eitaa logo
انتشارات صهبا - موسسه جهادی
1.9هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
270 ویدیو
42 فایل
📚 انتشارات صهبا - مؤسسۀ جهادی 🌍 www.jahadi.ir 🖼 www.instagram.com/sahba_nashr 📞 025-33551212 ✅ ارتباط با ما 🆔 @sahba_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
انتشارات صهبا - موسسه جهادی
✂️ از کتاب چُغک 📆 تهاجم رژیم پهلوی به بیمارستان امام رضا مشهد در سال ۵۷
✂️ برشی از کتاب چُغک 📆 تهاجم رژیم پهلوی به بیمارستان امام رضا مشهد در سال ۵۷ 🔸 بین راه، تصمیم می‌گیریم سری هم به بیمارستان امام رضا بزنیم تا از اوضاع زخمی‌ها با خبر شویم. و ببینیم آبجی مرضیه‌ام در چه حال است و چه می‌کند، شاید در بیمارستان کمکی لازم داشته باشد. 🏨 بیمارستان امام رضا، اولین و بهترین جا برای رساندن زخمی‌هاست؛ به‌ چند دلیل مهم: اول اینکه در مرکز شهر است، دوم اینکه دکترها و پرستارهای انقلابی در آن مشغول به کار هستند، و آخرین دلیل هم اینکه بزرگ‌ترین بیمارستان مشهد است و امکانات خوبی دارد. در این بیمارستان، امید بیشتری برای زنده‌ماندن زخمی‌ها وجود دارد. البته اسم بیمارستانِ امام رضا، تازگی‌ها امام رضا شده! قبلاً اسمش بیمارستان شاهرضا بود! 🚫 وارد حیاط بیمارستان می‌شویم. جلویِ در ساختمان اصلی، چند مردِ انقلابی، از بیمارستان نگهبانی می‌کنند. آنها با اسلحه ایستاده‌اند که اگر ارتشی‌ها خواستند به بیمارستان حمله کنند، بتوانند از زخمی‌ها و مجروحان دفاع کنند. ❌ دو هفتۀ پیش، ارتشی‌ها و ساواکی‌ها، به همین بیمارستان حمله کردند! اول شیشه‌های بیمارستان را شکستند، بعد به داخل بخش‌های مختلف گاز اشک‌آور پرتاب کردند، آخرِسر هم شروع کردند به تیراندازی و کشت و کشتار... بعد از آن اتفاق، قرار شد همیشه، چند نفر، با اسلحه از بیمارستان محافظت کنند. 😔 وارد بیمارستان می‌شویم.‌ بوی خون و صدای آه و ناله، همه‌جا را برداشته. بیشتر زخمی‌ها، زمزمۀ «الله اکبر» و «لا اله الا الله» و «یا امام رضا» بر لب دارند.‌ اوضاع بیمارستان اصلاً خوب نیست. به اتاق‌ها سَرَک می‌کشیم تا بتوانیم آبجی ‌را پیدا کنیم.. @sahba_nashr
زن مسلمان بايد: 🍃 در راه فرزانگى و علم تلاش كند؛ 🍃 در راه خودسازى معنوى و اخلاقى تلاش كند؛ 🍃 در ميدان جهاد و مبارزه ـ از هر نوع جهاد و مبارزه‌اى ـ پيش‌قدم باشد؛ 🍃 نسبت به زخارف دنيا و تجملات كم‌ارزش، بى‌اعتنا باشد؛ 🍃 عفت و عصمت و طهارتش در حدى باشد كه چشم و نظر هرزۀ بيگانه را به‌خودى‌خود دفع كند؛ 🍃 در محيط خانه، دل‌آرام شوهر و فرزندانش باشد؛ مايۀ آرامش زندگى و آسايش محيط خانواده باشد؛ 🍃 در دامن پرمهر و پرعطوفت، و با سخنان پرنكته و مهرآميزش، فرزندان سالمى را از لحاظ روانى تربيت كند؛ انسان‌هاى بى‌عقده، انسان‌هاى خوش‌روحيه، انسان‌هاى سالم از لحاظ روحى و اعصاب، در دامان او پرورش پيدا كنند و مردان و زنان و شخصيت‌هاى جامعه را به‌وجود آورد. ۱۳۷۱/۹/۲۵ 📚 کتاب خانواده 📕 خرید کتاب خانواده 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا 📣 کانال ما در پیام‌رسان بله 📣 کانال ما در پیام‌رسان ایتا
