آیت الله سید علی قاضی :
🌺 خوشحال کردن انسان محزون :
چه با بذل مال ،
چه با سخن نیکو،
چه با کنار او نشستن ،
گناهان را پاک می کند.
|🌺|
@saharshahriary
|♥️
ای کسی که مهربانترین نامها و کریمترین اسمها از آن اوست!
ای برانگیزنده همت کاروانیان برای نجات یوسف در خشکسالی بیابان!
و ای در آورنده او از چاه،
و ای گمارنده او به سلطنت پادشاهی از پس عبودیت و بندگی!
و ای بازگرداننده او به یعقوب، پس از آنکه چشمهایش به سپیدی نشست! و او همچنان خاموش و خویشتندار بود.
ای بردارنده و برطرف کننده غم و اندوه و ابتلا از ایوب.
ای بازدارنده دستهای ابراهیم از ذبح فرزند ارجمندش! فرزندی که در نهایت عمر و منتهای پیری نصیبش شده بود.
ای آنکه دعای ذکریا را مستجاب کرد و یحیی را بدو بخشید، و او را تنها و بی کس فرو نگذاشت!
ای آنکه یونس را از شکم ماهی نجات داد!
ای آنکه دریا را برای بنی اسرائیل شکافت و نجاتشان داد و فرعون و سپاهیان را غرقه ساخت!...ای خدا...
فرازی از دعای عاشقانه و عارفانه #عرفه
با ترجمه
#سیدمهدیشجاعی
@saharshahriary
🔺هيچ وقت از خودمون پرسيديم قيمت يه روز زندگی چنده⁉️
🔸ما که قيمت همه چيز رو با پول میسنجيم...
🔹تا حالا شده از خدا بپرسيم:
🍃قيمت يه دست سالم چنده؟
🍂يه چشم بی عيب چقدر می ارزه؟
🍃چقدر بايد بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنيم؟
🍂قيمت يه سلامتی فابريک چقدره؟
و خيلی سؤال ها مثل اين...
🍁ما همه چيز را مجانی داريم و شاکر نيستيم...
خدايا برای تمام نعمتهايت سپاس🙏
#روزتونسرشارازالحمدلله
🍃🌸 @saharshahriary 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥برخوردهای جالب حاج قاسم سلیمانی با خبرنگاران
به مناسبت ۱۷ مرداد روز خبرنگار، ویدئویی از نحوه برخورد حاج قاسم سلیمانی با خبرنگاران را می بینید.
@saharshahriary
هدایت شده از هوالشهید🇵🇸🇮🇷
💔💔پدر....عشق...پسر...💔💔
📝🕊🌷پرده اول:
روزی از امام صادق (ع) پرسیدند:
آقاجان بالاترین لذت برای پدر و مادر چیست؟
امام فرمودند: اینکه فرزندی داشته باشد و آن فرزند به سن جوانی برسد و مقابل پدر و مادر راه برود...
پرسیدند: آقاجان! بالاترین حسرت برای همان پدر و مادر چیست:
آقایمان فرمودند: اینکه همان جوان، جلوی چشم مادر و پدرش از دست برود و آن ها نتوانند برایش کاری کنند...😔آه...چرا بوی روضه علی اکبر می آید...😭
📝🕊🌷پرده دوم:
صورت به استخوان های تازه تفحص شده فرزندش می گذارد... در خودش میشکند... چیزی سمت چپ سینه اش بوده که حالا سی سال است جایش خالیست... صورت به جمجمه استخوانی پسر ۱۹ساله اش میگذارد... چقدر درد کشیدی باباجان!... چند ساعت طول کشید تا جان دادی؟ لحظه آخر تنها بودی؟ تشنه بودی؟ به چی فکر می کردی؟... دست به عصایش می گیرد و بلند می شود... زیر لب می گوید بمیرم برای چشم های زیبایت که لحظه ی آخرش را ندیدم باباجان!... جوان رشیدش رفته و دو کیلو استخوان برگشته... مردم نمی دانند که او همان روز... همان روز وداع با پسر... همان روز رفتن و برنگشتن جوانش، دست به عصا شده... نمی دانند داغ جوان یعنی چه...نمی دانند نباید جلوی پدر شهید روضه علی اکبر بخوانند...
📝🕊🌷پرده سوم:
این روزها تمام وجودم شده روضه ی اول علی اربابم حسین...اما میترسم...میترسم از تکرار روضه اش... شک ندارم بلایی سرم می آید
این روزها همه اش بوی شب هشتم می آید...روضه علی اکبر... پدری که کنار بدن جوانش نشست... صورتی که روی صورت جوانش گذاشت... اشک های گرمی که از چشمان پدر، روی گونه جوانش جاری شد...آه علی جان! علی الدنیا بعدک العفا...
