فلسفه_for_کودک
#فبک یا #p4c
لیپمن_فیلسوف یهودی_ مبدع فلسفه برای کودکان بود. به این معنا که کودکان به صورت مستقل و آزاد به تفکر بپردازند و کسی به آنها نگوید که چگونه فکر کنند و چه فکری بکنند. او برای این منظوراز اصطلاح unlocked thinking (تفکر آزاد و بی قید و بند) استفاده میکند.
در نظر لیپمن
philosophy for children
با
philosophy with children
دو مقوله متمایز از هم هستند.
قید «برای» (for) در فلسفه برای کودکان یک معنای حقوقی دارد و به معنای این است که فلسفه حق کودکان است.
یعنی همانطور که بزرگسالان حق دارند فلسفه ورزی کنند، کودکان هم حق دارند که فلسفه بورزند و فسلفی بیندیشند.
قید «با» (with) در فلسفه با کودکان، رویکردی است که یوستین گاردر پیش میگیرد. گاردر در کتاب "دنیای صوفی" چکیده تاریخ فلسفه غرب را در قالب داستان برای کودکان ساده سازی کرده و نوشته است. هدف گاردر از این کار این است که تاریخ فلسفه و اندیشه غرب را به زبانی ساده به کودکان آموزش بدهد.
☝️ لیپمن بشدت متاثر از جان دیویی، ویگوتسکی، ویتگنشتاین و گیلبرت رایل است. اما بیش از همه لیپمن متاثر از جان دیویی است و به این مسئله هم افتخار میکند. یکی از نویسندگان در این خصوص می گوید که لیپمن در یک جاهایی کاتولیکتر از پاپ میشود و در اجازه دادن به تفکر آزاد برای کودکان از دیویی هم جلوتر میزند و اصطلاحا کاتولیک تر از پاپ می شود. تمام شعار جان دیویی این بودکه آموزش و پرورش سنتی باید کنار گذاشته شود و در آموزش و پرورش جدید با تکیه بر تلاش خود دانشآموزان و تجارب نوشونده آن ها کارشود. به این ترتیب دیویی سابجیکتیویتی را کنار میگذارد و به سراغ آبجیکتیویتی میرود. در این راستا او میگوید که مدرسه، اجتماع کوچک شده است. یعنی اینکه کلاسهای درس نباید به این شکل باشد که معلمین بیایند و یکسری مطالب را از گذشته و گذشتگان به صورت ذهنی و در قالب مطالب تاریخی به دانش آموزان انتقال دهند. بلکه باید آن ها خودشان مطالب و مسائل را تجربه کنند، فکر کنند و...
دیویی آموزشو پرورش با رویکرد یونانی مسیحی(تومیستی) را رد میکند و مدل آموزش و پرورش تجربهمحور را پیشنهاد میدهد. آقای لیپمن هم دقیقا همان چیزی را که دیویی به دنبالش بوده است دنبال میکند. با این تفاوت که میآید و در قسمت روشها بعضی تغییرات را به وجود میآورد. برای مثال او این تاکید دیویی را که مسائل اجتماع به عنوان موضوعات درسی باید در مدرسه توسط بچهها بررسی و کاوش بشود را از حالت آزمایشی در میآورد و میگوید بچهها باید راجع به مسائل اجتماعی با یکدیگر گفتوگو کنند. او در اینجا به زبان گفت و گو به جای زبان آزمایش روی می آورد. در این صورت فرآیند پژوهش جان دیویی آزمایشمحور است؛ اما فرآیند پژوهش و کار لیپمن، مبتنی بر تحلیلها و گفتوگوهای زبانی است. این یعنی این که دیویی بیشترآبجکتیویتی محور است. لیپمن در قسمت موضوعات آبجکتیویتی محور است؛ اما فرآیند زبانی را هم به کارش اضافه میکند. به این معنا او به سمت ترکیبی از آبجکتیویتی و سوبجکتیویتی پیش میرود. لذا کار لیپمن یک کار ترکیبی است.
👈 لیپمن در فلسفه برای کودکان بیش از این که به نظریه پردازی پرداخته باشد، اندیشهها را با هم تلفیق کرده است. در این راستا او اندیشههای روانشناسی شناختی ویگوتسکی را با بخش زیادی از اندیشه جان دیویی در آموزش و پرورش همراه ساخته و سپس نظریات فلاسفه تحلیل زبانی مثل ویتگنشتاین و رایل را با آن ها تلفیق و ترکیب کرده و یک روش آموزشی هم خودش به این موارد اضافه کرده که اجتماع پژوهشی نامگذاری کرده است. در روش اجتماعی پژوهشی، یک گروهی از کودکان حلقه وار بر روی زمین مینشینند و در خصوص آنچه که از مورد علاقه شان است، رو درروی همدیگر گفتوگو میکنند.
🌀 نقش معلم در آموزش و پرورش سنتی در آمریکا همواره یک نقش محوری بوده است. در زمان جان دیویی، این نقش به هدایتگر آموزشی تقلیل پیدا میکند. لیپمن این نقش را به تسهیلگر آموزشی تنزل می دهد. در واقع او از معلم یک مبصر می سازد که کارش صرفا نظم دادن به جلسه گفت و گوی کودکان است. در مدل لیپمن، معلم هدف را تعیین نمیکند؛ محتوا را تعیین نمیکند؛ نمیتواند اظهار نظر مستقیم بکند؛ روش را هم آقای لیپمن قبلا تعیین نموده است. در این مدل، نقش دانشآموز بسیار برجسته میشود و این فرصت را پیدا میکند که مستقل و آزاد فکر کند. محتوا هم در این مدل آماده نیست و خود بچهها پیشنهاد میکنند که راجع به چه چیزی بحث کنند و به گفتوگو بپردازند. این مدل و طرز فکر، مبانی نظری و اعتقادی خاص خودش را پیدا می کند. همین الان برای یک خانواده در آمریکا می تواند یک مسئله و دغدغه باشد. زیرا خانواده نمیتواند اجازه بدهد که به سادگی بچهها بروند و از همدیگر هر چه می خواهند یاد بگیرند‼️
معلم در این فرآیند حق مداخله ندارد. اگر معلم مداخله کند، دی