هدایت شده از آرامش زندگــی مـن
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹آثار وبرکات زندگے کردن با امام زمان (عج)
❣ تو با امام زمانت زندگے کن ببین چه آثار و برکاتے تو زندگیت میاد
👳♂حجتالاسلامشیخحسنیوسفی
#امام_زمان
آرامش زندگی من👇
🆔 @Calmness
هدایت شده از آرامش زندگــی مـن
1_1224716249.mp3
4.2M
🎤سید مجید بنی فاطمه:
🌴اول به نام عشق به نامت به نام حُسن
🌴ما که تحیریم همه در مقام حُسن
#شهادت_امام_حسن_عسکری(ع)
آرامش زندگی من👇
🆔 @Calmness
هدایت شده از آرامش زندگــی مـن
1_1227035974.mp3
2.5M
🕊 برای امام زمانم چه کنم؟🕊
امام زمان تو روضه بخوان
از این غم هجران، نمانده توان
به هم زده ای زمین و زمان
کجای جهانی امید جهان
از این غم دوری بگو چه کنم؟
تو ماندی و اشک
غروب و سحر
به دیده نشستی
به خونِ جگر
گرفته دلم برای دلت
که هستی عزادار داغ پدر
به غیر صبوری بگو چه کنم؟
#شهادت_امام_حسن_عسگری
آرامش زندگی من👇
🆔 @Calmness
❤صاحبالزماندوستتدارم❤
رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت؟ قربان ریشه های نخ شال گردنت آماده می کنی کفن و تربت و لحد مرد سیا
شبتون مهدوی#التماس دعای فرج
تواین شب عزیز ازتون التماس دارم بزرگواران عزیز☺️🌹
5714915861.mp3
2.75M
↵دعاے عھـد . . ♥️!
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱
#اللهم_صلی_علی_محمد_آل_محمد
_
╭┈•══•◍⃟🏴•══•┈╮
🔍 معجزهء حضرت امام حسن العسکری علیه السلام
➖ در شهرستان ری، بطریق پزشک که بیش از صد سال داشت میگوید: من شاگرد بختیشوع طبیب متوکل زنازاده بودم؛ از بین شاگردان مرا بیشتر مورد لطف قرار میداد. روزی حضرت امام حسن العسکری علیه السلام پسر علی بن محمّد بن علی بن موسی الرضا علیهم السّلام به بختیشوع پیغام داد که بهترین شاگرد خود را بفرست تا مرا رگ بزند. بختیشوع مرا انتخاب کرده و گفت: ابن الرضا علیهما السلام از من خواسته یک نفر را برای فصد بفرستم. متوجه باش، او داناترین فرد روی زمین است. دقت کن مبادا در مورد دستوری که میدهد اعتراضی کنی.
➖خدمت آن جناب رفتم، دستور داد در اطاقی باشم و هر وقت احتیاج داشت مرا بخواهد. موقعی که من خدمتش رسیدم، بهترین وقت برای فصد بود ولی ایشان وقتی مرا برای فصد خواست که برایش خوب نبود. یک طشت بزرگ حاضر کرده بود. من رگ اکحل را فصد کردم. خون پیوسته میریخت به اندازه ای که طشت پر شد. بعد فرمودند : خون را قطع کن! من قطع کردم و حضرت دست خود را شست و بست. باز مرا به همان اطاق برگردانید و غذاهای گرم و سرد زیادی آوردند. تا عصر آنجا بودم، دوباره مرا خواست. فرمودند : رگ را باز کن و همان طشت را دو مرتبه خواست. من رگ را باز کردم، خون جاری شد تا طشت پر گردید. فرمودند : قطع کن! خون را قطع کردم. دست خود را بست. باز مرا به همان اطاق برگردانید. شب همان جا خوابیدم.
فردا صبح که آفتاب برآمد مرا خواست و همان طشت را آوردند. فرمودند : رگ را بگشا! من گشودم. مثل شیر دوشیده، مایعی خارج گردید تا طشت پر شد.
➖ باز دستور داد قطع کنم. قطع کردم! دست خود را بست و یک دست لباس و پنجاه دینار طلا به من داد!
فرمودند : این را بگیر و مرا معذور دار! هدیه ایشان را گرفتم. عرض کردم: آیا امر و دستوری به من میفرمایید؟
فرمود: با کسی که در دیر عاقول همسفر میشوی خوش رفتاری کن.