بابایت بعد از تو دیگر دنیا نمی خواهد...من نمی فهمیدم چرا... من نمی فهمیدم... نمی دانستم... فقط روضه اش را می خواندم... و مردم گریه می کردند... من می خواندم و می دانستم که داغ جوان سخت است... آن هم جوانی همچون علی اکبر... و مردم گریه می کردند... من از لحظه وداع علی با اهل خیمه می گفتم... و مردم گریه می کردند.... از رجز خواندنش... از صلابت حیدری اش... از تشنگی اش... از رمقی که دیگر نداشت... آه... رمقی که دیگر نداشت...رمقی که دیگر نداشت... و پدری که از پشت پرده اشک و از بین دود و خون و عطش همه چیز را می دید... همه چیز را... و مردم گریه می کردند... می خواندم که پس از جنگ نمایان علی ، آن نانجیب « مرة بن منقذ عبدی » که از دلاوری های او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!😔 .... آه... از لحظه ی جانکاه گریه های ارباب کنار بدن جوانش...آه از لحظه ای که عبایش را روی زمین پهن کرد... لحظه ای که عمه ی سادات از خیمه بیرون دوید... آه از لحظه ای که همه با هم دم می گرفتیم و خودمان را می زدیم و می خواندیم: جوانان بنی هاشم بیایید...علی را بر در خیمه رسانید...خدا داند که من طاقت ندارم...
خدا داند که من طاقت ندارم...
آه... و اینجای روضه دیگر حتی در و دیوار و پرچم و بیرق هیئت هم گریه می کردند...
آه از آن ساعات سنگین...
📝🕊🌷پرده چهارم:
آی مردم!!!
جوابم را بدهید...
آقامحسن پدر دارد؟؟
پدرش با داغ جوانش چه حالی دارد؟
با اشک نوه دو ساله اش چه میکند؟ با آن حس ناب پسر داشتن...و داغ بی پسر شدن...
این روزها بیش از همه داغدار دل سوخته ی این پدر جوان از دست داده ام... جوان بی سر شده... پدری که حتی نگاه آخر جوانش را هم دیده...آه...
پدر و پسری که روضه مجسم کربلا شده اند... چشمان باصلابت...رمقی که دیگر نمانده...خدا داند که من طاقت ندارم...
پ.ن:
آی روضه خوان ها!
التماستان میکنم این روزها، روضه علی اکبر نخوانید...پدری نگاه آخر جوانش را دیده است...😭😭
تقدیم به برادر #شهید_مدافع_حرم_محسن_حججی
#اشک_نوشت
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
💔💔پدر....عشق...پسر...💔💔 📝🕊🌷پرده اول: روزی از امام صادق (ع) پرسیدند: آقاجان بالاترین لذت برای پدر
👆👆 بازنشر بمناسبت دومین سالروز عروج عاشقانه شهید سربلند محسن حججی
😢💔
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
💔💔پدر....عشق...پسر...💔💔 📝🕊🌷پرده اول: روزی از امام صادق (ع) پرسیدند: آقاجان بالاترین لذت برای پدر
یادمه روزی که خبر شهادت شهید محسن منتشر شد این متن رو نوشتمـ.
تمام راه توی تاکسی بیصدا گریه کردم، دست آخر تقاطع حافظ و انقلاب پیاده شدم و گوشه ی پیاده رو، این روضه ی پدر پسری را نوشتم... نگاه غریب شهید محسن، درونم را میسوزاند و خاکستر رگهایم، اشک میشد و با کلمات میچکید... آن لحظه فقط دل خون از غم عمیق پدری بودم که جوانش را سر بریده بودند... یاد همه ی پدران شهدای جنگ... که خیلی هایشان گریه نکردند... دق کردند...😔
#سحر_شهریاری
#بیادآقامحسنحججی
@saharshahriary
هوالشهید🇵🇸🇮🇷
چه دیده است در آن سوی پرده ی هستی کسی که روی لبش وقت مرگ لبخند است... #سالروزعروجعاشقانهحجتخد
در راه دفاع ازحرم عشق
چه خوب است...
عاشق بدهد مثل تو
صدبار سرش را...
#ازسَرگذشت ...
@saharshahriary
اولین ها همیشه محبوب ترند، مقرّب تر، حتی مظلوم تر...
شبیه #مُسلم
که اولین فدایی #حسین شد...
#کوفهمیاحسینجان 💔
#سحر_شهریاری
@saharshahriary
هرکی میخواد امروز به هرچی برسه
به حسین ع متوسل بشه!...
حسین ع باب ورود به رحمت الهیه.
حسین ع رحمت الله الواسعه ی خداست...
حسین حال مناجات ما... حسین روح عبادات ما ...حسین آرام جان ماست...
ای آبروی دوعالم!...
#سحر_شهریاری
@saharshahriary