تا ناى ناليدن دارى و تا آنجا كه توان دارى ولادتى نيست، راه آنجا آغاز مى‌شود كه تو به پايان مى‌رسى.✅✅ (درسهايى از انقلاب(قيام)، ص223) eitaa.com/sahab_link