➖من پیش استادم بختیشوع رفتم و جریان را شرح دادم. گفت: تمام پزشکان در این مطلب اتفاق دارند که بیش از هفت کیل و پیمانه در بدن انسان خون وجود ندارد. آنچه تو نقل کردی اگر از چشمه آبی خارج شود جای تعجب است. از همه عجیب تر جریان شیر است که خارج شده! ساعتی در فکر فرو رفت. سپس شبانه روز پیوسته در جستجو بود تا در لابلای کتابها در این مورد مطلبی بیابد ولی چیزی پیدا نشد!
بعد گفت: در میان نصرانیان کسی دیگر باقی نماند که در علم طب واردتر از راهبی باشد که ساکن دیر عاقول است. نامه ای برای او نوشت و جریان را شرح داد.
➖ من به آن جانب رفتم و از خارج دیر او را صدا زدم. از بالا سر برآورده و گفت: کیستی؟ گفتم من از شاگردان بختیشوع هستم.
گفت: نامه ای آورده ای؟ جواب دادم: آری. سبدی را آویزان کرد و نامه را در آن گذاشتم. بالا کشید و خواند.
پس از خواندن نامه فوری از دیر فرود آمده و گفت: تو آن آقا را فصد کردی؟ گفتم: آری. گفت: خوشا به حال مادرت! و سوار بر قاطری شده، همراه من آمد.
هنوز یک سوم از شب باقی مانده بود که به سر من رأی رسیدیم. گفتم: مایلی به خانه استادم برویم یا منزل همان آقایی که او را فصد کرده ام؟
➖بالاخره قبل از اذان صبح به در خانه امام علیه السّلام رسیدیم. در این موقع در باز شد و غلامی خارج گردید و گفت: کدام یک از شما راهب دیر عاقول هستید؟ گفت: منم فدایت شوم! اجازه ورود داد. غلام رو به من نموده گفت: تو دو قاطر را نگهدار. دست او را گرفت و با او داخل شد.
من تا موقعی که آفتاب برآمد همان جا ایستادم و راهب خارج شد. دیدم لباسهای رهبانیت را از تن خارج نموده و لباسی سفید در تن دارد و مسلمان شده!
➖ گفت: مرا به خانه استادت ببر. همین که چشم بختیشوع به او افتاد، با عجله به طرفش دوید و گفت: چه باعث شد که دین خود را رها کردی؟ گفت: عیسی مسیح را پیدا کردم و به دست او اسلام آوردم. پرسید: تو عیسی را دیدی؟ گفت: نظیر او را دیدم؛ زیرا چنین فصدی را جز عیسی کسی نکرده. این شخص نیز در معجزه و دلائلی که دارد، مانند اوست.
بعد خدمت حضرت امام حسن العسکری علیه السلام را برگزید و تا زنده بود در خدمت ایشان بود.
📚بحارالانوار ج ۵۰ ص ۲۶۲
▪️#شهادت_امام_حسن_العسکری علیه السلام
🥀#سياهترين_هفته_تاريخ 💔
#امام_زمان
#ربیع_الاول
🔸️هفت سفارش امام حسن عسکری (ع) به شیعیان
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام به شیعیان و دوستان خود فرمود
1- تقواى الهى را پیشه كنید
2- در امور دین ورع داشته باشید
3- کوشش و تلاش شما برای خدا باشد
4- در صحبتها صداقت نشان دهید
5- هركس امانتى را نزد شما نهاد خواه نیکوکار و یا زشت کردار، آن را سالم تحویلش دهید
6- سجدههاى خود را در مقابل خداوند طولانى كنید
7- به همسایگان خوش رفتارى و نیكى نمائید.
📚 تحفالعقول ص۴۲۷
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
#امام_زمان
#ربیع_الاول
.🍂•﷽•🧡
#چندبیتروضھ 😭
#امام_حسن_عسکری 💔
#یا_صاحب_الزمان🏴
#التماســ_دعا🙏
زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان
لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان
به لب خشک پدر آب گوارا برسان
که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان
قدح آب همینکه به لبم شد نزدیک
غم لب های حسین زد شررم مهدی جان
قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد
کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان
لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود
وقعه ی کرب وبلا در نظرم مهدی جان
زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب
خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان
می درخشد رخ ماه تو بیاد آوردم
سر نورانی هجده قمرم مهدی 🙏🍂🖤
#شهادت_امام_حسن_عسکری
#امام_زمان
#ربیع_الاول
پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد
امشب تمام عرش با آقا عزادار است
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
#امام_زمان_تسلیت🖤
#شهادت_امام_حسن_عسکری
#امام_زمان
#ربیع_الاول