📆 به مناسبتِ شهادت آیت‌الله دکتر محمد مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه 🔹 یکی از چیزهایی که بین این دو قشر را جدا کرده بود، این بود که این دو قشر را به هم بی‌اعتقاد کرده بودند. تحصیل‌کرده‌های جدید، فارغ‌التحصیل حوزۀ علمیه را یک آدم باسواد نمی‌دانستند. اصلاً آنچه را که او بلد بود، آن را سواد نمی‌دانستند، به‌حساب نمی‌آوردند، علم نمی‌دانستند. 🔻 روحانی در عرف و فرهنگ غربیِ تزریق‌شدۀ به یک عده از تحصیل‌کرده‌های ما، یک عنصر بی‌سواد و پرمدعایی بود. اصلاً تضییع وقت بود که انسان با او بنشیند حرف بزند یا خودش را به او نزدیک کند. یعنی او را اصلاً قابل نمی‌دانستند که یک چهره‌ای، یک شخصی بدانند او را. 🔻 متقابلاً تحصیل‌کردۀ حوزۀ علمیه، تحصیل‌کرده‌های دانشگاهی را با همین چشم نگاه می‌کرد. علاوه‌براینکه حالا بی‌دین می‌دانست آنها را، جاهل و عامی هم می‌دانست. 🔹 یک تقسیمی بود در حوزه‌های علمیه که مردم دنیا دو قسم بودند، یک قسم اهل علم، یک قسم عوام. و اهل علم یعنی آن‌که تحصیل‌کردۀ حوزه است؛ و عوام یعنی آن‌کسی‌که تحصیل‌کردۀ حوزه نیست؛ حالا تحصیل‌کردۀ هر جای دیگر هم می‌خواهد باشد. دو قشری که هر دو اهل علمند، هر دو اهل تحصیلاتند، هر دو با مغز و با تفکر و تعقل سروکار دارند، و همدیگر را بی‌سواد می‌دانند، لذا طبیعی است که فرض کنید اینها اصلاً به هم نزدیک نشوند، باهم آشنا نشوند. ۱۳۶۳/۲/۱۰ 📚 گفتار شهید مطهری، احیاگر تفکر اسلام 📕 خرید گفتار شهید مطهری 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا 📣 کانال ما در پیام‌رسان بله 📣 کانال ما در پیام‌رسان ایتا
انتشارات صهبا - موسسه جهادی
📆 به مناسبتِ شهادت آیت‌الله دکتر محمد مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه 🔹 یکی از چیزهایی که بین این د
💢 هم‌زمان با ایام شهادت شهید بزرگوار، شهید آیت‌الله مفتح، تصویر دست‌خط مقام معظّم رهبری که در بیست‌وششم آذر ۱۳۶۴ در دفتر یادبود دانشکده الهیات دانشگاه تهران، درخصوص شهید مفتح نگاشتند را تقدیمتان می‌کنیم:
«یاد شهید عزیز مرحوم آیت‌اله مفتح، آن شمع پرسوزوگداز و روشنی‌بخش، آن روحانی پُرجِدّوجهد و صبور، آن مبلّغ دانا و سخنور، آن مبارز شجاع و خستگی‌ناپذیر، و آن شخصیت متواضع و محبوب گرامی باد. او که با خون خود، سخن خود، تلاش خود، هدف و راه خود را امضاء کرد و صحت و حقانیت این همه را به ثبت رسانید. اکنون که در نقطه‌ی عروج او و بر روی زمینی که پیکر پاک و خون‌آلود او و دو پاسدار شهیدش را در لحظه‌ی آخر در آغوش داشته است، قرار گرفته‌ام بر سعادت آن عزیزان چشم حسرت گشوده و سرنوشتی آنچنان خونین و صادقانه در راه خدا برای خود آرزو می‌کنم و با همه‌ی دل بر آنان درود می‌فرستم خداوند آن عزیز و یارانش را با شهدای صدر اسلام محشور فرماید.» سید علی خامنه‌ای ۶۴/۹/۲۶ @sahba_nashr
📸 حضور مقام معظّم رهبری در دانشکدۀ الهیات دانشگاه تهران، هنگام مرقوم‌کردن یادداشت در دفتر یادبود دانشکده 📆 بیست‌وششم آذرماه سال ۶۴ سالروز شهادت شهید آیت‌الله مفتح @sahba_nashr
📆 به مناسبت سالروز آغاز عملیات کربلای ۴ برشی از خاطرات همسر شهید شیخ شعاعی👇
📆 به مناسبت سالروز آغاز عملیات کربلای ۴ 🔸 همسر شهید شیخ‌شعاعی، از خاطراتشان تعریف می‌کنند: ـ شب عملیاتِ کربلای ۴، خواب شهید را دیدم که داشت در یک بیابانی راه می‌رفت؛ اما من هرچه می‌دویدم به او نمی‌رسیدم. بااینکه آرام راه می‌رفت، اما من نمی‌توانستم خودم را به او برسانم. بعد از شاید چند ساعت دویدن، با خستگی عجیب و غریبی بالاخره به شهید رسیدم. به‌محض اینکه قدرت حرف‌زدن و تکلّم پیدا کردم، گفتم: من که از نَفَس افتادم؛ تو که می‌دانی من قلبم درد می‌کند و حالم خوب نیست، چرا یک‌طوری ‌می‌رفتی که من به تو نرسم؟! گفت: اتفاقاً من به‌خاطر شما آرام می‌رفتم که بیایی و به من برسی. اگر به‌سختی به من رسیدی، بدان این سختی راهی‌ست که باید از این‌به‌بعد تحمل کنی! پرسیدم: این دیگر چطور سختی و چطور راهی‌ست؟ گفت: ناراحت نشوی ها، اما همین الان از من دل بِکَن! گفتم: مگر می‌شود از تو دل بکنم؟ مگر شدنی‌ست؟! این دیگر چه خواسته‌ای‌ست؟ گفت: باید دل بکنی نرگس؛ باید دل بکنی... آمدم جواب بدهم که با گریۀ حسین ـ که آن‌وقت‌ها شانزده‌ماهه بود ـ از خواب پریدم. نمی‌دانم چطور شد؛ حسین با گریه از خواب پرید و هر کار کردم آرام نشد. گریه می‌کرد و فقط می‌گفت «بابا... بابا...» تا اینکه اذان صبح، روی دستم به خواب رفت. بعدها وقتی جویای احوال همسرم از هم‌رزمانش شدم، متوجه شدم که در همان ساعات، زخمی شده و به شهادت رسیده. ـ خبر شهادت را کِی به شما دادند؟ ـ هیچ‌کس هیچ خبری در این سی سال مبنی‌بر شهادت شیخ محمد به ما نداد. ما از عملیات کربلای ۴ تا همین امسال، در بی‌خبری کامل به‌سرمی‌بردیم. نه هیچ مسئولی آمد به ما سری بزند، و نه هیچ‌کس از شهید برای ما خبری آورد. البته من می‌دانستم شیخ محمد چنین سرنوشتی خواهد داشت. هم به دلیل آن خوابی که دیده بودم؛ و هم علاقۀ خودش به گمنامی. آن اواخر، دائم می‌گفت «خوش به سعادت آن شهیدی که گمنام بشود.» من حس کردم از تکرار این حرف، منظوری دارد که از گفتنش خودداری می‌کند. یک‌بار گفتم: منظورت چیست که می‌گویی خوش‌به‌حال کسی که شهید بشود و جنازه‌اش پیدا نشود و مفقود بشود؟ گفت: همین کلمه را می‌خواستم از زبانت بشنوم. نرگس! من آرزو دارم اگر شهادت قسمتم شد، بدنم مفقود بشود. پرسیدم: چرا؟ دلیلش چیست؟ جواب داد: برای شهید که فرقی نمی‌کند جسمش کجا باشد؛ روحش به آنجایی که باید برود، می‌رود، و خداوند مقامی که به او باید بدهد، می‌دهد. اینکه می‌خواهم گمنام بشوم، برای شماست؛ دوست دارم شما پیش حضرت زهرا سرفراز باشید؛ دوست دارم اگر به ملاقات حضرت زهرا رفتم، به ایشان بگویم که خانوادۀ من هم یک‌ذره با شما همدردی می‌کنند... - یعنی مطمئن بودید شهید شده و گمنام است؟ احتمال نمی‌دادید اسیر بوده باشد؟ ـ به‌لحاظ عقلی مطمئن بودم شهید شده و گمنام است، مطمئن بودم نباید منتظرش باشم، اما خب دلم قبول نمی‌کرد و انتظارش را می‌کشید...💔 📚 کتاب کریمانه، روايت داستانی ديدارهای مقام معظم رهبری با خانواده‌ها شهدا در جريان سفر ايشان به استان کرمان در سال ۸۴ 📕 خرید کتاب کریمانه: https://sahba.ir/product/کریمانه/ 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا: https://sahba.ir/
✂️ انتشار برش‌هایی از خاطرات همسر شهید مغفوری 📆 به مناسبت سالروز آغاز عملیات کربلای ۴ 🔸 همسر شهید مغفوری از آخرین اعزام برادرش به جبهه می‌گوید: از بیمارستان باهنر کرمان که مرخص شد، چند روزی خانۀ ما ماند. بعد تصمیم گرفت برود زرند، با پدر و مادرم خداحافظی کند، بعد از آنجا برگردد جبهه. وقتی می‌خواست برود زرند، با عبدالمهدی رفتیم کنار اتوبوس بدرقه‌اش. موقعی که عباس را می‌بوسیدم و از او خداحافظی می‌کردم، شوهرم گفت: خانم! هرچه می‌خواهی برادرت را تماشا کنی و ببوسی، تماشا کن و ببوس که آخرین دیدارتان است. این پسر که برود، دیگر برنمی‌گردد! من هم گفتم: باشد! این بچه شهید بشود عیبی ندارد؛ زن و بچه ندارد که! اما لطفاً شما شهید نشو که زن و بچه داری! 🔹 ما می‌خندیم! همسر شهید هم می‌خندد. 🔸 خواهر شهید عباس سلطان‌زاده ادامه می‌دهد: اما حاج‌مهدی راست می‌گفت. عباس رفت و دیگر برنگشت. نُه سال بعد پیکرش برگشت. در عملیات کربلای۴ جزو غواص‌ها بود؛ شهید شد و مفقود. و تا نُه سال اثری از پیکرش نبود. چهارمِ دی ۶۵، برادرم عباس شهید شد و پنجم دی ۶۵، شوهرم عبدالمهدی... 🔹 با این جملات، به‌یکباره چیزی از جنس اندوه می‌آید و فضای خانه را پر می‌کند. 😔 و همسر شهید مغفوری به بهانۀ چای‌آوردن به آشپزخانه می‌رود.. 📚 کتاب کریمانه، روايت داستانی ديدارهای مقام معظم رهبری با خانواده‌ها شهدا در جريان سفر ايشان به استان کرمان در سال ۸۴ 📸 بازدید از گلزار شهدای کرمان در سفر معظّم‌له به کرمان شهید والامقام، سردار حاج‌قاسم سلیمانی نیز، از همراهان این سفر بودند 📕 خرید کتاب کریمانه 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا
✂️ برش‌هایی از خاطرات دیدار خانوادۀ شهدای مسیحی با مقام معظّم رهبری 🎄 به مناسبتِ ایام میلاد حضرت مسیح علیه‌السلام 💢 سه ساعتی از غروب گذشته که مهمانمان از راه می‌رسد. من و برادر گالوست و شوهرخواهرم، همین‌طور مبهوت مانده‌ایم و توان هیچ کاری را نداریم. شنیده بودیم که سال‌های قبل، رئیس‌جمهور به منزل چند شهید مسیحی سرزده‌اند؛ در انتهای ذهنم، حدس کوچکی هم می‌زدم که شاید امشب هم این رئیس‌جمهور جدید مهمانمان باشد. اما مهمان، همان رئیس‌جمهور قبلی هستند که چند ماهی است بعد از رحلت آیت‌الله خمینی، رهبر شده‌اند! 📚 کتاب مسیح در شب قدر، منزل شهید گالوست بابومیان در تاریخ ۱۳۶۸/۱۰/۷ 📕 خرید کتاب مسیح در شب قدر 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا
✂️ برش‌هایی از خاطرات دیدار خانوادۀ شهدای مسیحی با مقام معظّم رهبری 🎄 به مناسبتِ ایام میلاد حضرت مسیح علیه‌السلام
✂️ برش‌هایی از خاطرات دیدار خانوادۀ شهدای مسیحی با مقام معظّم رهبری 🎄 به مناسبتِ ایام میلاد حضرت مسیح علیه‌السلام 💢 آمده‌ام به مادر کمک کنم تا درخت کریسمسش را تزیین کنیم. حالا مادر، فقط من را در کنار خودش دارد. پدرم سال‌هاست فوت کرده، برادر و خواهر کوچکترم، رافیک و آنیک، به آمریکا رفته‌اند. و البته برای مادر، حساب رازمیک از همه جداست. مادر، رازمیک را، همیشه، راست و روشن درمقابل خود می‌بیند؛ به او نگاه می‌کند و می‌گوید که رازمیک هم او را می‌بیند. اکثر اوقات می‌نشیند و با رازمیک حرف می‌زند و از او حرف می‌شنود! 🔸 مشغول تزیین درخت کریسمس هستم که موبایلم زنگ می‌خورد. جواب می‌دهم. برای فردا شب، سه چهار نفر، می‌خواهند بیایند و دربارۀ رازمیک، با من و مادرم حرف بزنند. مثلِ همیشه استقبال می‌کنم و می‌گویم تشریف بیاورند. به دامادم هم زنگ می‌زنم که برای فردا شب وقتش را جوری تنظیم کند که قبل از مهمان‌ها برسد، تا خانه خالی از مرد نباشد! 🔹 فردا شب می‌شود و مطابق قرار قبلی، مهمان‌ها می‌آیند؛ اما نه سه چهار نفر، که بیشتر از ده نفر! دوربین‌ها را وصل می‌کنند و شروع می‌کنند به کشیدن پرده‌ها و جابه‌جا کردن مبل‌ها و بعضی وسایل. چند نفر هم نمی‌دانم برای چه، مدام به این‌طرف و آن‌طرف می‌روند! من و مادر، هر دو تعجب کرده‌ایم، اما چیزی نمی‌گویم. به مادر می‌گویم لابد برای این است که فیلمشان خوب بشود! اما خودم هم به جمله‌ای که می‌گویم، اعتقادی ندارم. 🔸 بعد از ده دقیقه، یکی از مهمان‌ها می‌آید سراغ ما. از رفتارشان عذرخواهی می‌کند و می‌گوید الان رهبر انقلاب، حضرت آقای خامنه‌ای در راه منزل شما هستند. مادر بااینکه فارسی را خیلی خوب بلد است، انگار متوجه منظور مهمان نمی‌شود. به زبان ارمنی از من می‌پرسد: «اِمیک! این آقا چه گفت؟ گفت چه کسی قرار است بیاید؟» می‌گویم: «من هم نفهمیدم مادر جان!» چشمانم را می‌بندم و به جمله‌ای که چند لحظه پیش از دهان این آقا خارج شد، فکر می‌کنم. یعنی واقعاً گفت آقای خامنه‌ای؟! 📚 کتاب مسیح در شب قدر، منزل شهید رازمیک خاچاطوریان، در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۱۸ @sahba_nashr
✂️ برش‌هایی از کتاب «مؤمن انقلابی» 📆 به مناسبتِ سالروز وقوع زلزله بم، در دی‌ماه سال ۸۲ 🔸 حاج ابوالقاسم صدیقی: سوار ماشین شدم و راه افتادم. توان شنیدن خبرهای رادیو را نداشتم. در طول راه مرتب ذکر می‌گفتم و دائم نذرونیاز می‌کردم که خانواده‌ام زنده باشند. از تصور اینکه خدای‌نکرده اتفاقی برای یکی از اعضای خانواده‌ام افتاده باشد، چنان بی‌اختیار اشک می‌ریختم که دید‌م تار شده بود و جاده را نمی‌دیدم. چند مرتبه نزدیک بود از جاده بیرون بیفتم یا تصادف کنم. دوازده ظهر بود که رسیدم بم. چند صد متر مانده به میدان اول شهر ترمز کردم. دیدم که اصلاً بمی وجود ندارد. شهر به آن بزرگی، تبدیل شده است به ویرانه‌ای بزرگ، به تلی از خاک و آوار... 📚 کتاب مؤمن انقلابی؛ ابوالقاسم صدیقی 📕 خرید کتاب مؤمن انقلابی: https://sahba.ir/product/مؤمن-انقلابی-ابوالقاسم-صدیقی/ 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا: https://sahba.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ منتخبی از مجموعۀ اسناد حَلَقات «انسان ۲۵۰ساله» 📽 مجاهدت عظیم فاطمۀ زهرا سلام‌الله‌علیها «نمی‌گوید من حالا باردارم، مصلحت نیست دراُفتم. بماند چند روز دیگر آتششان فروکش کند، بماند شاید من فارغ بشوم بعد بروم به میدانشان، نه. لطفش در همین است که در شدیدترین موقعیت‌ها، بزرگ‌ترین وظیفه‌ها انجام بگیرد و شدیدترین لَطمه‌ها بر جسم و جان وارد بیاید، لذا شروع کرد به مبارزه.» 🗒 سخنرانی در تاریخ ۱۳۵۳/۰۳/۱۴ 👈 ضمن عرض تسلیت ایام شهادت حضرت فاطمۀ زهرا سلام‌الله‌علیها، می‌توانید صوت کامل این قطعه را امشب از طریق صفحات و کانال‌های ما دریافت نمایید. 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا https://sahba.ir/ @sahba_nashr
مجاهدت عظیم فاطمۀ زهرا سلام_الله_علیها.mp3
5.23M
🔰 منتخبی از مجموعۀ اسناد حَلَقات «انسان ۲۵۰ساله» 🎙️ مجاهدت عظیم فاطمۀ زهرا سلام‌الله‌علیها @sahba_nashr
◼️ در دل تاریک شب، چند نفرِ معدود در قبرستان بقیع یا هر نقطۀ دیگر، بر سر قبر غریب مظلومی گرد آمده بودند. علی جسد پاکیزۀ دختر مظلوم پیغمبر را در خاک گذاشت. بچه‌ها گریه کردند، همراهان اشک ریختند. اما خود علی می‌داند چه می‌کند. می‌داند که با وجودِ دریغ بزرگی که دل او را می‌فشارد، در حال انجام چه رسالت پیام‌بخش عظیمی در تاریخ اسلام است. بدن زهرا را در میان قبر گذاشت، خاک بر روی قبر ریختند و بلند شدند... 📜 حدیث می‌گوید: «فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِن تُرابِ القَبرِ هاجَ بِهِ الحُزنُ» وقتی‌که علی خاک‌ها را بر روی قبر شهید عزیزش، شهید هجده‌ساله‌اش، همرزم و همفکر و همکار و شریک زندگی‌اش ریخت، به تعبیری گویا غم‌های عالم به دل علی‌بن‌ابی‌طالب هجوم آوردند، علی غمگین شد. غمگینی علی به‌خاطر ازدست‌دادن یک رفیق راه است، علی همرزمی و همگامی از فاطمه نزدیک‌تر ندارد، و او را از دست داده است. این حرف‌های دیگر که برگردم جواب یتیم‌هایت را چه بدهم، اینها خیال‌بافی است. ▪️علی احساس کرد که امانت پیغمبر و شریک راه و مؤمن صادقی که نُه سال در همۀ سختی‌ها با او بوده است، از دستش رفت. علی در قبرستان چنین حالتی دارد و با این حالت از قبرستان بیرون می‌آید... ۱۳۵۹/۱/۱۰ 📚 انسان ۲۵۰ساله/ حلقۀ سوم/ ۱۳. مجاهدت عظیم زهرای اطهر 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا 📣 کانال ما در پیام‌رسان بله 📣 کانال ما در پیام‌رسان ایتا
