و صادقانه برای ایران و اسلام جنگیدن . اونها بزرگ و بزرگ تر شدن اما از نظر فکری و معنوی و نه از منظر مادی و حس ریاستی و... زمان گذشت و گذشت و گذشت ... مدت ها بعد از گرفته شدن این عکس خاطره انگیز ، ما ایرانی ها این دو جوان را جور دیگه ای شناختیم.
🚩یکی از این دو با پیشبرد دانش بازدارنده ی موشکی ، ایران را از دست حمله ی ابرقدرت ها حفظ کرد. و نفر بعدی علاوه بر هدایت جنگ نیابتی علیه آمریکا در عراق وسوریه و لبنان و افغانستان ، ایران. و... را از تهدیدات تروریستی و امنیتی منطقه ای مصون نگه داشت.
💥بله...جوان های بسیجی که روزی به چشم نمی اومدن و از طرف خیلی ها دست کم گرفته میشدن ، باعث و بانی امنیت امروز ایران هستند .
🚩فرد سمت چپ: شهید, سردارسرلشگر شهید حسن تهرانی مقدم ، پدر صنعت موشکی ایران
🚩فرد سمت راست: شهید, سردارسپهبد قاسم سلیمانی ، فرمانده ی لشکر قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
#کتاب_ذوالفقار_ولایت #ناصر_کاوه
با نشر هر چه بيشتر👈 ما را در زنده نگه داشتن یاد و خاطره امام و شهدا یاری کنید...
@sahebzamanchanel
🌸دستگیری حضرت زهرا سلام الله علیها
#راوی شهید برونسی:(6)👇
🌺...با لحن غمناکی گفت: موقعی که عملیات لورفت وتوی آن شرایط گیر افتادیم، حسابی قطع امید کردم. شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدی ام بیشتر شد و واقعاً عقلم به جایی نرسید.😨 مثل همیشه، تنهاراه امیدی که باقی مانده بود، توسل به واسطه های فیض الهی بود.💪 "توی همان حال و هوا، صورتم را گذاشتم روی خاک های نرم کوشک ومتوسل شدم به وجود مقدس 👈 خانم حضرت فاطمه زهرا (س).چشم هام رابستم و چند دقیقه ای با حضرت رازو نیاز کردم. حقیقتاً حال خودم رانمی فهمیدم.حس کردم که اشک هام تند و تند دارند می ریزند.😰 با تمام وجود خواستم که راهی پیش پای ما بگذارند و از این مخمصه که در نتیجه شکست دراین عملیات دامن مان رامی گرفت، نجات مان بدهند...😳
🌺...در همان اوضاع، یک دفعه صدای 👈🌹 خانمی به گوشم رسید؛ صدایی ملکوتی که هزار جان تازه به آدم می بخشید.. "به من فرمودند:👇
🌟فرمانده!😇این طور وقت ها که به ما متوسل می شوید ماهم از شما دستگیری می کنیم،ناراحت نباش... "لرز عجیبی تو صدای عبدالحسین افتاده بود.چشم هاش باز پرازاشک شد.ادامه داد:"
🌺..چیزهایی را که دیشب به توگفتم که برو سمت راست و برو کجا، همه اش از طرف همان 🌹 خانم حضرت زهرا(س) بود. بعد من باالتماس گفتم:🍀"یافاطمه زهرا (س)"،👈اگر شما هستید، پس چرا خودتان را نشان نمیدهید فرمودند: الان وقت این حرف هانیست، واجب تر این است که بروی وظیفه ات را انجام بدهی" با صدای بلندی زد زیر گریه.😰بعد که آرام شد،آهی از ته دل کشید و گفت: اگراون لحظه زمین رو نگاه می کردی، ازشدت گریه خاک های نرم زیر صورتم گل شده بود.حالش که طبیعی شد، گفت: سید، راضی نیستم این قضیه رو به احدی بگی...گفتم: الان که باظریف رفته بودیم جلو و موقعیت عملیات رو دیدیم، یقین کردیم که شماا زهر جایی که دستور گرفتی،اون حرف ها مال خودت نبوده است😇 پرسید: مگر چی دیدین؟هر چه را دیده بودم، مو به مو براش تعریف کردم گفت: من خاطر جمع بودم که ازجای درستی راهنمایی شدم...
#کتاب_شهدا_و_اهل_بیت
#ناصر_کاوه 👈 برشی اززندگی شهید عبدالحسین برونسی
منبع: کتاب خاک های نرم کوشک
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج