🔖 #تشرف_یافتگان ۲۹
🔹نجات آیت الله #نجفی_مرعشی از مرگ توسّط امام زمان (علیه السلام)
🏷آیت الله نجفی مرعشی می گوید: «در زیارت عسکریین(ع) ودر جادّه طرف حرم سیّدمحمّد، راه را گم کردم ودر اثر تشنگی وگرسنگی زیاد ووزش باد، در قلب الاسد از زندگی مأیوس شدم غشّ کرده به حالت صرع وبیهوشی روی زمین افتادم.
🔆ناگهان چشم باز کرده دیدم سرم در دامن شخص بزرگواری است، پس به من آب خوش گواری داد که مثلش را از شیرینی وگوارایی در مدت عمر نچشیده بودم.
بعد از سیراب کردنم سفره اش را باز کرد ودر میان سفره دو یا سه عدد نان بود، خوردم.
🔸سپس این شخص که به شکل عرب بود فرمود: «سیّد در این نهر برو وبدن را شستشو نما».
گفتم: «برادر! اینجا نهری نیست، نزدیک بود از تشنگی بمیرم، شما مرا نجات دادید».
آن مرد عرب فرمود: «این آب گوارا است».
با گفته او نگاه کردم دیدم نهر آب باصفایی است.
تعجّب کردم وبا خود گفتم: «این نهر نزدیک من بود ومن نزدیک بود از تشنگی بمیرم».
🔰به هر حال فرمود: «ای سیّد! اراده کجا داری؟»
گفتم: «حرم مطهّر سیّد محمّد (ع)».
فرمود: «این حرم سیّد محمّد است».
نگاه کردم دیدم در زیر بقعه سیّد محمّد قرار داریم وحال آنکه من در «جادسیّه» (قادسیّه) گم شده بودم ومسافت زیادی بین آنجا وبقعه سیّد محمّد (ع) است.
✅باری از فوائد آنچنانی که از مذاکره با آن عرب در این فرصت نصیبم شد اینهاست:
▪️تأکید وسفارش بر تلاوت قرآن شریف، وانکار شدید بر کسی که قائل به تحریف قرآن است؛ حتّی نفرین فرمود بر افرادی که احادیث تحریف را قرار داده اند.
▪️ونیز: تأکید بر نهادن عقیقی که اسماء مقدّسه چهارده معصوم (ع) بر آن نقش بسته ونوشته شده زیر زبان میّت.
▪️ونیز سفارش فرمودند: بر احترام پدر ومادر، زنده باشند یا مرده، وتأکید بر زیارت بقاع مشرّفه ائمّه(ع) واولاد آنها وتعظیم وتکریمشان.
▪️وسفارش فرمود: بر احترام ذرّیّه سادات وبه من فرمود: «قدر خود را به خاطر انتسابت به اهلبیت (ع) بدان وشکر این نعمت را که موجب سعادت وافتخار زیاد است بجای آور».
▪️وسفارش فرمود: بر خواندن قرآن ونماز شب وفرمود: «ای سیّد! تأسف بر اهل علمی که عقیده شان انتساب به ما است ولکن این اعمال را ادامه نمی دهند».
▪️وسفارش فرمود: بر تسبیح فاطمه زهرا (س) وبر زیارت سیّدالشهداء (ع) از دور ونزدیک وزیارت اولاد ائمّه (ع) وصالحین وعلما وتأکید بر حفظ خطبه شقشقیّه امیر المؤمنین (علیه السلام) وخطبه علیا مخدّره زینب کبری (س) در مجلس یزید -لعنة الله علیه - ودیگر سفارشات وفوائد.
🔵به ذهنم خطور نکرد که این آقا کیست مگر وقتی از مدّ نظرم غایب شد»
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی
🌐 @Sahebzaman_dosetdaram
🔖 #تشرف_یافتگان ۳۰
🔹سفارشات وهدایای امام زمان (علیه السلام) به #آیت_الله__نجفی_مرعشی
🏷آیت الله نجفی مرعشی می گوید: «در اقامتم در سامرّاء شبهایی را در سرداب مقدّس بیتوته کردم؛ آن هم شبهای زمستانی. در یکی از شبها آخر شب، صدای پایی شنیدم با این که درب سرداب بسته بود وقفل بود ترسیدم، زیرا عدّه ای از دشمنان اهلبیت (ع) به دنبال کشتن من بودند. شمعی که همراه داشتم نیز خاموش شده بود.
🔆ناگاه صدای دلربایی شنیدم که سلام داد به این نحو: «سلامٌ علیکم یا سیّد» ونام مرا برد.
جواب داده گفتم: «شما کیستید؟»
فرمود: «یکی از بنی اعمام تو».
گفتم: «درب بسته بود از کجا آمدی؟»
فرمود: «خداوند بر هر چیزی قدرت دارد».
پرسیدم: «اهل کجایید؟»
فرمود: «حجاز».
🔰سپس سیّد حجازی فرمود: «به چه جهت آمده ای اینجا در این وقت شب؟» گفتم: «به جهت حاجتهایی».
فرمود: «برآورده شد».
▪️سپس سفارش فرمود بر نماز جماعت ومطالعه در فقه وحدیث وتفسیر.
▪️وتأکید فرمود در صله رحم ورعایت حقوق استاد ومعلّمین،
💎ونیز سفارش فرمود به مطالعه وحفظ نهج البلاغه وحفظ دعاهای صحیفه سجّادیّه.
✅از ایشان خواستم درباره من دعا فرماید. پس دست بلند کرده به این نحو دعایم کرد: «خدایا به حقّ پیغمبر وآل او، موفّق کن این سیّد را برای خدمت شرع وبچشان بر او شیرینی مناجاتت را وقرار بده دوستی او را در دلهای مردم وحفظ کن او را از شرّ وکید شیاطین، مخصوصاً حسد».
♦️در بین گفتارش فرمود: «با من #تربت سیّد الشّهداء (ع) است، تربت اصل که با چیزی مخلوط نشده».
پس چند مثقالی کرامت فرمود وهمیشه مقداری از آن نزد من بود. چنانکه انگشتری #عقیق نیز عطا فرمود که همیشه با من هست وآثار بزرگی را از اینها مشاهده کردم.
♦️بعد از این، آن سیّد حجازی از نظرم غایب شد»
📚ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان علیه السلام،سید محمد طباطبایی
🌐 @sahebzaman_dosetdaram
🔖 #تشرف_یافتگان ۳۱
🔹عریضه نویسی به حضرت حجت(عج)
🏷حجت الاسلام سید کاظم قزوینی که از علما و نویسندگان والامقامند در رابطه با حضرت حجت(عج) داستان ذیل را بیان فرمودند:
📜در سنه 1392 قمری در کربلا امور شهریه طلاب از طرف یکی از آقایان به اینجانب واگذار شده بود.
شب اول ماه که مصادف با شب جمعه بود پولی برای شهریه طلاب موجود نبود و احتیاج به نزدیک هزار دینار 💰داشتم. فکر کردم از چه کسی قرض کنم؟
♦️ چون به هر کس می گفتم، پشتوانه ای را که لازم بود ارائه دهم نبود. عریضه ای به خدمت حضرت ولی عصر(سلام الله علیه) به این مضمون نوشتم:
🖋« اگر داستان آیت الله العظمی مرحوم سید مهدی بحرالعلوم در مکه صحت دارد، این پول را حواله کنید. »
و عریضه را شب در ضریح مقدس ابا عبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ انداختم.
⛅️صبح بین الطلوعین بود که شخصی از تجار بغداد به منزل آمد و بعد از صبحانه مبلغ هزار دینار عراقی داد. حالتی مخصوص به من دست داد و خطاب به حضرت صاحب عرض کردم:
« آقا نگذاشتید آفتاب طلوع کند. » 😭
🌐 @sahebzaman_dosetdaram
🔖 #تشرف_یافتگان ۳۲
🔹دفع دشمن به عنایت حضرت(عج)
🏷مرحوم آقا نجفی اصفهانی فرمودند:
در سفر حج و مکه معظمه، روزی به خارج شهر رفته و مشغول عبادت بودم. در بین نماز، که آنرا با کمال شرایط و آداب بجا می آوردم، یکی از اعراب و اشقیاء از بالای کوه مرا دید و آتش بغض در سینه پر کینه اش سرشار گردید.
دست به خنجر برد و به سویم دوید؛
🔰 چون فضا خلوت از مردم و فارغ از ازدحام بود، یقین نمودم الان است که آن نابکار کار را تمام خواهد ساخت.
♦️در همان حال نماز و توجه به مناجات حضرت کار ساز بی نیاز، دست توسل به ملجأ کل، حضرت ولی عصر علیه السلام ، زدم.
⚫️فوراً پای آن خبیث به سنگی گرفت و واژگون گردید. گویا کسی دستی بر قفایش زده و او را از بالای کوه به زمین افکند و همان دم به جهنم فرستاد.
🌐 @Sahebzaman_dosetdaram
🔖 #تشرف_یافتگان ۳۳
🔹عنایت حضرت صاحب الزمان(علیه السلام) به آیه اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری، مؤسّس حوزه علمیّه قم از زبان آیة الله سیدمحمدرضا گلپایگانی(رحمه الله)
🏷در زمان حاج شیخ عبدالکریم حائری(رحمه الله) وقتی شهریه طلاّب نرسیده بود، آنهایی که از نظر معیشتی وضعیت خوبی نداشتند، کم کم از حوزه متفرّق می شدند. این مسأله باعث ناراحتی و نگرانی همه شده بود.
🔸لذا به حضرت حجّت «ارواحنا فداه» متوسّل شدم و از آنحضرت برای رفع این مشکل استمداد نمودم. در مدرسه فیضیه خوابیده بودم که در عالم رؤیا شخصی به من گفت: «قرار است شما در منزل فلان آقا، خدمت حضرت صاحب الزمان(علیه السلام)مشرّف شوید».
🔰بعد، خبر آوردند که تشریف فرمایی حضرت به منزل آن فرد به تأخیر افتاده است، ولی صدایی را شنیدم که فرمود: «سید محمد رضا! به حاج میرزا مهدی بگو که به آقا شیخ عبدالکریم بگوید از گریه های امام زمان(علیه السلام)، وجوهات متوجّه قم شد».
وقتی از خواب بیدار شدم، پیش حاج میرزا مهدی رفتم و خوابم را برای ایشان تعریف کردم.
🔺 نکته ای در این خواب برایم سؤال برانگیز بود که چرا به حاج شیخ عبدالکریم تعبیر به «آقا شیخ عبدالکریم» کرده بودند؛ با اینکه ایشان به مکه مشرف شده بودند، ولی «حاج میرزا مهدی» را حاجی نامیدند؟!
🔅وقتی خدمت حاج شیخ رسیدیم، فرمودند: رؤیای شما از رؤیاهای صادقه است. فردی از تجّار مشهد پیدا شده و قرار است هر ماه دو هزار تومان بفرستد، امّا این که حضرت به من تعبیر «آقا شیخ» کرده اند با این که به مکه مشرّف شده ام، به خاطر این است که من حجّی را که انجام داده ام، نیابتی بوده است.
📚 کتاب کرامات حضرت مهدی، انتشارات مسجد مقدس جمکران
🌐 @sahebzaman_dosetdaram
🔖 #تشرف_یافتگان ۳۴
🔹کرامات حضرت مهدی علیه السلام
🏷شغل من رانندگی است و سی سال است که در این کار هستم.
یک روز صبح هرچه کردم، نتوانستم از رختخواب بلند شوم. اوّل فکر کردم که پاهایم خواب رفته است، امّا بعد متوجه شدم که زانوهایم مثل چوب خشک شده است. همان موقع اوّلین کسی را که صدا
امام زمان(علیه السلام)بود. بدون هیچ اختیار و کنترلی توی رختخواب افتادم.
🔸حدود 18 روز در منزل بستری بودم و درد می کشیدم. پیش هر دکتری که به فکرمان می رسید، رفتیم. در نهایت وقتی از همه جا مأیوس شدیم به امام زمان و چهارده معصوم(علیهم السلام) متوسّل شدم.
چند روز بعد که غروب شب نیمه شعبان بود، بی اختیار اشکم جاری شد و به همسرم گفتم: «امشب عید است، چراغ ها را روشن کن!»
🔆کلیدهای ایوان را هم خودم روشن کردم و چهار دست و پا به رختخواب برگشتم. آن شب، شب عجیبی بود؛ حال خاصّی داشتم. تنها امیدم امام زمان(علیه السلام) بود. در خیالم کبوتر دل شکسته ام را به طرف جمکران پرواز دادم و پشت در سبز رنگ مسجد ایستادم و از بین شبکه های در به گنبد و گلدسته مسجد خیره شدم و با خودم زمزمه می کردم.
♦️صبح، دخترم آمد و با حالتی بغض آلود گفت: «بابا! دیشب که تولّد امام زمان(علیه السلام)بود، خواب دیدم دکتری آمد و خواست پاهای تو را مالش دهد. یک مرتبه آقا سیّدی جلو آمد و گفت که بگذارید من پایش را بمالم» و همان طور که گریه می کرد، ادامه داد:
«بابا! به دلم یقین شده است که باید به جمکران برویم. من نذر کرده ام برای حضرت آش بپزیم».
🔰وارد مسجد شدم. جای خالی نبود. تمام مسجد مملوّ از نمازگزار بود. خودم را با هر سختی که بود کنار ستونی رساندم. همان جا روی زمین افتادم و از درد پا ناله می کردم. گفتم: «یا امام زمان! شفایم را از تو می خواهم».
از شدت خستگی و درد خوابیدم. در عالم رؤیا دیدم کسی تکانم می دهد و می گوید یک قرآن بردار و به سر و صورت و سینه ات بگذار. اطاعت کردم. بعد قرآن را زیر بغل گذاشتم. _ کسانی که اطرافم بودند، می گفتند: آن موقع که در خواب بودی، پاهایت را به زمین می کوبیدی _.
🔺ناگهان سراسیمه از خواب پریدم و شروع به دویدن کردم. درِ مسجد را گم کرده بودم. محکم به دیوار برخورد کردم. وقتی درِ خروجی را نشانم دادند، چنان با عجله حرکت می کردم که چند مرتبه زمین خوردم و بلند شدم. اصلا احساس درد نمی کردم. به حمد خدا و با عنایت امام زمان(علیه السلام)شفا گرفتم و الآن هیچ گونه مشکلی ندارم
✅دکتر توانانیا، پزشک دارالشفای حضرت مهدی(علیه السلام) درباره شفای برادر ح.ن با دکتر سعید اعتمادی مشورت کرد و نتیجه را چنین اعلام کرد: بعد از معاینه بیمار و مشاهده «ام.ار.آی» و از بین رفتن همه نشانه های واضح دیسکوپاتی، نتیجه گرفته می شود که این مورد، یک معجزه کاملا واقعی و غیر قابل انکار است.
📚 کتاب کرامات حضرت مهدی، انتشارات مسجد مقدس جمکران
🌐 @Sahebzaman_dosetdaram
🔖 #تشرف_یافتگان ۳۵
🔹مشکل خرید خانه
🏷جوانی می گوید:
«منزلی خریدم، امّا می دانستم که برای ادای تمام پول خانه توانایی ندارم و خداوند باید به من کمک کند. شب چهارشنبه که به مسجد جمکران مشرف شدم، بعد از نماز تحیّت دعا کردم و گفتم: آقا ما را ببخشید که برای خواسته های کوچک پیش شما می آییم. و الاّ باید خواسته ما فقط سلامتی و ظهور و تعجیل در فرج شما باشد و باید از خدا بخواهیم که به ما توان پیروی از شما را عنایت کند، ولی از آن جا که شما سرچشمه فیض هستید و من جای دیگری را نمی شناسم، می خواهم که در ادای قرضِ خانه مرا کمک کنید.
🔸بعد از دعا برای تجدید وضو به وضوخانه قدیمی رفتم. سیدی از سادات شریف قم را که قبلا می شناختم، دیدم. او بعد از احوالپرسی گفت: شنیده ام می خواهی خانه بخری؟
گفتم: بله.
🔆گفت: برای من هم صد هزار تومان در نظر بگیر. بعد چکی به من داد. روز موعود به بانک رفتم، ولی چیزی در حساب نبود. کمی نگران شدم. خواستم از بانک خارج شوم که جوانی پرسید: چک شمااز چه کسی است؟
♦️نام سید را گفتم و او صد هزار تومان به من داد و گفت: این پول مال همین حساب است.
بدین ترتیب مشکل خرید خانه من به لطف آقا امام زمان(علیه السلام) برطرف شد».
📚 کتاب کرامات حضرت مهدی، انتشارات مسجد مقدس جمکران
🌐 @Sahebzaman_dosetdaram
🔖 #تشرف_یافتگان ۳۶
🔹تشرف جناب جعفر نعلبند اصفھاني
🏷آقاي حاج میرزا محمد علي گلستانه اصفھاني (ره) فرمودند: عموي من، آقاسید محمد علي (ره) براي من نقل کردند: در زمان ما در اصفھان شخصي به نام جعفر که شغلش نعلبندي بود، بعضي حرفھا رامي زد که موجب طعن و رد مردم شده بود، مثل آن که مي گفت:
با طي الارض به کربلارفته ام. يا مي گفت: مردم را به صورتھاي مختلف ديده ام.و يا خدمت حضرت صاحب الامر (ع)
رسیده ام.او ھم به خاطر حرفھاي مردم، آن صحبتھا را ترک نمود.
🔰تا آن که روزي براي زيارت مقبره متبرکه تخت فولاد مي رفتم. در بین راه ديدم جعفرنعلبند ھم به آن طرف
مي رود،با هم همسفر شدیم
از او راجب حرفهای مردم پرسیدم با کلی اصرار گفت:آقا من بیست و پنج بار از پول کسب خود، به کربلا مشرف شدم و در ھمه سفرھا، براي زيارتي عرفه مي رفتم.در سفر بیست و پنجم بین راه، شخصي يزدي بامن رفیق شد.چند منزل که با ھم رفتیم، مريض شد و کم کم مرض او شدت کرد و مشرف به موت گردید، روز سوم که قافله خواست حرکت کندمن متحیر ماندم که با او چه کنم ؟ اگر تنهایش بگذارم نزد خدای متعال مسئول میشوم از طرفی چطور از زیارت عرفه محروم شوم؟
🔺 نزدش رفتم و تصمیمم را گفتم اشکش جاری شد و گفت:من يک ساعت ديگر مي میرم، صبرکن، وقتي از دنیا رفتم، خورجین و اسباب و الاغ من مال تو باشد، فقط مرا با اين الاغ به کرمانشاه و از آن جا ھم ھر طوري که راحت باشد، به کربلا برسان.وقتي حرفش را زد و گريه او را ديدم، دلم به حالش سوخت و ھمان جا ماندم.
🔸بعد از مدتی آن زائر یزدی از دنیا رفت من هم او را بر الاغ بسته و حرکت کردم اما همین که مقداری راه میرفتم می افتاد ترس بر من غلبه کرد ھمان جاايستادم و؛ به جانب حضرت سیدالشھداء (ع) توجه نمودم و با چشم گريان عرض کردم: آقا من با اين زائر شما چه کنم؟ اگر او را در اين بیابان رھا کنم، نزد خدا و شمامسئول ھستم. اگر ھم بخواھم او را بیاورم، توانايي ندارم.
🔆ناگھان ديدم، چھار نفر سوار پیدا شدند و آن سواري که بزرگ آنھا بود، فرمود: جعفربا زائر ما چه مي کني؟ عرض کردم: آقا چه کنم، در کار او مانده ام! آن سه نفر ديگر پیاده شدند.يک نفر آنھا نیزه اي در دست داشت که آن را در گودال آبي که خشک شده بود فرو برد، آب جوشش کرد و گودال پر شد.آن میت را غسل دادند.بزرگ آنان جلو ايستاد و با ھم نماز میت را خوانديم و بعد ھم او را محکم بر الاغ بستند و ناپديد شدند.من ھم براه افتادم.
‼️ناگاه ديدم، از قافله اي که پیش از ما حرکت کرده بود، گذشتم و جلو افتادم. کمي گذشت، ديدم به قافله اي که پیش از آن قافله حرکت کرده بود، رسیدم.وبعد ھم طولي نکشید که ديدم به پل نزديک کربلا رسیده ام.در تعجب و حیرت بودم که اين چه جريان و حکايتي است! میت را بردم و در وادي ايمن دفن کردم.
♦️قافله ما تقريبا بعد از بیست روز رسید.ھر کدام از اھل قافله مي پرسید: تو کي وچگونه آمدي! من قضیه را براي بعضي به اجمال و براي بعضي مشروحا مي گفتم وآنھا ھم تعجب مي کردند.تا آن که روز عرفه شد و به حرم مطھر مشرف شدم، ولي با کمال تعجب دیدم که مردم را بصورت حیوانات مختلف می بینم،از قبیل گرگ،خوک،میمون و غیره و جمعی را هم بصورت انسان میدیدم ،وحشت زده برگشتم دوباره قبل ظهر رفتم همان صورت دوباره بعدظهر رفتم ولی مردم را به همان صورت مشاهده میکردم تا روز بعد که دیگر عادی شد .