◼️ این دو بزرگوار دو روی یک سکه هستند؛ یعنی آن حرکتِ خشم‌آلودِ تندِ فاطمۀ زهراعلیهاالسلام که حاضر است با هر توانی که در او هست از ولیِّ زمانش، از امامِ زمانش ـ که امیرالمؤمنین علیه‌السلام هست ـ دفاع کند و حاضر است حق را در دشوارترین شرایط، بگوید؛ و از تلاشی که می‌تواند برای گفتن حق و بازگوکردن حق انجام بدهد، در هر شکلی از اَشکال، استفاده کند و یک‌لحظه کوتاه نیاید؛ از جنس و در راهِ همان حرکتی است که بعد شما در امیرالمؤمنین می‌بینید. ۱۳۶۱/۳/۱۴ 📚 انسان ۲۵۰ساله/ حلقۀ سوم/ ۱۳. مجاهدت عظیم زهرای اطهر 📕 خرید کتاب حلقه سوم انسان ۲۵۰ساله 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا
◼️ علی نرفت بعد از شهادت فاطمۀ زهرا شمشیر بکشد، درمقابل مدعیان بایستد، بگوید عزیز مرا از من گرفتید، با شما می‌جنگم؛ نه، علی آن بندۀ برگزیدۀ شایستۀ خدا، آن جویبار پیوسته به سرچشمۀ وحی و رسالت، می‌داند که فاطمه چرا کشته شد. می‌رود تا هدف فاطمه را تعقیب کند. ▪ خون فاطمه یک وسیله است، نه یک هدف. خود فاطمه هم یک وسیله است، خود امیرالمؤمنین هم یک وسیله است. همه وسیله و مقدمۀ اسلامند. علی که از قبرستان بیرون می‌آید، احساس می‌کند اگر بخواهد نهال نوپای ریشه‌نبستۀ اسلام در مَزرع تاریخ بشر بماند و پایدار باشد، باید این خط‌مشی را انتخاب کند. آن خط‌مشی را شناخت و صبورانه تعقیب کرد. ۱۳۵۹/۱/۱۰ 📚 انسان ۲۵۰ساله/ حلقۀ سوم/ ۱۳. مجاهدت عظیم زهرای اطهر 📕 خرید کتاب حلقه سوم انسان ۲۵۰ساله 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا
◾️ زندگی فاطمۀ زهرا اگرچه کوتاه بود، اگرچه در حدود بیست سال ـ اندکی کمتر یا اندکی بیشتر ـ زندگی او بیشتر طول نکشید؛ اما این زندگی، از جهت جهاد و مبارزه و تلاش و کار انقلابی و صبر انقلابی و درس و فراگیری و آموزش به این‌وآن و سخنرانی و دفاع از نبوت و دفاع از امامت و دفاع از نظام اسلامی، یک دریای پهناوری از تلاش و مبارزه و کار است و درنهایت هم شهادت. این، زندگی جهادی فاطمۀ زهراست که بسیار عظیم است و فوق‌العاده است و حقیقتاً بی‌نظیر است و یقیناً در ذهن بشر ـ چه امروز و چه در آینده ـ یک نقطۀ درخشان و استثنایی است. ۱۳۶۸/۱۰/۲۶ 📚 حلقۀ دوم «انسان ۲۵۰ساله»/ فصل چهارم؛ حضرت فاطمة الزهرا 📕 خرید کتاب حلقه دوم انسان ۲۵۰ساله 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا
◼️ فیوضات فاطمۀ زهرا سلام‌الله‌علیها به مجموعۀ کوچکی که درمقابل مجموعۀ انسانیت، جمع محدودی به‌حساب می‌آید، منحصر نمی‌شود. اگر با یک دید واقع‌بین و منطقی نگاه کنیم، بشریت یکجا مرهون فاطمۀ زهرا سلام‌الله‌علیها است. این گزاف نیست؛ این یک حقیقتی است. همچنانی‌که بشریت مرهون اسلام است، مرهون قرآن است، مرهون تعلیمات انبیا و پیغمبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم است. در همیشۀ تاریخ این‌طور بوده است، امروز هم همین‌طور است و روزبه‌روز نور اسلام و معنویت فاطمۀ زهرا سلام‌الله‌علیها آشکارتر خواهد شد و این را بشریت لمس خواهد کرد. آنچه ما وظیفه داریم، این است که خود را شایستۀ انتساب به آن خاندان کنیم؛ چون این سخت است. منتسب‌بودن به خاندان رسالت و از جملۀ وابستگان آنها و معروفین به ولایت آنها بودن، دشوار است. ۱۳۷۰/۱۰/۵ 📚 حلقۀ دوم «انسان ۲۵۰ساله»/ فصل چهارم؛ حضرت فاطمة الزهرا 📕 خرید کتاب حلقه دوم انسان ۲۵۰ساله 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا
◾️ در زندگی معمولی این بزرگوار، یک نکته مهم است و آن جمعِ بین زندگی یک زن مسلمان در رفتارش با شوهر، در رفتارش با فرزندان، در انجام وظایفش در داخل خانه، این از یک‌طرف؛ ▪️ و بین وظایف یک انسان مجاهدِ غیورِ خستگی‌ناپذیر در برخوردش با حوادث سیاسی مهمِ بعد از رحلت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم که به مسجد می‌آید، سخنرانی می‌کند، موضع‌گیری می‌کند، دفاع می‌کند، حرف می‌زند؛ یک جهادگر به‌تمامِ‌معنا؛ خستگی‌ناپذیر، محنت‌پذیر، سختی‌تحمل‌کن، این‌هم از جهت دیگر؛ ▪️ و از جهت سوم، یک عبادتگر، یک به‌پادارندۀ نماز در شب‌های تار و قیامِ لله و خضوع و خشوع برای پروردگار، که در محراب عبادت، این زن جوان مانند اولیای کهنِ الهی، راز و نیاز می‌کند با خدا و عبادت می‌کند. ▪️ این سه بُعد را باهم جمع‌کردن، این آن نقطۀ درخشان زندگی فاطمۀ زهرا علیهاالسلام است. فاطمۀ زهرا سلام‌الله‌علیها این سه چیز را از هم جدا نکرد. ◼️ بعضی خیال می‌کنند آن انسانی که مشغول عبادت است، یک عابد و متضرع و اهل دعا و ذکر است، نمی‌تواند یک انسان سیاسی باشد. یا بعضی خیال می‌کنند آن‌کسی‌که اهل سیاست است ـ چه زن و چه مرد ـ و در میدان جهاد فی‌سبیل‌الله حضور فعال دارد، نمی‌تواند اگر زن است، یک زن خانه باشد، با وظایف مادری، با وظایف همسری، با وظایف کدبانویی خانه؛ اگر مرد است، یک مرد خانه، یک مرد دُکان، یک مرد زندگی باشد. خیال می‌کنند اینها باهم منافات دارد؛ درحالی‌که ازنظر اسلام، این سه چیز با یکدیگر منافات که ندارد، ضدیت که ندارد، کمک‌کنندۀ هم در ساختن شخصیت انسان کامل است. ۱۳۶۸/۹/۲۲ 📚 حلقۀ دوم «انسان ۲۵۰ساله»/ فصل چهارم؛ حضرت فاطمة الزهرا 📕 خرید کتاب حلقه دوم انسان ۲۵۰ساله 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا
🔸 حوادث روز نهم و دهم و یازدهم دی سال ۱۳۵۷ یکی از حوادث بسیار مهم در روند انقلاب است. و حقیقتاً یک روز فراموش‌نشدنی و تاریخی در تاریخ گذشتۀ ماست؛ هم به‌جهتِ وسعت و عمق فاجعه‌ای که رژیم شاه آفرید، و هم به‌جهتِ نشان‌دادن روحیۀ مردم و چگونگی شِگردهای مبارزه و حالتی که در آن برهه در مشهد و دیگر نقاط کشور به‌وجود آورده بود. ۱۳۶۶/۱۰/۸ 📚 گفتار دی‌ماه خونینِ مشهد 📕 خرید گفتار دی‌ماه خونینِ مشهد 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا
🔸 عکس بزرگی ساخته شده بود از حضرت امام، که خیلی عکس عظیمی بود. این را همیشه جلوی راهپیمایی‌ها حرکت می‌دادند و می‌بردند. که عکس‌هایی که از راهپیمایی‌های آن‌وقتِ مشهد هست، این عکس را نشان می‌دهد. همیشه جلو بود. دوستان ما می‌گفتند که این، مثل آن علامت مخصوص بنی‌اسرائیل است که در هر جنگی که این را با خودشان می‌بردند، پیروز می‌شدند. 📆 آن روز هم یادم هست که این عکس بزرگ را با خودمان داشتیم حمل می‌کردیم. بااینکه داشتیم کار خطرناکی انجام می‌دادیم، دل‌ها قرص بود که امروز هم حادثه‌ای پیش نمی‌آید. و حقیتقش هم همین‌طور بود. اگرچه آن روز ضربۀ سختی ازطرفِ مزدوران دشمن وارد شد، اما واقعاً در آن حرکت یک پیروزی بزرگی نهفته بود. ۱۳۶۶/۱۰/۰۸ 📚 گفتار دی‌ماه خونینِ مشهد 📕 خرید گفتار دی‌ماه خونینِ مشهد 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا
✂️ برش‌هایی از دیدار خانوادۀ شهدای مسیحی با مقام معظّم رهبری 🎄 به مناسبتِ آغاز سال جدید میلادی 🔷 رافیک: از ما هفت برادر، سربازیِ چهار نفرمان در زمان جنگ گذشت. هایسنیک و من و دیوید، از جبهه به سلامت برگشتیم و یورا، طفلک شهید شد. 🔸 سال هفتادوسه، یعنی هشت سال بعد از شهادت یورا بود. شب کریسمس بود و قرار بود مهمان داشته باشیم. قرار بود بیایند و دربارۀ یورا حرف بزنند و سؤال کنند. آن شب، من بودم و پدرم و مادرم و سه‌تا از برادرهایم. مهمان‌ها آمدند، اما سؤالی نپرسیدند. همین‌طور چند دقیقه صحبت‌‌های متفرقه کردند. بعد از چند دقیقه، یک‌دفعه به ما گفتند که رهبر انقلاب الان می‌آیند به خانۀ شما: آیت‌الله خامنه‌ای. 🔹 پدر و مادرم، پیرمرد و پیرزن، آن‌قدر هول شدند که هیچ سابقه نداشت. مادرم بلند شده بود و بااینکه خانه تمیز بود، خانه را تمیز می‌کرد! من و برادرها هم که اصلاً باورمان نمی‌شد! آخر مگر می‌شد آقای خامنه‌ای... اما شد! 🔸 یعنی اگر آن شب به چشم خودم نمی‌دیدم، باور نمی‌کردم ایشان به دیدار یک خانوادۀ ارمنی رفته باشند؛ اما خودم با دو چشم خودم دیدم ایشان را... 📚 کتاب مسیح در شب قدر، منزل شهید یورا سرداریان، در تاریخ ۱۳۷۳/۱۰/۱۲ 📕 خرید کتاب مسیح در شب قدر 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا
🌀 کتاب «مسیح در شب قدر» روایت برنامه‌ای از برنامه‌های رهبر معظّم انقلاب است که از سال ۶۳ تابه‌حال ادامه دارد. متن کامل خبر را از 👈 اینجا بخوانید. 📕 خرید کتاب مسیح در شب قدر 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا
انتشارات صهبا - موسسه جهادی
💢 مقامِ شفاعت حاج‌قاسم 🔸 پانزدهم اردیبهشت سال ۸۴ است، حضرت آقا طبق رسم همیشگی‌شان، در سفر کرمان هم به دیدار خانوادۀ شهدا می‌روند. و به این بهانه، میهمان پدر و مادر شهید محمدرضا عظیم‌پور هستند. 🔹 اواسط مراسم، داماد بزرگ خانواده، جواد روح‌اللهی، که میان‌دار این ضیافت باشکوه شده، ازطرفِ خانوادۀ شهید از رهبر انقلاب درخواستی می‌کند: حاج‌آقا یک خواسته هم از شما داریم. می‌خواستیم یک قولی از شما بگیریم که ان‌شاءالله فردای قیامت همۀ ما را که اینجا هستیم کنید. 🔸 آقای خامنه‌ای می‌گویند: ما چه‌کاره‌ایم که شما را شفاعت کنیم؟ و بعد با اشاره به پدر و مادر شهید می‌گویند: ..اولین کسانی‌ که در این مجموعۀ ما، به‌حسبِ قاعده، حق شفاعت دارند، این شهیدها هستند و امثال این شهیدها. دوم، پدر و مادر شهدا هستند، این آقا و این خانم؛ و شماها هستید. اگر نوبت شفاعت به آدم‌ها برسد ـ که در ردیف شما نیستند ـ آ‌ن‌وقت به کسان زیادی ممکن است برسد؛ که ممکن است ما جزو آنها باشیم، ممکن است نباشیم. ما سعادتمان به این است و آرزویمان به این است مشمول شفاعت خوبانی از قبیلِ این شهدا و امثال اینها باشیم. بعد رهبر انقلاب خم می‌شوند و با نگاهی به حاج‌قاسم سلیمانی می‌گویند: «این آقای حاج‌قاسم هم از آنهایی‌ست که شفاعت می‌کند ان‌شاءالله.» چون امکانات ایشان، امکانات قول‌دادن و شفاعت‌کردنشان، الان خیلی خوب است. اگر همین را بتوانند نگه‌بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سالی که نگه‌داشته‌اند؛ خیلی خوب است. 🔹 حاج‌قاسم سلیمانی سر پایین می‌اندازد و با دو دست صورتش را می‌پوشاند. معلوم است اصلاً انتظار چنین تعریفی را از رهبر انقلاب نداشته! 📚 کتاب کریمانه 📕 خرید کتاب کریمانه 🛒 فروشگاه اینترنتی صهـبا
📚 کتاب کریمانه روايتی‌ست داستانی از ديدارهای مقام معظّم رهبری با خانواده‌های شهدا که سال ۸۴ در جريان سفر ايشان به استان کرمان صورت گرفته است، این کتاب با به تصویرکشیدن متن و حاشيه‌های بسيار مهم و جذاب دیدارهای حضرت آقا، جلوه‌ای ديگر از خورشید فروزان انقلاب اسلامی را نمایان می‌کند. 📚 کتاب کریمانه 🛒 قیمت: ۱۱۰۰۰ تومان 📕 خرید کتاب کریمانه