فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اگر مقاومت دشمنان ایران در مقابل تیم ملی برایت عجیب و غیر قابل باور است کافی است فقط همین ۵۵ ثانیه را خوب ببینی تا عمیقا درک کنی
که دشمنان ایران با کجای قصه مشکل دارند
#تیم_ملی 🇮🇷❤️
🔴 اقتصاد دستوری در کانادا
🔸 کانادا با کوچکترین فشار آزادی را کنار گذاشت و به دخالت و محدودیت روی آورد. اندکی که بازار مسکنشان خراب شد سریع دستور (مقررات) گذاشتند تا جلوی تورم گرفته شود.
🔹 اگر جای ایران بودند چه میکردند؟ احتمالا برای حفاظت از مردمشان شیوههای استالین هم روی میزشان میآمد.
بسمالله
«ولی من رای میدم. چون پسرم اتیسم داره.» همینکه جملهام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده، همه هُل خوردیم سمت جلو. نمیدانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرفهایش جا خورد. مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر میگرداندند که راننده پنجرهاش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد.
از پنجره باز شده، سوز هوای بهمنماه میخورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال میبرد؛ وقتی که توی همین تاکسیهای سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشتهایمْ کاغذ آدرس داروخانهای در کوچه پس کوچههای جنتآباد شمالی را فشار میدادم. یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا رسپیریدون دارد؛ قرصی کوچکتر از عدس. اندازه نقطهای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله میانداخت.
پسر دو ساله من، درکی از ارتفاع نداشت. این یک نوع کمحسی در اتیسم است. بدون آن قرص، ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند. آن سطح مرتفع میخواست مبل باشد یا قلهی سرسرهای در پارک. میتوانست پشت بام خانهای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت.
وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت. ناخودآگاه با صدای پایینتر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم رسپیریدون دارید؟ مرد چند ثانیهای به من نگاه کرد. انگار میخواست از دزاژ استیصال صورتم شناساییام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه. منتظر جواب دستگاه خیالی دروغسنجیاش نماندم. نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم «آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم. ثبت اینترنتی هم هست. میتونید کدملی بچهمو چک کنید.» بغض اگر چهره داشت، در آن لحظه حتما شکل من بود. سراغ رایانهاش نرفت. فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل میکنیم. تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم. هنوز در خروجی را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید: «خانم این آخریش بود. دیگه اینجا نیاین.» آنجا به اشکهایم اجازه ریختن ندادم. اما کمتر از یک هفته بعدْ دیگر دلیلی برای اختفای اضطرابم نداشتم و میشد راحت و رها گریه کنم. توی تاکسی بودم. قرصهای تو برگه یا بهتر بگویم، روزهای آرامش خانهمان، تمام شده بود. صبح زود، کاسهی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم. راننده، رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد. گوینده اخبار، اول مطمئنمان کرد که اینجا تهران است؛ و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران. بعد جوری که انگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند: «دانشمندان ایرانی توانستند قرص رسپیریدون را بومیسازی کنند. ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریمها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار میرود...»
نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. شیرینتر این که تنها بیست روز بعد، همسرم با سه برگه رسپیریدون از داروخانهی محلهمان به خانه آمد.
من رای میدهم چون پسرم اتیسم دارد. چون میدانم اگر با صندوقهای خالی اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد، هزاران مادر نگران مثل من، برای یافتن داروهای سادهای مثل تببر و سرماخوردگی، راهی این مسیر پر رنج میشوند. این تنها جایی است که نمیخواهم هیچ مادری درکم کند.
صدای بوق ممتد راننده مرا به بهمن ۱۴۰۲ و حوالی انتخابات برگرداند. زنی با غیظ داشت راجع به چای دبش و قیمت گوشت و شاسیبلندهای نمایندهها حرف میزد. پسر جوان کنارش که نگاه خیرهی معذبکنندهای به یقهی باز زن داشت، در تایید حرفش گفت: «آدم یه گوسفند توی مراتع سوییس باشه شرف داره به اینکه یه شهروند باشه تو این مملکت خراب شده» خواستم بگویم اتفاقا خیلی از مردمان سرزمینهای جنگزدهی اطرافمان رفتند سوییس؛ منتها مثل گوشت گوسفندی، قلب و چشم و کلیهشان با قاچاق اعضای بدن رفت توی فریزرهای اروپا، نه مراتع سرسبزش! اما نمیشد. چون هم به مقصد رسیده بودم و هم بعید بود پسرک خبری از آمار شهروندان ربوده شده یا مفقود شدهی لیبی و عراق و سوریه، در خلال جنگهای داخلیشان داشته باشد.
در را که برای پیاده شدن باز کردم از راننده پرسیدم: «این عبارت *آهسته ببندید* که زیر دستگیره نوشته رو خودتون میدید بزنن یا سازمان تاکسیرانی برای همه ماشینا میزنه؟» راننده که انگار سر درد و دلش باز شده باشد گفت: «نه خواهر من! خودم زدم. خون دل خوردم تا این ماشینو خریدم. مردم مراعات نمیکنن که! باید خودم حواسم بهش باشه. به امید این و اون باشیم که کلاهمون پس معرکه است.» با خندهام تاییدی نثارش کردم و گفتم: «چقدر خوبه آدم به چیزی که مال خودش میدونه تعلق و تعصب داشته باشه، حالا چه ماشینش باشه، چه وطنش!»
#برای_ایران 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#من_رای_میدهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صداهایی که هیچوقت تکرار نمیشن،
واقعا با شنیدن هر کدومشون یه دنیا خاطره برای آدم زنده میشه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فروکتوز، یک زهر شیرین!
این ویدیو رو به دقت مشاهده کنید و لطفا مراقب سلامتی خودتون و اعضای خانوادتون باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاری که بورس با آدم میکنه 😂😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی میری رستوران غذاهای هندی.😂😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند دقیقه س نشستم به این جوجه ها زل زدم😍
خیییییلی باحالن 😂😂😂😂
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
رفیقیمیگفت:
شھید،شھیدمیشود
مـامُردههـاهم،خواهیممُرد
هـرآنطورکهزندگیکنیم
همآنطورمیرویم..!
شھیدانهزندگۍکنیم!'
#شـــهـــیــدانـــہ🥀
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
✳️ وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا
✴️و بگو : اى پروردگار من مرا [در هر برنامه و شغلى] به نيكى وارد كن و به نيكى بيرون آور و برايم از نزد خود نيرويى يارى دهنده قرار ده .
سوره اسرأء، آیه ۸۰
تقویم امروز:
📆 چهارشنبه ۱۸ بهمن
📜 ۲۶ رجب
🗓 ۷ فوریه
🔴امروز هجدهم بهمن ماه
سالروز عملیات والفجر مقدماتی ، رویارویی با تمام تجربیات دشمن
♦️عملیات "والفجرمقدماتی" با هدف تصرف پل "غزیله" و سپس پیشروی به سوی شهر "العماره" عراق طرح ریزی شده بود، البته انجام عملیات محرم دسترسی به این مهم را آسان جلوه میداد.
♦️دراین عملیات ۴۸ گردان از سپاه و ۱۶ گردان از ارتش به مصاف ۸۰ گردان از بعثی ها رفتند. در ساعت ۲۱ و ۳۰ دقیقه ۱۸ بهمن ماه ۱۳۶۱ رمز عملیات از قرارگاه "خاتم الانبیا (ص)" به گوش رزمندگان مستقر در خطوط "فکه" رسید: "یاالله ...." حمله از سه محور آغازشد و نیروها در تاریکی مطلق شب به منظور شکستن خطوط دفاعی دشمن پیش رفتند.
♦️نکته قابل ملاحظه موانع ایذایی، استحکامات، کانال های عمیق و متعدد و وجود میدان های مین فراوان و گوناگون دشمن در دشت های رملی و خشک بود که رژیم بعث عراق طی چند ماه کوشش آنها را فراهم آورده و چیده بود. این عوامل سبب کندی حرکت یگان های خودی شده و در نتیجه - با وجود شکسته شدن خط دشمن - نیروها به یکدیگر ملحق نشده و همانجا در عمق موانع و خطوط دشمن موضع گرفتند. این موضوع با روشنایی سپیده دم مشکل را دو چندان کرد.
بعثی ها هر آنچه از عملیات رمضان و حمله های مشابه درس گرفته بودند، -از جمله لایه های تو در تو و پیچیده دفاعی- در عملیات والفجرمقدماتی (فکه) به کار بستند. از آنجا که انجام این حمله با روزهای دهه فجر ۱۳۶۱ مقارن شده بود، پیشبینی میشد که در سرنوشت جنگ تاثیرگذار باشد، ولی اینچنین نشد و پسوند "مقدماتی" بر عملیات "والفجر" گذاشته شد.
🌹در آستانه این عملیات "غلام حسین افشردی" معروف به "حسن باقری" فرمانده نیروی زمینی سپاه و چند تن دیگر از جمله "مجید بقایی" به شهادت رسیدند. با صرف تمام هزینه ها و پیشبینی هایی که برای این عملیات صورت گرفته بود، در پایان پاسگاه های ایرانی "سویله"، "صفریه"، "رشیدیه" و "طاوسیه" و پاسگاه های عراقی "وهب"، "کرامه" و "صفریه" آزاد و ۵ فروند هواپیما، ۸۰ دستگاه تانک و نفربر زرهی،۱۲۰ دستگاه خودرو، شماری سلاح سبک و نیمه سنگین دشمن و چندین گردان و تیپ ارتش بعثی عراق منهدم شد. این عملیات، آزادسازی ۳۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران را در پی داشت
🙏 حکم دادن رأی سفید
❓ سؤال: رأی سفید و بی نام دادن، چه حکمی دارد؟ اگر به دلیل اینکه شناخت و تحقیقی برای انتخاب اصلح انجام نداده یا تحقیقِ کافی صورت گرفته ولی نتیجه ای نداشته است، دچار سردرگمی شود؛ چطور؟
✅ جواب:
🔸 شرکت در انتخابات نظام جمهوری اسلامی برای افراد واجد شرایط، یک وظیفه شرعی، اسلامی و الهی بوده و واجب عینی است.
🔸 برای تشخیص فرد اصلح نیز می توان از کسانی که به لحاظ تعهد دینی و بصیرت انقلابی مورد اعتمادند، کمک گرفت و اگر شناخت و تحقیقی انجام نشده یا تحقیق، کافی بوده اما نتوانسته اصلح را بشناسد؛ عمل به اصل وظیفه رأی دادن، کفایت می کند.🍃
📚 منطبق با فتوای رهبر معظم انقلاب
💠احکام