⭕️بعد از این سفر چند سفر دیگر مشرف شدم.باز روز عرفه مردم را بصورت حیوانات مختلف می دیدم و در غیر آن روز به همان صورت انسان میدیدم..به ھمین جھت، تصمیم گرفتم که ديگر براي زيارتي عرفه مشرف نشوم.چون اين وقايع را براي مردم نقل مي کردم،
بدگويي مي کردند و مي گفتند: براي يک سفر زيارت، چه ادعاھايي مي کند. من هم نقل این قضایا را ترک کردم.
🔰شبي با خانواده ام مشغول غذاخوردن بوديم.صداي در بلند شد، وقتي در را باز کردم، ديدم شخصي مي فرمايد:حضرت صاحب الامر (ع) تو را خواسته اند.به ھمراه ايشان رفتم، تا به مسجد جمعه رسیدم.ديدم آن حضرت (ع) در محلي که منبر بسیار بلندي
در آن بود، بالاي منبر تشريف دارند و آن جا ھم مملو از جمعیت است.آنھا عمامه داشتند و لباسشان مثل لباس
شوشتري ها بود.
♦️به فکر افتادم که دربین اين جمعیت، چطور مي توانم خدمت ايشان برسم، اما حضرت به من توجه فرمودند و صدا زدند: جعفر بیا. من رفتم و تا مقابل منبر رسیدم. فرمودند: چرا براي مردم آنچه را که در راه کربلا ديده اي نقل نمي کني؟ عرض کردم: آقا من نقل مي کردم، از بس مردم بدگويي کردند، ديگر ترک نمودم.حضرت فرمودند: تو کاري به حرف مردم نداشته باش، آنچه را که ديده
اي نقل کن تامردم بفھمند ما چه نظر مرحمت و لطفي با زائر جدمان حضرت سیدالشھداء (ع) داريم.
📚برکات حضرت ولی عصرعجل الله،شیخ علی اکبر نهاوندی
🌐 @Sahebzaman_dosetdaram
🔖 #تشرف_یافتگان ۳۷
🔹رؤياي ابوالوفاء شیرازي و راه توسل به معصومین
🏷ابوالوفاء شیرازي مي گويد: در زندان ابوعلي الیاس، با وضع سختي اسیر بودم و برايم معلوم شد که او قصد کشتن مرا دارد، لذا شکايت را نزد خداوند تبارک و تعالي بردم و مولاي خود ابي محمد علي بن الحسین، زين العابدين (ع) را شفیع قرار دادم.
🔸در اين بین به خواب رفتم.در عالم رؤيا رسول خدا (ص) را زيارت کردم.حضرت فرمودند: نه به من و نه به دخترم و نه به دو پسرم (امام حسن
و امام حسین (ع)) براي ماديات متوسل نشو، بلکه براي آخرت و آنچه از فضل خداي تعالي امیدواري، به مامتوسل شو.
🔆و اما ابوالحسن (امیرالمؤمنین)، برادرم، او انتقام تو را از کسي که به تو ظلم نموده مي گیرد.عرض کردم: يا رسول الله ،آيا مگر به فاطمه (س) ظلم نکردند، ولي ايشان صبر کرد؟و میراث شما را غصب کردند، اما صبر نمود؟ پس چطور انتقام مرا از کسي که ظلم نموده، مي گیرد؟
🔸 حضرت از روي تعجب نظري به من کردند و فرمودند: اين موضوع عھدي بود که من با او بسته بودم و فرماني بود که من به او داده بودم و براي او کاري جز بپا داشتن آن پیمان جايز نبود.او ھم حق را ادا کرد. و واي بر کسي که متعرض دوستان و شیعیان ماشود.[زيرا امیرالمؤمنین (ع) انتقام او را مي گیرد.]
🌷 اما علي بن الحسین، براي نجات از سلاطین و شر شیاطین و محمد بن علي و جعفربن محمد، براي آخرت، [به روايتي آنچه از طاعت خداوند و رضوان او بخواھي]
🌹اما موسي بن جعفر، عافیت را به وسیله او بخواه.و اما علي بن موسي، براي نجات.[به روايتي نازل شدن رزق] اما علي بن محمد، براي قضاي
نوافل و نیکي برادران ديني و آنچه از طاعت خداوندعزوجل بخواھي.
🌻و حسن بن علي، براي آخرت.و اما الحجة، ھرگاه شمشیر به محل ذبح تو رسید - حضرت با دست به سوي گلوي خود اشاره فرمودند - به او استغاثه کن، به درستي که او در مي يابد و
فريادرس و پناه است براي ھر کس که استغاثه کند و بگويد: يا مولاي يا صاحب الزمان انا مغیث بک.
🔹ابو الوفاء مي گويد: ھمان جا
(در عالم خواب) فرياد زدم: يا صاحب الزمان انا مغیث بک.ھمان لحظه ديدم شخصي از آسمان فرود آمد که سوار بر اسب است و در دست خنجري از نور داشت.عرض کردم: مولاي من شر آن که مرا اذيت مي کند،رفع کن.فرمود: کار تو را انجام دادم.
♦️صبح شد، الیاس مرا خواست و گفت: به چه کسي استغاثه کردي؟ گفتم: به آن کسي که فريادرس درماندگان است.
📚برکات حضرت ولی عصرعجل الله،شیخ علی اکبر نهاوندی
🌐 @Sahebzaman_dosetdaram
🔖 #تشرف_یافتگان ۳۸
🔹زنده شدن دخترسه ساله
🏷اهل عربستان سعودي است و به مسجدجمکران آمده است. میگوید:
«ماسـّنی بودیم. اهل تسـنن اسم حضـرت فاطمه و زینب(علیهما السـلام) را براي بچه هاخوب نمیداننـدو عقیده دارندکه هر بچه اي به این نـام باشـدبه زودي میمیرد،
ّـ اما من همسـري داشـتم که فـاطمه نـام داشت و در اولین زایمان هم دختري به دنیا آورد.خانواده من اسم«حفصه» را براي او انتخاب کردند، ولی من زیر بار نرفتم و اسم فرزندم را هم فاطمه گذاشتم. بعدازسه سال فاطمه مریض شد. دخترم راخدمت قبر رسول اکرم(صـلی الله علیه وآله وسـلم)بردم و از ایشان شـفاخواسـتم که الحمدلّله
شفا دادند.
♦️بعداز برگشتن از نزد قبرحضرت رسول، دخترم خوابید.خوابش طولانی شد. هرچه صـدایش کردیم، بیـدار نشد. او را پیش دکتر بردیم که گفت: بچه مرده است. وقتی به دکتر دیگري مراجعه کردیم، او هم همان جمله راگفت.
🔸دخترم را به غسالخـانه بردیم. بعـدازچنـددقیقه دیـدم که اوحرکت کرد و از من آب خواست. برایش آب آوردم. وقتی او را بغل کردم،
گفت: بابا! توي خواب دیدم که مردي پیش من ایسـتاده و دو رکعت نمازخواند. بعداز نماز دست مبارك خود را برسر من کشیدو گفت: بلندشو،شما زنده
می مانیدو فعلانمی میرید! وگفت که به بابایت بگوتاشیعه شوید.
🔆آري! این مسـئله باعث شـیعه شدن من شده است.حالا، براي تشکر و قدردانی از آقا امام زمان(علیه السلام) عازم ایران شدم و به مسجدجمکران آمدم».
📚 کرامات حضرت مهدی، انتشارات مسجد مقدس جمکران
🌐 @Sahebzaman_dosetdaram
🔖 #تشرف_یافتگان ۳۹
🔹شفاي سرطان
🏷مادر میگوید:
«مدتی پیش غده سـرطانی در زیرشکم پسرم،سعیدکه در مکانیکی کار میکرد، به وجود آمد. بعداز مراجعه به کمیته امداد
امام و معرفی به پزشکان تهران با پیشنهاد دکتر، غّده را برداشتند وشیمی درمانی کردند، اما بعداز عمل، نتیجه اي عایدنشدو پسـرم همیشه در ناراحتی و عذاب بود.
🔰شبی در منزل خود که در بلوچسـتان است به آقا امام زمان(علیه السـلام) متوسل شدم و شفاي پسـرم را از آقاخواسـتم. در همین حال دیدم که آقایی با امامه و ریش سـفیدي که نور ازصورت آن بزرگوار آشـکار بـود وارد منزل مـا شـد و آب خـواست. وضوگرفت و دو رکعت نمـازخوانـد.سـپس دست بر زمین گـذاشت و دو دانه ریگ
برداشت و آنها را قدري مالش داد که
به صورت دو عددجواهر و دُر درآمد. بعدنگاهی به سعیدکرد و فرمود: انشاءالّله سعید خوب میشود.
♦️او عصایی در دست داشت که از نور بود.خواستیم به عنوان تشـکر پولی به ایشان بدهیم که قبول نکرد و بلافاصله تشریف برد و اثري از ایشان ندیدم.
🔺سعید را برداشتیم و به مسـجد جمکران آوردیم. درشب چهارشـنبه،ساعت 2/5 شب که مشـغول نماز، دعا و توسل به آقا امام زمان(علیه السـلام)بودیم، ناگهان سـعیدمتوجه شـد که نوري به طرف او میآیـد. ابتدا وحشت کرد، ولی بعد کم کم ترس او برطرف شـد پس از لحظه اي آن نور او را احاطه کرد در همین هنگام سـلامتی خود را به دست آورد و حالا اثري از غّده و جاي بخیه در بدن او وجود ندارد».
📚 کرامات حضرت مهدی، انتشارات مسجد مقدس جمکران
🌐 @Sahebzaman_dosetdaram
🔖 #تشرف_یافتگان ۴۰
🔹معجزه عجیب آب به جای نفت
🏷خادم میرزای بزرگ شیرازی به نام شیخ محمد که پس از فوت مرحوم میرزا ، ترک معاشرت نمود و از همنشینی با مردم کناره گیری میکرد. روزی شخصی نزد او می رود و می بیند که به هنگام غروب ، چراغ خود را به جای نفت ، از آب پر نمود و روشن کرد و چراغ در کمال ناباوری روشن و برافروخته شد.
🔸آن شخص بسیار تعجب کرد و جریان را جویا شد. شیخ محمد در جوابش گفت : پس از فوت مرحوم میرزا ، از غم و اندوه جدایی آن بزرگوار ، با مردم قطع معاشرت نمودم و خانه نشین شدم . در آن دوران دلم بسیار گرفته و حزن و اندوهی شدید تمام وجودم را فراگرفته بود. تا اینکه در ساعات آخر یکی از روزها ، جوانی به صورت یکی از طلاب عرب ، نزد من آمد. او با من انس گرفت و تا غروب کنار من ماند. من نیز از بیانات او بسیار لذت می بردم و تمام غم و اندوه قلبم برطرف می شد.
🔰این وضع ، چند روزی طول کشید و در طی این روزها ، آن جوان نزد من می آمد و ما با هم هم صحبت می شدیم.
در یکی از روزها که نزدم آمده بود و با من صحبت می کرد ، به خاطر آوردم که امشب چراغم نفت ندارد. در آن زمان رسم بر این بود که تمام مغازه ها را دم غروب می بستند ، نگران شدم که قبل از خرید نفت ، شب فرا برسد و من ، در تاریکی بمانم. از طرفی به این فکر می کردم که اگر از به قصد خرید نفت ، از منزل خارج شوم ، از فیض هم صحبتی با ایشان محروم می شوم.
🔆ایشان که حالت تحیر مرا دید فرمود : « تو را چه شده است که به سخنان من گوش نمی دهی؟ » گفتم : « دلم خدمت شما است » فرمود « نه ، درست دل نمی دهی » گفتم : « حقیقت این است که امشب چراغم نفت ندارد »فرمود : « بسیار جای تعجب است که این همه ما برای تو از فضیلت بسم الله الرحمن الرحیم سخن گفتیم و تو به این اندازه هم بهره مند نشدی که از خرید نفت بی نیاز شوی » گفتم : « یادم نیست چنین حدیثی را می فرمایید»
فرمود : « فراموش کرده ای که گفتم از خواص و فواید بسم الله الرحمن الرحیم ، این است که اگر آن را به قصد خاصی بگویی ، آن مقصود حاصل می شود. حالا تو هم برو و چراغت را از آب پر کن و به قصد اینکه آب همان خاصیت نفت را داشته باشد ، بسم الله الرحمن الرحیم بگو »
♦️من نیز چنین کردم و چراغ روشن شد و شعله کشید. از آن زمان به بعد هرگاه خالی می شود ، دوباره آن را از آب پر می کنم و بسم الله الرحمن الرحیم می گویم و روشن می شود.
مرحوم آیت الله خویی پس از نقل این جریان فرمودند : « حیرت آور است که پس از نشر این قضیه نیز ، آن عمل از مرحوم شیخ محمد از اثر نیفتاد »
📚 کرامات حضرت مهدی، انتشارات مسجد مقدس جمکران
🌐 @Sahebzaman_dosetdaram